ناخورده می‌ام؛ اما از باد هوا مستم

ناخورده می‌ام؛ اما از باد هوا مستم
عالم همه در جنگ و من با تو به صلح استم
جانم، جگرم، عشقم، بالاتر از این‌ها هم
با قهر تو من هیچم با خنده‌ی تو هستم
می های خیالی را از خم به قدح‌ها ریز
گیلاس نه ساقی جان، دریاست کف دستم
می‌چرخم و می‌رقصم، دیوانه ندیدی‌ها؟
دنیا زن و زنجیر است افکندم و بگسستم
شب بود و چراغی نه، یک کلبه و یک شاعر
گفتند نمی‌آیی، من رفتم و در بستم
زنجیری عشقم من دیوانه‌تر از من کو؟
یک مرتبه بالاتر دیوانه نی‌ام، مستم
این گونه که باز از نو مستانه‌گی‌ام گل کرد
زنجیر به پایم نِه، آتش به کف دستم
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *