نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش

نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش
پناه برده به دنیای خاطرات خودش
کسی که یک‌تنه با موج کشمکش دارد
هم اوست منتظر قایق نجات خودش
مبارز است و به دریا نمی‌شود تسلیم
که خورده است قسم بر مقدسات خودش
تو مشت خون چه عزیزی که بی‌تپیدن تو
خدا چراغ ندارد به کاینات خودش
سواره‌یی که ندارد غم پیاده به دل
بگو که طبل بکوبد به کیش و مات خودش
گدا و شاه، سیاه و سفید، شاعر و شیخ
بود هرآینه درگیر مشکلات خودش
تو محو خویشتنی، حال من شبیه کسی‌ست
که غرق گشته چو شاعر به شطحیات خودش
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *