دارد سری به کاکل او هر سری که هست

دارد سری به کاکل او هر سری که هست دربند اوست هر دل غم پروری که هست در حلقه اطاعت حق پایدار باش تا بر…

ادامه مطلب

خطی که دمید گرد رخسارش

خطی که دمید گرد رخسارش شد پرده گلیم چشم عیارش بر خاطر نازکش گران آید گل تکیه زند اگر به دیوارش

ادامه مطلب

چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش

چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش سوزن از خود دور کن در دیده خورشید باش چون کدو برجاست گو مینای شیرازی مباش چون…

ادامه مطلب

چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را

چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را به خاکیان بچشان رحمت الهی را نماز اگر نکنی اختیار آن با توست مباد فوت کنی آه صبحگاهی را

ادامه مطلب

جویای تو آسودگی از مرگ نبیند

جویای تو آسودگی از مرگ نبیند در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند از عمر برومند شود هر که درین باغ در سایه نخلی که…

ادامه مطلب

توفیق، مرا رخت به منزل نرساند

توفیق، مرا رخت به منزل نرساند خاشاک مرا موج به ساحل نرساند ای وای بر آن کشته که از گریه شادی آبی به کف خنجر…

ادامه مطلب

تا عارضت ز آتش می برفروخته است

تا عارضت ز آتش می برفروخته است بر آسمان ستاره خورشید سوخته است ای آتش و سپند دگر وقت همرهی است چشم بدی به زخم…

ادامه مطلب

پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود

پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود هر شکاف از دل چاکم لب خندانی بود روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون یاد مجنون که…

ادامه مطلب

بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد

بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد زلف سنبل گر چه شد سر حلقه…

ادامه مطلب

به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟

به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟ ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟ ز بوی گل گرانی می کشد نازک نهال من…

ادامه مطلب

بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است

بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است هر حلقه پی رفتن حسن تو رکابی است گر آه برآرد ز دل هر دو جهان دود…

ادامه مطلب

ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو

ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو نخل رعنایی به بارآورده بالای تو حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟ بوسه من کارها دارد…

ادامه مطلب

آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است

آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است آنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای است آنچه برگ عیش می دانی درین بستانسرا پیش…

ادامه مطلب

اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد

اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد دانه سوختگان برق به خرمن دارد با کلاه نمد خویش بسازید که شمع تاج بر طرف سر…

ادامه مطلب

از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش

از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش ای صبح مزن خنده بیجا، شب وصل است گر…

ادامه مطلب

آثار عشق در دل چون سنگ من نماند

آثار عشق در دل چون سنگ من نماند در بیستون من اثر از کوهکن نماند تا رنگ من شکسته خود را درست کرد گلگونه در…

ادامه مطلب

وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اند

وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اند خاطر خود جمع از امید حاصل کرده اند زاهدان چون سکه بهر رونق بازار خود…

ادامه مطلب

هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست

هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست هر که از فتراک سرپیچید بالینش سزاست از پریشان اختلاطی رنگ بر رویت نماند هر که با…

ادامه مطلب

نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا

نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا که برآرد ز کدورت می گلرنگ مرا نیست در عالم افسرده جگرسوخته ای به چه امید برآید…

ادامه مطلب

نتوان کرد به زندان بدن محصورم

نتوان کرد به زندان بدن محصورم شیشه را می شکند زور می پرزورم در نمکدان ز نمکزار چه خواهد گنجید؟ چه کند حوصله تنگ فلک…

ادامه مطلب

می به جامم می کند چشم خمارآلود تو

می به جامم می کند چشم خمارآلود تو گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو می رسی از گرد راه و می توان برداشتن…

ادامه مطلب

مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند

مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند راه هزار تفرقه بر خود گشاده اند بسته است روزگار جهان را به کار گل یکسر به…

ادامه مطلب

لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است

لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است گوهر جرات من در صدف طوفان نیست بارها قطره من…

ادامه مطلب

گل بوی بی وفایی ارواح می دهد

گل بوی بی وفایی ارواح می دهد یادی ز کم بقایی ارواح می دهد خندیدن و شکفتن یاران به روی هم یاد از بغل گشایی…

ادامه مطلب

گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم

گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم چون سیل بی حجاب به هر جا نمی روم در کوهسار سنگ ملامت مجاورم مجنون صفت…

ادامه مطلب

کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟

کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟ که بی تابانه صد آه از لب کوثر برون آمد ز قید شش جهت چون غنچه درهم شد…

ادامه مطلب

فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش

فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش غنچه منشین، گره خاطر ایام مباش گل و سنبل به از اسباب گرفتاری نیست گر به…

ادامه مطلب

عمرم به تلخکامی مل خرج می شود

عمرم به تلخکامی مل خرج می شود اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود با عاشقان همین سخن عاشقی بگوی در کشور قفس…

ادامه مطلب

صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم

صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم در خون صد بهار روم تا خزان کنم تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود…

ادامه مطلب

شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد

شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد غنچه از شرم تو سر در ته پر می دزدد می کند بیهده دل عیب خود از…

ادامه مطلب

سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید

سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید راز غیب است که از پرده بدر می آید از گلستان در و دیوار و ز آیینه قفاست…

ادامه مطلب

زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکد

زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکد شبنم من خون خورشید قیامت می مکد نقش شیرین شسته شد از لوح خارا و هنوز تیشه فرهاد…

ادامه مطلب

ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید

ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید مرا آیینه دل هم برون از زنگ می آید ز بس رگ بر تنم گردیده خشک از…

ادامه مطلب

روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند

روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند عاجزست آن کس که بر دشمن شبیخون می زند دست گستاخم به زلف او شبیخون می…

ادامه مطلب

رام عاشق نشدن، کام زلیخا دادن

رام عاشق نشدن، کام زلیخا دادن همه از یوسف بازاری ما می آید

ادامه مطلب

دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است

دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است چون سپندی است که از آتش سوزان جسته است چشم احسان ز بخیلان ترشروی مدار چه…

ادامه مطلب

درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند

درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند خوشم که عشق دلم را به یکدگر شکند به روغن آتش سوزان نمی شود خاموش خمار جاه محال…

ادامه مطلب

در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست

(در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست) (از روی گرم عشق به جوش است خون خاک هر چند…

ادامه مطلب

خیال طره او در دل خراب گذشت

خیال طره او در دل خراب گذشت چه موج بود که مستانه بر حباب گذشت کجایی ای نفس عقده سوز باد سحر که عمر غنچه…

ادامه مطلب

خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود

خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود هر جلوه ای که دیده ام از سروقامتی چون مصرع بلند…

ادامه مطلب

چون نظر بر روی آن دشمن مروت می کنم

چون نظر بر روی آن دشمن مروت می کنم از بهار گریه گلریزان حسرت می کنم تا به کی چون جام می عمرم به گردش…

ادامه مطلب

چه لذت دیدن رخسار آن مه پاره می بخشد

چه لذت دیدن رخسار آن مه پاره می بخشد که عاشق هر دو عالم را به یک نظاره می بخشد غلط بخشی تماشا کن که…

ادامه مطلب

جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت

جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت این چنین گل نتوان از سر دستار گرفت چمن آرای مرا حاجت در بستن نیست جوش گل راه…

ادامه مطلب

تنها نه کار من به نگاه نخست کرد

تنها نه کار من به نگاه نخست کرد هر کس که دید جلوه او پای سست کرد زلف از متاع فتنه تهیدست گشته بود خط…

ادامه مطلب

تا صدق طلب خضر من آبله پا بود

تا صدق طلب خضر من آبله پا بود هر موجه ای از ریگ روان قبله نما بود از کشمکش عشق رسیدیم به دولت این اره…

ادامه مطلب

پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست

پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست هر کجا حرفی ز شیرین کاری فرهاد رفت

ادامه مطلب

به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم

به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم ز هر پیمانه ای خون در دل افلاک می کردم درین ظلمت سرا می یافتم…

ادامه مطلب

به تیغ هر که شود کشته پایدار شود

به تیغ هر که شود کشته پایدار شود رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود ز چارپای عناصر پیاده هر کس شد به یک…

ادامه مطلب

بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست

بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست بر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیست در چارسوی جسم مزن خیمه ثبات بر ابر و برق و…

ادامه مطلب

این ناقصان که فخر به انساب می کنند

این ناقصان که فخر به انساب می کنند پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنند اسلاف را هم از نسب خود کنند خوار…

ادامه مطلب