متفرقات – صائب تبریزی
دارد سری به کاکل او هر سری که هست
دارد سری به کاکل او هر سری که هست دربند اوست هر دل غم پروری که هست در حلقه اطاعت حق پایدار باش تا بر…
خطی که دمید گرد رخسارش
خطی که دمید گرد رخسارش شد پرده گلیم چشم عیارش بر خاطر نازکش گران آید گل تکیه زند اگر به دیوارش
چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش
چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش سوزن از خود دور کن در دیده خورشید باش چون کدو برجاست گو مینای شیرازی مباش چون…
چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را
چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را به خاکیان بچشان رحمت الهی را نماز اگر نکنی اختیار آن با توست مباد فوت کنی آه صبحگاهی را
جویای تو آسودگی از مرگ نبیند
جویای تو آسودگی از مرگ نبیند در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند از عمر برومند شود هر که درین باغ در سایه نخلی که…
توفیق، مرا رخت به منزل نرساند
توفیق، مرا رخت به منزل نرساند خاشاک مرا موج به ساحل نرساند ای وای بر آن کشته که از گریه شادی آبی به کف خنجر…
تا عارضت ز آتش می برفروخته است
تا عارضت ز آتش می برفروخته است بر آسمان ستاره خورشید سوخته است ای آتش و سپند دگر وقت همرهی است چشم بدی به زخم…
پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود
پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود هر شکاف از دل چاکم لب خندانی بود روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون یاد مجنون که…
بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد
بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد زلف سنبل گر چه شد سر حلقه…
به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟
به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟ ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟ ز بوی گل گرانی می کشد نازک نهال من…
بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است
بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است هر حلقه پی رفتن حسن تو رکابی است گر آه برآرد ز دل هر دو جهان دود…
ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو
ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو نخل رعنایی به بارآورده بالای تو حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟ بوسه من کارها دارد…
آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است
آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است آنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای است آنچه برگ عیش می دانی درین بستانسرا پیش…
اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد
اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد دانه سوختگان برق به خرمن دارد با کلاه نمد خویش بسازید که شمع تاج بر طرف سر…
از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش
از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش ای صبح مزن خنده بیجا، شب وصل است گر…
آثار عشق در دل چون سنگ من نماند
آثار عشق در دل چون سنگ من نماند در بیستون من اثر از کوهکن نماند تا رنگ من شکسته خود را درست کرد گلگونه در…
وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اند
وقت جمعی خوش که تخمی در ته گل کرده اند خاطر خود جمع از امید حاصل کرده اند زاهدان چون سکه بهر رونق بازار خود…
هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست
هر که از بی طاقتی نالید تمکینش سزاست هر که از فتراک سرپیچید بالینش سزاست از پریشان اختلاطی رنگ بر رویت نماند هر که با…
نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا
نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا که برآرد ز کدورت می گلرنگ مرا نیست در عالم افسرده جگرسوخته ای به چه امید برآید…
نتوان کرد به زندان بدن محصورم
نتوان کرد به زندان بدن محصورم شیشه را می شکند زور می پرزورم در نمکدان ز نمکزار چه خواهد گنجید؟ چه کند حوصله تنگ فلک…
می به جامم می کند چشم خمارآلود تو
می به جامم می کند چشم خمارآلود تو گل به طرحم می دهد روی بهارآلود تو می رسی از گرد راه و می توان برداشتن…
مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند
مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند راه هزار تفرقه بر خود گشاده اند بسته است روزگار جهان را به کار گل یکسر به…
لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است
لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است گوهر جرات من در صدف طوفان نیست بارها قطره من…
گل بوی بی وفایی ارواح می دهد
گل بوی بی وفایی ارواح می دهد یادی ز کم بقایی ارواح می دهد خندیدن و شکفتن یاران به روی هم یاد از بغل گشایی…
گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم
گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم چون سیل بی حجاب به هر جا نمی روم در کوهسار سنگ ملامت مجاورم مجنون صفت…
کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟
کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟ که بی تابانه صد آه از لب کوثر برون آمد ز قید شش جهت چون غنچه درهم شد…
فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش
فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش غنچه منشین، گره خاطر ایام مباش گل و سنبل به از اسباب گرفتاری نیست گر به…
عمرم به تلخکامی مل خرج می شود
عمرم به تلخکامی مل خرج می شود اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود با عاشقان همین سخن عاشقی بگوی در کشور قفس…
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم در خون صد بهار روم تا خزان کنم تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود…
شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد
شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد غنچه از شرم تو سر در ته پر می دزدد می کند بیهده دل عیب خود از…
سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید
سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید راز غیب است که از پرده بدر می آید از گلستان در و دیوار و ز آیینه قفاست…
زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکد
زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکد شبنم من خون خورشید قیامت می مکد نقش شیرین شسته شد از لوح خارا و هنوز تیشه فرهاد…
ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید
ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید مرا آیینه دل هم برون از زنگ می آید ز بس رگ بر تنم گردیده خشک از…
روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند
روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند عاجزست آن کس که بر دشمن شبیخون می زند دست گستاخم به زلف او شبیخون می…
دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است
دل هر کس که مسلم ز علایق رسته است چون سپندی است که از آتش سوزان جسته است چشم احسان ز بخیلان ترشروی مدار چه…
درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند
درست سازد اگر شیشه شیشه گر شکند خوشم که عشق دلم را به یکدگر شکند به روغن آتش سوزان نمی شود خاموش خمار جاه محال…
در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست
(در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست) (از روی گرم عشق به جوش است خون خاک هر چند…
خیال طره او در دل خراب گذشت
خیال طره او در دل خراب گذشت چه موج بود که مستانه بر حباب گذشت کجایی ای نفس عقده سوز باد سحر که عمر غنچه…
خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود
خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود هر جلوه ای که دیده ام از سروقامتی چون مصرع بلند…
چون نظر بر روی آن دشمن مروت می کنم
چون نظر بر روی آن دشمن مروت می کنم از بهار گریه گلریزان حسرت می کنم تا به کی چون جام می عمرم به گردش…
چه لذت دیدن رخسار آن مه پاره می بخشد
چه لذت دیدن رخسار آن مه پاره می بخشد که عاشق هر دو عالم را به یک نظاره می بخشد غلط بخشی تماشا کن که…
جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت
جوش سودا ز سرم عقل گرانبار گرفت این چنین گل نتوان از سر دستار گرفت چمن آرای مرا حاجت در بستن نیست جوش گل راه…
تنها نه کار من به نگاه نخست کرد
تنها نه کار من به نگاه نخست کرد هر کس که دید جلوه او پای سست کرد زلف از متاع فتنه تهیدست گشته بود خط…
تا صدق طلب خضر من آبله پا بود
تا صدق طلب خضر من آبله پا بود هر موجه ای از ریگ روان قبله نما بود از کشمکش عشق رسیدیم به دولت این اره…
پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست
پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست هر کجا حرفی ز شیرین کاری فرهاد رفت
به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم
به می گرد ملال از چهره دل پاک می کردم ز هر پیمانه ای خون در دل افلاک می کردم درین ظلمت سرا می یافتم…
به تیغ هر که شود کشته پایدار شود
به تیغ هر که شود کشته پایدار شود رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود ز چارپای عناصر پیاده هر کس شد به یک…
بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست
بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست بر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیست در چارسوی جسم مزن خیمه ثبات بر ابر و برق و…
این ناقصان که فخر به انساب می کنند
این ناقصان که فخر به انساب می کنند پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنند اسلاف را هم از نسب خود کنند خوار…