زمین در قافِ مغروری
زمان هموار
فضا در قبهی رنگین هستی غرقه در امواج زیبایی
و خورشید آن گشنانشای گردشگر
حسابش پاک
شگفتا!
این چه تمکین است
نوای رنگِ جان پیچیده در اقصای ایامِ بنفشافشان
رسانید آی!
ای بالا بلندانِ بلندآیین!
به نازهنگامهگانِ قامتافرازِ سحرسامان
به خاموشانِ هستآویزِ آژنگینغبار آگین
به پُربر پرپران پویهمندپورِ پگاهپرور
به صف پیوستهگانِ پاکپیمانِ جوان جانخیز
به رویا روگرایانِ گرایشمند هرجایی
به معنیآفرینانِ شرفاندام صحرایی
به سازآرا روان غایتفرازانِ عجبفریاد
به فراخانِ فرخ پی
به موهومانِ گیر افتاده در چنگال علتها
به آنسو باورانِ نور راهپیما
به افسونافسرانِ رنگ در رنگِ بیابانی
به خاکآلوده عیارانِ زندانی
به قاصدهای دستآویز دارِ رقص در رقصان
به هر آسودهسر خاطرگرِ رنگین
خوشا تکرار بیتکلیف این تکرار
رسانید آی!
ای بالا بلندان بلندآیین
صدای شرشرِ شیرین شهدآلود باران را
سرود سبز شور انگیز دستِ آبشاران را
سوادِ صوتِ صورتصورتانِ سورسودا را
شُکوه و شِکوه و شرم و شرابِ شوخ شیدا را
روندِ گفتمان آفتاب و خاک و اشیا را
رواج سازههای باهمِ این باهمیها را
زمین در قاف مغروریست
زمان هموار
فضا در قبهی رنگین هستی غرقه در امواج زیبایی
و خورشید آن گشنانشای گردشگر
حسابش پاک
شما ای دور از خود رفتهگان مانده سر در تن
ایا ای مانده در بند پلشتیها
ایا لاغرنگاههان خدا بر لب
قدمقامت قرابتمند باید بود
شما را و خدا لطفا!
رسیدن در دویدن نیست
بهار این صفحهی لبخند آیات طبیعت را
بهار این طعمهی دیدار، این فصلِ خداآلوده حاضر را
بیرون آرید از پاتوقهای تیرهی تردید گرداندود هر باور
که تا با یک صدا گوییم
تا گوییم
تا گوییم
مبارک باد فصل عشق
فصل نور
فصل رویش رحمت
هلال فرشیدورد
نگو گویه ها