اشعار عارف به مناسبت خودکشی شاعری جوان

اشعار عارف به مناسبت خودکشی شاعری جوان اشک بعد از تو جهان آب نما کرده به چشم دوری از دیده ببینی که چه‌ها کرده به…

ادامه مطلب

حکایت هجران

حکایت هجران سزد بر اوج فلک، سرکشی کند سر من اگر بطالع من باز گردد اختر من بحشر نامه اعمال اگر برون آرم پر از…

ادامه مطلب

راز دل

راز دل از غم هجر تو روزگار ندارم غیر وصال تو انتظار ندارم چون خم گیسوی بیقرار تو یک دم بی رخ ماهت بتا قرار…

ادامه مطلب

عهد با جانان!

عهد با جانان! من این جانی که دارم عهد با جانان خود کردم که گر پایش نریزم دشمنی با جان خود کردم غمت نشسته بر…

ادامه مطلب

مس قلب در خور اکسیر

مس قلب در خور اکسیر دل به تدبیر بر آن زلف چو زنجیر افتاد وای بر حالت دزدی که به شبگیر افتاد دانه خال لب…

ادامه مطلب

بلای هجر

بلای هجر بلای هجر تو تنها همان برای منست چه جرم رفت که یک عمر این جزای منست من این که قیمت وصل تو را…

ادامه مطلب

خانه بدوش

خانه بدوش (دوش دیدم «شنل » انداخته «سردار» به دوش) همچو افعی زده می پیچم از اندیشه دوش خانه اش کاش عزاخانه شود ز آنکه…

ادامه مطلب

رؤیای راحتی

رؤیای راحتی در دور زندگی به جز از غم ندیده‌ام یک روز خوش ز عمر به عمرم ندیده‌ام گفتم ببینم اینکه شب راحتی به خواب…

ادامه مطلب

غزل پوشالی

غزل پوشالی چه داد خواهی از این دادخواه پوشالی ز شاه کشور جم جایگاه پوشالی بجای تاج کیانی و تخت جم مانده است حصیر پاره…

ادامه مطلب

مساوات عشق

مساوات عشق در عشق بدان فرق شهنشاه و گدا نیست کس نیست که در کوی بتان بیسر و پا نیست در حسن تو انگشت نما…

ادامه مطلب

آورد بوی زلف توام باد زنده باد

آورد بوی زلف توام باد زنده باد ز آشفتگی نمود مرا شاد زنده باد جست ارچه در وصال تو خسرو حیات خویش مرد ارچه در…

ادامه مطلب

خسروان بیگانه‌پرست وکلای خائن

خسروان بیگانه‌پرست وکلای خائن ای طرّه‌ات کلف به رخ آفتاب‌کن روی تو آفتاب و مه اندر نقاب‌کن تیر نگاه چشم تو رستم به غمزه دوز…

ادامه مطلب

زهدفروشان

زهدفروشان اندر قمار عشق تو بالای جان زدند هرچند باختند قماری کلان زدند با ترک چشم مست تو همدست چون شدند مستان جور گشته در…

ادامه مطلب

غزلی راجع به کلنل محمد تقی خان

غزلی راجع به کلنل محمد تقی خان زنده به خون خواهیت هزار سیاوش گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش عشق بایران…

ادامه مطلب

ناله مرغ

ناله مرغ نالهٔ مرغِ اسیر این همه بهرِ وطن است مَسلَکِ مرغِ گرفتارِ قفس همچو من است همّت از بادِ سحر می‌طلبم گر ببرد خبر…

ادامه مطلب

باز یاد از کلنل محمد تقی خان

باز یاد از کلنل محمد تقی خان برای اینکه مگر از تو دل نشان گیرد ز هر کنار گریبان این و آن گیرد اگرچه راه…

ادامه مطلب

حال دل

حال دل حال دل با تو مرا اشک بصر می‌گوید راز پنهان من از خانه به در می‌گوید سر زد از کوه مرا ناله ولی…

ادامه مطلب

زاهد و باده

زاهد و باده گذشت زاهد و لب تر ز دور باده نکرد ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد بعمد داد سر زلف خود…

ادامه مطلب

غم تن

غم تن مرا که نیست غم تن چه قید پیراهن به تنگ جان من از زندگی ز ننگ تن است خوش آنزمان که من از…

ادامه مطلب

میخواستی دگر چه کند کرد یا نکرد

میخواستی دگر چه کند کرد یا نکرد مردم، قجر بمردم ایران چه ها نکرد ای کور دیده مردم خودبین بی خرد گر نیک بنگرید بجز…

ادامه مطلب

بار فلک

بار فلک غم هجر تو نیمه جانم کرد کرد کاریکه ناتوانم کرد زیر بار فلک نرفتم لیک بار عشق تو چون کمانم کرد ضعف چون…

ادامه مطلب

خم دو طره

خم دو طره خم دو طره طرار یار یکدله بین بپای دل ز خمش صد هزار سلسله بین از آن کمند خم اندر خمش نخواهد…

ادامه مطلب

ز طفلی آنچه بمن یاد داد استادم

ز طفلی آنچه بمن یاد داد استادم به غیر عشق برفت آنچه بود از یادم بکند سیل غم عشق بیخ و بنیانم به باد رفت…

ادامه مطلب

غم چشم

غم چشم برغم چشم تو بی پامن از شراب شدم خدا خراب کند خانه ات خراب شدم فروخت خرقه و شیخ آب آتشین میخواست میان…

ادامه مطلب

هاله زلف

هاله زلف ز زلف بر رخ همچون قمر نقاب انداخت فغان که هاله برخسار آفتاب انداخت هلاک ناوک مژگان آنکه سینه ما نشانه کرد و…

ادامه مطلب