غزلیات ابوالمعانی بیدل
شور آفاق است جوشی از دل دیوانهام
شور آفاق است جوشی از دل دیوانهام چون گهر در موج دریا ربشه دارد دانهام تا نگه بر خویش جنبد رنگ گرداندهست حسن نیست بیرون…
شوکت شاهیام از فیض جنون در قدم است
شوکت شاهیام از فیض جنون در قدم است چشم زخمی نرسد آبله هم جامجم است تاب الفت نتوان یافت به سررشتهٔ عمر صبح وحشتزده را…
صبح هستی نیست نیرنک هوس بالیده است
صبح هستی نیست نیرنک هوس بالیده است اینقدر توفان که میبینی نفس بالیده است هیچ آهنگی برونتاز بساط چرخ نیست نالههای این جرس هم در…
صفای دل به چراغ بقا دهد روغن
صفای دل به چراغ بقا دهد روغن نفس نلغزد از آیینه تا بود روشن گواه پستی فطرت عروج دعوتهاست سخن بلند بودتا بلند نیست سخن…
طبعیکه امیدش اثر آمادهٔ بیم است
طبعیکه امیدش اثر آمادهٔ بیم است گر خود همه فردوس بود ننگ جحیم است بر طینت آزاد شکستی نتوان بست بیرنگی این شیشه ز آفات…
عالم گرفتاری، خوش تسلسلی دارد
عالم گرفتاری، خوش تسلسلی دارد جوش نالهٔ زنجیر، باغ سنبلی دارد همچو کوزهٔ دولاب هر چه زیر گردون است یا ترقی آهنگ است یا تنزلی…
عجز ما چندین غبار از هرکمین برداشتهست
عجز ما چندین غبار از هرکمین برداشتهست آسمان را هم که میبینی زمین برداشتهست حق سعی ریشه بسیار است بر نخل بلند پای درگل رفته…
عشرت موهوم هستیکلفت دنیا بس است
عشرت موهوم هستیکلفت دنیا بس است رنگ اینگلزار خونگردیدن دلها بس است نشئهٔ خوابی که ما داربم هرجا میرسد فرش مخملگر نباشد بستر خارا بس…
عمرگذشته بر مژهام اشک بست و رفت
عمرگذشته بر مژهام اشک بست و رفت پرواز صبح، بیضهٔ شبنم شکست و رفت از خود تهی شوید و ز اوهام بگذرید خلقی درین محیط…
عمریست قیامتکدهٔ گردش حالم
عمریست قیامتکدهٔ گردش حالم چون آینه مینای پریزاد خیالم حسرت ثمر نشو و نمایم چه توان کرد سر تا به قدم چون مژه یک ریشه…
غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع
غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع به هم رسیدن لبهاست قاصد دل جمع ندیده هیچکس از کارگاه کسب و کمال به غیر وضع ادب…
غزال امن که الفت خیال مبهم است
غزال امن که الفت خیال مبهم است به هرکجا نفسی گرد میکند رم اوست امل کجاست گر از فرصت آگهی باشد قصور فطرت ما بیش…
فال حباب زن، بشمر موج آب را
فال حباب زن، بشمر موج آب را چشمی بهصفرگیر و نظرکن حساب را عشق ازمزاج ما به هوسگشت متهم در شکگرفت نقطهٔ وهم انتخاب را…
فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم
فسرده در غبار دهر چون آیینه زنگارم به خواب دیده اکنون سایه پیداکرد دیوارم چوکوهم بسکه افکندهست از پا سرگرانبها به سعی غیر محتاجم همهگر…
فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد
فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد موی چینی بر صداها جادهٔ شبگیر شد موجها تا قطره زین دریا به بیباکی گذشت گوهر ما را…
قدح پیمای زخمم در هوای آب پیکانی
قدح پیمای زخمم در هوای آب پیکانی به طبع آرزویم، تر دماغی کرده توفانی نگه صورت نبندد بیگشاد بال مژگانی تماشا پیشه را لازم بود…
خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن
خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر کردن ز سر تا پای خود محو یک انداز نظرکردن غرور ناز و آنگه خاک گردیدن چه ننگست…
قیامت میکند حسرت مپرس از طبع نا شادم
قیامت میکند حسرت مپرس از طبع نا شادم که من صد دشت مجنون دارم و صد کوه فرهادم زمانی در سواد سایهٔ مژگان تأمل کن…
کباب عافیتم بیدماغ افسر جاهم
کباب عافیتم بیدماغ افسر جاهم چو شمع خواب فراغت بس است ترک کلاهم غبار وادی الفت سوار ناز که دارد مقیم سایهٔ بال هماست بخت…
کسی چه شکرکند دولت تمنا را
کسی چه شکرکند دولت تمنا را به عالمیکه تویی ناله میکشد ما را ندرد انجمن یأس ما شراب دگر هم از شکست مگرپرکنیم مینا را…
که دارد جوهر تحقیق حسرتگاه ناموسش
که دارد جوهر تحقیق حسرتگاه ناموسش جهانتاب است شمع و بیضهٔ عنقاست فانوسش تبسم ریز صبحی رفت از گلشن که تا محشر به هر سو…
کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم
کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم خانه تنگ است برون آیم و فریاد کنم شرم بیحاصلی عمر نمی ساز نکرد تا جبینی…
گاهی به ناله گه به تپش گرد میکنم
گاهی به ناله گه به تپش گرد میکنم یعنی دل گداختهام، درد میکنم عمریست گرمی قدحش باده پرور است شیری که چون سحر به نفس…
گر به اینگرمی است آه شعلهزای عندلیب
گر به اینگرمی است آه شعلهزای عندلیب شمع روشن میتوانکرد از صدای عندلیب آفت هوش اسیران برق دیدار است و بس میزند رنگگل آتش در…
گر جنونم هوس قطع منازل میداشت
گر جنونم هوس قطع منازل میداشت خوشتر از ریگ روان آبله محمل میداشت دیده گر رنگی از آن جلوه به رو میآورد یک تحیر به…
گر شور مستیام کند اندیشه گردباد
گر شور مستیام کند اندیشه گردباد درگردش قدح شکند شیشه گردباد از رشک وحشتی که گرفتهست دامنم ترسم به پای خوبش زند تیشه گردباد شور…
گرد عجزم، خوشخرامان سرفرازم کردهاند
گرد عجزم، خوشخرامان سرفرازم کردهاند سجدهواری داشتم گردونطرازم کردهاند رنگی از شوخی ندارد حیرت آیینهام اینقدرها گلرخان تعلیم نازم کردهاند صافی دل بیخودی پیمانهای در…
گرمرفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت
گرمرفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت گام اول چون شرر خود را به جای پاگذشت وارث دیگر ندارد دودمان زندگی هرکهحسرتبرد اپنجا عبرتیبر…
گل نکرد آهیکه بر ما خنجر قاتل نشد
گل نکرد آهیکه بر ما خنجر قاتل نشد آرزو برهم نزد بالیکه دل بسمل نشد دام محرومی درین دشت احتیاط آگهیست وای بر صیدیکه از…
لاله و گل چشمک رمز خوان فهمیده اند
لاله و گل چشمک رمز خوان فهمیده اند زعفرانی هست کاینها بر وفا خندیده اند زین گلستانم به گوش آواز دردی می رسد رنگ و…
ما سجدهٔ حضوریم محو جناب مطلق
ما سجدهٔ حضوریم محو جناب مطلق گمگشته همچو نوریم در آفتاب مطلق در عالم تجرد یارب چه وانماییم او صد جمال جاوید ما یک نقاب…
مبصّران حقیقت که سر به سر هوشند
مبصّران حقیقت که سر به سر هوشند به رنگ چشمهٔ آیینه فارغ از جوشند نیاند چون صدف از شور این محیط آگاه ز مغز خشک…
محو طلبت گردی اگر داشته باشد
محو طلبت گردی اگر داشته باشد آن سوی جهان عرض سحر داشته باشد دل آیهٔ فتحی است ز قرآن محبت زیر و زبر زخمی اگر…
مژه بهم نزنی آینه به زنگ نگیری
مژه بهم نزنی آینه به زنگ نگیری فضای مشرب دل حیرتست تنگ نگیری خم نگین نخورد نام بینیازی همت حذر که راه سبکتازبت به سنگ…
مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد
مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد قاصد نشد میسر دل خون شد و روان شد دل بیرخ تو هیهات با ناله رفت در خاک…
مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد
مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد سر بریده ز تیغش جدا خبر دارد چه آرزو که به ناکامی از جهان نگذشت…
مه نو مینماید امشبم از آسمان ابرو
مه نو مینماید امشبم از آسمان ابرو قدح کج کرده میآید اشارتهای آن ابرو تعالی الله چه نقشی دلفریب است این نمیدانم که جوهر در…
میآید از دشت جنون گردم بیابان در بغل
میآید از دشت جنون گردم بیابان در بغل توفان وحشت در قدم فوج غزالان در بغل سودایی داغ ترا از شام نومیدی چه غم پروانهٔ…
نالهها داریم و کس زین انجمن آگاه نیست
نالهها داریم و کس زین انجمن آگاه نیست آنچه دل می خوهد از اظهار مطلب آه نیست امتحان صد بار طیکرد از زمین تا آسمان…
نتوان به تلاش از غم اسباب برآمد
نتوان به تلاش از غم اسباب برآمد گوهر چه نفس سوخت که از آب برآمد غافل نتوان بود به خمخانهٔ توفیق ز آن جوش که…
ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده
ندیدم در غبار و دود این صحرای خوابیده بجز خواباندن مژگان ره پیدای خوابیده زمینگیری چه امکانست باشد مانع جهدم به رنگ سایهام من هم…
نشد از حسرت داغت جگرم تنها خشک
نشد از حسرت داغت جگرم تنها خشک لاله را نیز دماغیست درین سودا خشک منت چشمهٔ خضر آینهپردازیتریست دم شمشیرتو یارب نشود با ما خشک…
نظر برکجروان از راستان بیش استگردونرا
نظر برکجروان از راستان بیش استگردونرا که خاتم بیشتر دردل نشاند نقش واژون را شهیدم لیک میدانمکه عشق عافیت دشمن چویاقوتم به آتش میبرد هر…
نفس محرک جسم به غم فسرده ماست
نفس محرک جسم به غم فسرده ماست غبار خاکنشین را، رم نسیم عصاست مرا معاینه شد از خط شکستهٔ موج که نقش پای هوا سرنوشت…
نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد
نگاهت جوش صد میخانه از ساغر برون آرد تبسم شور چندین محشر از کوثر برون آرد ز ریحان خطت بالد بهار سبزهٔ جنّت وز آن…
نمیگویم به عشرتگاه مجنون جهد پیمارو
نمیگویم به عشرتگاه مجنون جهد پیمارو غبار خانمان لختی بروب از دل به صحرا رو جهانی میکشد بر دوش فرصت بار ناکامی تو هم امروز…
نه دیر مانع و نیکعبه حایل افتادست
نه دیر مانع و نیکعبه حایل افتادست ره خیال تو در عالم دل افتادست فسون عشق به جام نیاز، ناز چه ریخت که حسن سرکش…
نه هستی از نفسهایم شمار ناله میگیرد
نه هستی از نفسهایم شمار ناله میگیرد عدم هم از غبار من هم عیار ناله میگیرد نمیدانم دل آزردهام یا شو ق مایوسم که هرجا…
نیامآنکه بهجرأت وصفلبت رسدم خم و پیم عنان ادب
نیامآنکه بهجرأت وصفلبت رسدم خم و پیم عنان ادب ز تاًمل موجگهر زدهام در حسن ادا به زبان ادب ز حقیقتحرمت و پاس حیا به…
نیشی تا علم همت عنقا برداشت
نیشی تا علم همت عنقا برداشت کلهی بود که ما را ز سرما برداشت ازگرانباری این قافلهها هیچ مپرس کوه یک نالهٔ ما بر همه…