غزلیات ابوالمعانی بیدل
نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی
نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی حیا از رنگ تمکین تو با گوهر کند بازی اگر بیند هجوم خط به دور شکّر…
نمیدزددکس از لذاتکاهش آفرین خود را
نمیدزددکس از لذاتکاهش آفرین خود را فرو خوردهست شمع اینجا بهذوق انگبین خود را به لبیک حرم ناقوس دیرآهنگها دارد دراینمحفلطرفدیدهستشکهمبایقینخودرا به همواری طریق صلح…
نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم
نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم به حیرتم که محبت چه میکند تعلیم بیاکه منتظرانت چو دیدهٔ یعقوب فضای کلبهٔ احزان گرفتهاند نسیم…
نه منزل بینشان، نی جاده تنگ است
نه منزل بینشان، نی جاده تنگ است به راهت پای خواب آلوده سنگ است به صد گلشن دواندی ریشهٔ وهم نفهمیدیگل مقصد چه رنگ است…
نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست
نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست ز خامه آنچه برون ریخت نقش پیشانیست درین جریده به تسخیر وحشیان خیال صریر خامه نفسسوزی پریخوانیست سروش انجمن…
نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین
نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین سرنوشت ماست نام دیگران همچون نگین یار در آغوش و ما را از جدایی چاره نیست جلوه در کار…
هر که آمد در جان بیکستر از ما میرود
هر که آمد در جان بیکستر از ما میرود کاروانها زین ره باریک تنها میرود از شکست اعتبار آگاه باید زیستن نیست بیگرد پری راهی…
هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را
هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را پشت پایی بود معراج این بنای پست را بر فضولی ناکجا خواهی دکان ناز چید جزگشاد و…
هرکه در اظهار مطلب هرزهنالی میکند
هرکه در اظهار مطلب هرزهنالی میکند گر همه کهسار باشد شیشه خالی میکند بهر حاجت پیش هر کس رو نباید ساختن خفت این تصویر را…
هستی نیاز دیده نمناک کردهام
هستی نیاز دیده نمناک کردهام تا شمع سان جبین زعرق پاک کردهام راهم به کوچهٔ دگر است از رم نفس زبن موج می سراغ رگ…
همچو عنقا بینیاز عرض ایجادیم ما
همچو عنقا بینیاز عرض ایجادیم ما یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادیم ما کس درتن محفل حریف امتیاز ما نشد پرفشانیهای بیرنگ پریزادیم ما…
هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع
هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع بهکجاستکنج قناعتی که در قسم زند از طمع به دو روزه فرصت بیبقا که نه…
واژگونی بسکه با وضعم قرینکردیده است
واژگونی بسکه با وضعم قرینکردیده است سرنوشتم نیز چون نقش نگین گردیده است عمرها شد چون نگاه دیده آیینهام حیرت دیدار حصن آهنین گردیده است…
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست شبهه چه خواند کسی د رورق ما نمیست درکلف آباد وهم درد محبت کراست مقتضی دود و گرد گریهٔ…
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی در خطاب غیر هم با من پیامی داشتی یاد باد آن ساز شفقتها که بی ناموس غیر…
یک آه سرد نیم شبی ازجگربرآ
یک آه سرد نیم شبی ازجگربرآ سرکوب پرفشانی چندین سحر برآ با نشئهٔ حلاوت درد آشنا نهای چون نی به ناله پیچ وسراپا شکربرآ ای…
اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع
اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع چه خوش است حرف وصال هم نکند کسی رقم از طمع اگر امتحان دهدت عنان به…
ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم
ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم به پا چو آبله فرسودنست تسکینم ز محو یاد تو آزار کس چه امکان است مژه ندید گرانی ز…
از پنبه اگر آتش سوزان گله دارد
از پنبه اگر آتش سوزان گله دارد دیوانه هم از خار بیابان گله دارد در عالم آسودگی از خویش روانیم موج گهر از چیدن دامان…
از خامشی مپرس و زگفتار عندلیب
از خامشی مپرس و زگفتار عندلیب صد غنچه وگل است به منقار عندلیب دارم دلی به سینه ز داغ خیال دوست طراح آشیانهٔ گلزار عندلیب…
از ضعف بسکه در همه جا دیر میرسم
از ضعف بسکه در همه جا دیر میرسم تا پای خود چو شمع به شبگیر میرسم وهم علایق از همه سو رهزن دل است پا…
از هجوم کلفت دل ناله بیآهنگ ماند
از هجوم کلفت دل ناله بیآهنگ ماند بوی این گل از ضعیفی در طلسم رنگ ماند سوختیم و مشت خاشاکی ز ما روشن نشد شعلهٔ…
آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست
آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست هیچکسغیر از جبینآنجا قدمبر خاک نیست گریهکو، تا عذر غفلت خواهد از ابرکرم میکشد رحمتتریتا چشم ما نمناک نیست…
آفات از هوس به سرت هاله میشود
آفات از هوس به سرت هاله میشود این شعلهها ز دست تو جواله میشود زبنکاروان چه سودکه هرکس چونقش پا از سعی پیش تاخته دنباله…
اگر تعین عنقا هوس پیام نباشد
اگر تعین عنقا هوس پیام نباشد نشان خود به جهانی برم که نام نباشد چه لازم ست به دوشم غم آدا فکند کس حق بقا…
اگر معنی خامشی گل کند
اگر معنی خامشی گل کند لب غنچه تعلیم بلبل کند بساط جهان جای آرام نیست چرا کس وطن بر سر پل کند درین انجمن مفلسان…
امروز ناقصان به کمالی رسیده اند
امروز ناقصان به کمالی رسیده اند کز خودسری به حرف سلف خطکشیدهاند نکارکاملان همه را نقل مجلس است تاکسگمان بردکه به معنی رسیدهاند این امت…
آن فتنه که آفاقش شور من و ما باشد
آن فتنه که آفاقش شور من و ما باشد دل نام بلایی هست یارب بهکجا باشد بابد به سراب اینجا از بحر تسلی بود نزدیک…
آه از این جلوهٔ نقاب فروش
آه از این جلوهٔ نقاب فروش بحر در جیب و ما حباب فروش تو و صد موج گوهر تمکین من و یک اشک اضطراب فروش…
ای آب رخ از خاک درت دیدهٔ تر را
ای آب رخ از خاک درت دیدهٔ تر را سرمایه ز خونگرمی داغ تو جگر را تاگشت خیال تو دلیل ره شوقم جوشیدن اشک آبله…
ای بیخبر به درد دل ما رسیده رو
ای بیخبر به درد دل ما رسیده رو شور سپند محفل حسرت شنیده رو از پیچ و تاب دام هوس احتراز کن زین دود همچو…
ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا
ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا بر رخت نظارهها را لغزش از جوش صفا نشئهٔ صدخم شراباز چشممستتغمزهای خونبهای صد چمن از جلوههایت یک…
ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی
ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی دستار به کهسار میفکن تل برفی همنسبتی جوهر رازت چه خیال است از وهم برون آ، کف این…
ای منت عرق زجبینت برآفتاب
ای منت عرق زجبینت برآفتاب ساغر زند مگر به چنینکوثر آفتاب بر صفحهایکه وصف جمالت رقم زنند از رشتهٔ شعاعکشد مسطر آفتاب هیهات بیرخت شب…
این انجمن چو شمع مپندار جای ماست
این انجمن چو شمع مپندار جای ماست هر اشک در چکیدنش آواز پای ماست جان میدهیم و عشرت موهوم میخریم چونگل همان تبسم ما خونبهای…
اینکه در دیر غمت ذم شرد پیدا کردند
اینکه در دیر غمت ذم شرد پیدا کردند دل نداری ورنه دل از درد پیدا کردهاند هچکس از اختراع این بساط آگاه نیست رنگ میبازیم…
با عشق نه نامیست نه ننگم که برآیم
با عشق نه نامیست نه ننگم که برآیم از خانه دگر با که بجنگمکه بر آیم در عرصهٔ توفیق چو تیغ کف نامرد نگرفت نیام…
باز اشکم به خیالت چه فسون میریزد
باز اشکم به خیالت چه فسون میریزد مژه می افشرم آیینه برون میریزد هرکجا میگذریگرد پر طاووس است نقش پایت چقدر بوقلمون میریزد چه اثر…
بازگردون در عبیرافشانی زلف شب است
بازگردون در عبیرافشانی زلف شب است سرمهٔخطکه امشب نور چشمکوکب است تشنگان وادی امید را ترکن لبی ایکهجوشچشمهٔخضرتبهچاهغبغب است یاد زلفتگر نباشد دل تپش آواره…
بحث و جدل به افت جان میکند طرف
بحث و جدل به افت جان میکند طرف سرها به تیغ فتنه زبان میکند طرف طعن خسان مقابل صدق مقال توست اظهار راستی به سنان…
بر خیالی چیدهایم از دیده تا دل انتظار
بر خیالی چیدهایم از دیده تا دل انتظار لیلی این انجمن وهم است و محمل انتظار تا دل از امید غافل بود تشویشی نبود ساز…
برآسمان رسانم وگر بر هوا برم
برآسمان رسانم وگر بر هوا برم مشت غبار خویش ز راهتکجا برم گر استخوان من بپذیرد سگ درت بر عرش ناز سایهٔ بال هما برم…
برگ و ساز عندلیبان زین چمن گفتار بود
برگ و ساز عندلیبان زین چمن گفتار بود پرفشانیها بقدر شوخی منقار بود سطر آهی کز جگر خواندم سواد ناله داشت مسطر این صفحه یکسر…
بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است
بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است چشم زخمیگر هجوم آرد دعای جوشن است سینه چاکان میکنند از یکدگرکسب نشاط از نسیم صبح شمع…
بسکه چون طاووس، پیچیدهست مستی در سرم
بسکه چون طاووس، پیچیدهست مستی در سرم جامها در گردش آید گر به خود جنبد پرم گرد بادم، مستیام موقوف کوه و دشت نیست هر…
بسکه نیرنگ قدح چیدهست در اندیشهام
بسکه نیرنگ قدح چیدهست در اندیشهام میکند طاووس فریاد از شکست شیشهام تخم عجزم در زمین ناامیدی کشتهاند ناله میبالد به رنگ تار ساز از…
به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری
به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری تبسم از حیا گل بر سر آبست پنداری غبارم از خرامت ششجهت دست دعا دارد حضور چین…
به جلوهٔ تو نگه را ز حیرت اظهاری
به جلوهٔ تو نگه را ز حیرت اظهاری ببالد از مژه انگشتهای زنهاری چوگردباد اسیران حلقهٔ زلفت کشند محمل پرواز برگرفتاری نگه ز پردهٔ آن…
به خود پیچیدهام نالیدنم نتوان گمان بردن
به خود پیچیدهام نالیدنم نتوان گمان بردن به رنگ رشته فربه گشتهام لیک از گره خوردن حضور زندگی، آنگاه استغنا، چه حرفست این نفس را…
به ذوق عافیت ای ناله تا کی در جگر پیچی
به ذوق عافیت ای ناله تا کی در جگر پیچی چه باشد یک نفس خون گردی و بر چشم تر پیچی به جیب زندگیتهمت شمرنقد…