گر یار بداندی کِم اندر دل چیست

گر یار بداندی کِم اندر دل چیست یا گفت بیارمی که دلدارم کیست بودی که به درد دل نبایستی مرد بودی که به کام دل…

ادامه مطلب

هر گز نفسی حکایت از تو نکنم

هر گز نفسی حکایت از تو نکنم کازادی بی نهایت او تو نکنم از دل نکنم شکایتی کز تو کنم از دل کنم آن شکایت…

ادامه مطلب

از جور تو حال ارچه تبه می دارم

از جور تو حال ارچه تبه می دارم هم لطف تو را گوش به ره می دارم در پرده به رسم دوستان می سوزم وین…

ادامه مطلب

ای روی تو از لطافت آیینه روح

ای روی تو از لطافت آیینه روح خواهم که قدح های خیالت به صبوح در دیده کشم ولی ز خار مژه ام ترسم که شود…

ادامه مطلب

با گل گفتم چو سوی گلزار آیم

با گل گفتم چو سوی گلزار آیم از عهد بد تو سست گردد رایم گل سوی تو بنگرید دزدیده بگفت: بد عهدتر از خودت کسی…

ادامه مطلب

چو شمع تنم ز دل به جان می آید

چو شمع تنم ز دل به جان می آید جانم به لب از تاب زبان می آید زین آتش دل خوشم چنان می آید کز…

ادامه مطلب

رازی که به گل نسیم سنبل گفته ست

رازی که به گل نسیم سنبل گفته ست پیداست ندانم که به بلبل گفته ست از غنچه بسته لب نیاید این کار گل بود دهن…

ادامه مطلب

گر یک نفست ز زندگانی گذرد

گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد زنهار که سرمایه ملکت ز جهان عمری است چنان کش گذرانی گذرد

ادامه مطلب

هر لحظه دلم به جست و جویی دیگر

هر لحظه دلم به جست و جویی دیگر باشد بر عشق ماهرویی دیگر با یار چه خوش فتد برای دل او بر سنگ غمش زند…

ادامه مطلب

اندر هوس تو صرف شد عمر دراز

اندر هوس تو صرف شد عمر دراز در عشق تو کس نباشدم محرم راز خود را ز تو در دلم بجایی است که من گر…

ادامه مطلب

ای زلف توام در تب و تاب افکنده

ای زلف توام در تب و تاب افکنده بر بخت بدم چشم تو خواب افکنده در دوستی تو کوری دشمن را چون خال توام سپر…

ادامه مطلب

بر طرف مه آن طره شبرنگش بین

بر طرف مه آن طره شبرنگش بین صد تنگ شکر در شکر تنگش بین در آتش رخ بی گنه آن هندو را آویخته یارب دل…

ادامه مطلب

در پرده خوشدلی کسی را راهی ست

در پرده خوشدلی کسی را راهی ست کو را سرکار با چو تو دلخواهی ست آن سبزه تر دمیده در سایه گل انصافغ بده که…

ادامه مطلب

دی شاه بتان با رخ رنگین می رفت

دی شاه بتان با رخ رنگین می رفت بی اسب و پیاده نغز و شیرین می رفت شکر ز لبش به پیل بالا می ریخت…

ادامه مطلب

کو دیده که خون جگر آرم با او

کو دیده که خون جگر آرم با او یا صبر که روزی به سر آرم با او کو شیفته ای و تیره روزی چون من…

ادامه مطلب

نه زهره که از غمت بنالم به کسی

نه زهره که از غمت بنالم به کسی یا از تو شکایتی شکالم به کسی جان رشوه دیده می دهد [اما] اشک پیدا نکند صورت…

ادامه مطلب

از عشق تو در تنم روان می سوزد

از عشق تو در تنم روان می سوزد شرحش چه دهم که بر چه سان می سوزد؟ از ناله چو چنگم رگ تن پی گسلد…

ادامه مطلب

ای شب،نه ز زلف اوست بر پای تو بند

ای شب،نه ز زلف اوست بر پای تو بند پس دیر و دراز درکشیدی تا چند؟ وی صبح، تو نیستی چو من عاشق و زار…

ادامه مطلب

بر کرده چو مه سر از گریبان می رفت

بر کرده چو مه سر از گریبان می رفت در دامن خورشید خرامان می رفت گه گه به سخن درآمده لعل لبش گویی عرق از…

ادامه مطلب

در پیش کمان گروهه شاه قزل

در پیش کمان گروهه شاه قزل خورشید به سجده اوفتد خوار و خجل زیرا که نهند داغ کفرش بر دل گر گوید:من از آتشم،او از…

ادامه مطلب

رویش نگر ار صورت جان می خواهی

رویش نگر ار صورت جان می خواهی وصلش طلب ار ملک جهان می خواهی خط وی و اشک من ببین دور مشو گر سبزه و…

ادامه مطلب

گفتم که مگر دل نه چو دلدار آید

گفتم که مگر دل نه چو دلدار آید تا در غم و شادیی مرا یاد آمد اکنون چو برون نهاد از دایره پای بگذارم تا…

ادامه مطلب

از رایت تو نور ظفر می تابد

از رایت تو نور ظفر می تابد کس نسیت که از رای تو سر می تابد عفو تو چو رحمت خدای ست که خلق هر…

ادامه مطلب

ای زلف درازت اصل گمراهی ازو

ای زلف درازت اصل گمراهی ازو در معرض فتنه مرغ تا ماهی ازو بر خسته دلم که هست آگاهی از او چندین چه کنی جور…

ادامه مطلب

بس دل که ز تو خون شده در برمانده ست

بس دل که ز تو خون شده در برمانده ست بس دست که از هجر تو در سر مانده ست وی بس سخنان نغز چون…

ادامه مطلب

در دست غم تو بودم ای سرو بلند

در دست غم تو بودم ای سرو بلند شبها به امید روز شادی خرسند محرومی دینه من از خدمت تو صد ساله غمم ذخیره در…

ادامه مطلب

شاها به تو دارد همه آفاق نیاز

شاها به تو دارد همه آفاق نیاز برخیز جهان بگیر و بخرام و بتاز از هر طرفی که منزلی کوچ کنی اقبال دو منزلت به…

ادامه مطلب

گه شانه زبان در خم گیسوت کشد

گه شانه زبان در خم گیسوت کشد گه آینه روی سخت در روت کشد سرمه که بود که آید در چشمت؟ یا وسمه که او…

ادامه مطلب

آن خط که به گرد آن دهن می گردد

آن خط که به گرد آن دهن می گردد گویی که بنفشه بر سمن می گردد پیراهن عشق او چو پوشید کسی از صبر برهنه…

ادامه مطلب

ای شمع تو صوفی صفتی پنداری

ای شمع تو صوفی صفتی پنداری کاین شش صفت از اهل تصوف داری شب خیزی و نور جهره و زردی روی سوز دل و آب…

ادامه مطلب

بی آنک به کس رسید زوری از ما

بی آنک به کس رسید زوری از ما یا گشت پریشان دل موری از ما ناگاه برآورد بدین رسوایی شوریده سر زلف تو شوری از…

ادامه مطلب

در ده می لعل لاله گون صافی

در ده می لعل لاله گون صافی بگشای ز حلق شیشه خون صافی کامروز برون ز جام می نیست مرا یک دوست که دارد اندرون…

ادامه مطلب

شاها،ز تو کار ملک ودین بانسق است

شاها،ز تو کار ملک ودین بانسق است دریا ز خجالت کفت در عرق است در عهد تو رافضی و سنی با هم کردند موافقت که…

ادامه مطلب

گفتی چو بماندی از شراب آوردن

گفتی چو بماندی از شراب آوردن مستی به تو می نیست صواب آوردن در ده که به مستان می ناب آوردن گنجیست روان سوی خراب…

ادامه مطلب

ای باده،کدام دایگان پروردت

ای باده،کدام دایگان پروردت جانت به سزا بود،که خدمت کردت؟ ای آب حیات،بنده آن خضرم کز ظلمت آن گور برون آوردت

ادامه مطلب

ای غنچه گل سرشکفتن داری

ای غنچه گل سرشکفتن داری وی نرگس مست میل خفتن داری وی سوسن تر دراز کردی تو زبان اندیشه راز عشق گفتن داری

ادامه مطلب

تا چند ازین حبله و زراقی عمر

تا چند ازین حبله و زراقی عمر تا چند مرا جرعه دهد ساقی عمر حقا که من از ستیزه جرعه غم چون جرعه به خاک…

ادامه مطلب

در ثورگه ست خانه طالع شاه

در ثورگه ست خانه طالع شاه نشگفت اگر سیاه شد چهره ماه این ست نشان آن که در خانه او هر کس که زند طعنه…

ادامه مطلب

شاها چو فلک عُلسو رای تو نداشت

شاها چو فلک عُلسو رای تو نداشت پایاب ستیزه جفای تو نداشت با پای تو گرچه شد بسی دست آویز هم دست بداشت زانک پای…

ادامه مطلب

ما خانه ز خانه قلندر کردیم

ما خانه ز خانه قلندر کردیم وز خاک در مصطبه افسر کردیم لب بر لب ساغر چو صراحی جان را خندان خندان فدای ساغر کردیم

ادامه مطلب

ای باد ز غصه ای که خون پا شد از آن

ای باد ز غصه ای که خون پا شد از آن با یار مگو که تنگ دل باشد از آن ور زلف همی پریشیش نر…

ادامه مطلب

ای ورد ملایکه دعای سر تو

ای ورد ملایکه دعای سر تو سر نیست زمانه را به جای سر تو با دشمن تو نیام شمشیر تو گفت سر دل من باد…

ادامه مطلب

بلبل چو ز عشق گل فغان در گیرد

بلبل چو ز عشق گل فغان در گیرد از شعله آه من جهان درگیرد گل را به کف آورم به صد حیله و فن پندارم…

ادامه مطلب

در عشق اگر دمی قرارت باشد

در عشق اگر دمی قرارت باشد با صحبت نیکوان چه کارت باشد؟! سر تیز چو خار باش،تا یار چو گل گه در بر و گاه…

ادامه مطلب

شاها،ملکان ملک سپارند به تو

شاها،ملکان ملک سپارند به تو وز بیم تو خان و مان گذارند به تو تو کعبه اقبال جهانی لابد شاهان زمانه روی آرند به تو

ادامه مطلب

ماییم که رسم ملک جمشید نهیم

ماییم که رسم ملک جمشید نهیم وز بهر ذخیره صیت جاوید نهیم از جدی و حمل به بزم بریان سازیم بر خوان حمل قرصه خورشید…

ادامه مطلب

ای باغ وجود را عمارت کرده

ای باغ وجود را عمارت کرده رُمحَت سر بدسگال بار آورده تو میوه ز فتح چین که بدخواهانت از بار بریختند برناخورده

ادامه مطلب

ایزد عَلَم فتح برای تو فراشت

ایزد عَلَم فتح برای تو فراشت دولت همه صورت مراد تو نگاشت با دولت،خشم وجنگ در نتوان بست با ایزد،تیغ و نیزه بر نتوان داشت

ادامه مطلب

چشمی دارم همیشه بر صورت دوست

چشمی دارم همیشه بر صورت دوست با دیده مرا خوش است چون دوست دروست از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا اوست به…

ادامه مطلب

در مستی اگر زمن گناهی آید

در مستی اگر زمن گناهی آید شاید که دلت سوی جفا نگراید چشمت به خمار عالمی بر هم زد گر من گنهی کنم به مستی…

ادامه مطلب