بوسی که ز کنج لب ساقی نگرفتم

بوسی که ز کنج لب ساقی نگرفتم می‌بایدم اکنون ز لب جام گرفتن

ادامه مطلب

بیستون را الم مردن فرهاد گداخت

بیستون را الم مردن فرهاد گداخت سنگ را آب کند داغ عزیزان دیدن

ادامه مطلب

پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند

پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند حرص گدا شود طرف شام بیشتر

ادامه مطلب

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست

ادامه مطلب

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست

ادامه مطلب

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

ادامه مطلب

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا سواد شهر بود آیهٔ عذاب مرا

ادامه مطلب

چشم از برای روی عزیزان بود به کار

چشم از برای روی عزیزان بود به کار یعقوب را به دیدهٔ بینا چه حاجت است ؟

ادامه مطلب

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟ در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟

ادامه مطلب

چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟

چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟ که چون نرگس سر آمد عمر من در چشم مالیدن

ادامه مطلب

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش که شد سیاه رخ کاغذ از دوروییها

ادامه مطلب

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند آفاق را به یک دو نفس می‌توان گرفت

ادامه مطلب

چون گوهر گرامی آدم درین بساط

چون گوهر گرامی آدم درین بساط مسجود آفرینش و مردود آتشم

ادامه مطلب

حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست

حرف گفتن در میان عشق و دل انصاف نیست صاحب منزل ازو، منزل ازو، اسباب ازو

ادامه مطلب

خاطرت از شکوهٔ ما کی پریشان می‌شود؟

خاطرت از شکوهٔ ما کی پریشان می‌شود؟ زلف پر کرده است از حرف پریشان، گوش تو

ادامه مطلب

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد

خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد که همچو خضر گرفتار عمر جاویدست

ادامه مطلب

خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد

خندهٔ کبک از ترحم هایهای گریه شد تا که رادر کوهسار عشق آمد پا به سنگ؟

ادامه مطلب

دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق

دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق ویرانه فیض می‌برد از ماه بیشتر

ادامه مطلب

دایم به روی دست دعا جلوه می‌کنی

دایم به روی دست دعا جلوه می‌کنی هرگز ندیده است کسی نقش پای تو

ادامه مطلب

در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست

در چشم پاکبازان، آن دلنواز پیداست آیینه صاف چون شد، آیینه ساز پیداست

ادامه مطلب

در سپند من سودازده آتش مزنید

در سپند من سودازده آتش مزنید که پریشان شود از نالهٔ من انجمنی

ادامه مطلب

در گردش آورید می لعل‌فام را

در گردش آورید می لعل‌فام را زین بیش خشک لب مپسندید جام را

ادامه مطلب

درین بساط، بجز شربت شهادت نیست

درین بساط، بجز شربت شهادت نیست میی که تلخی مرگ از گلو تواند شست

ادامه مطلب

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات

دست از جهان بشوی که اطفال حادثات افشانده‌اند میوهٔ این شاخ پست را

ادامه مطلب

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم که نتوانم به کام هر دو عالم داد تسکینش

ادامه مطلب

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر

دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد

ادامه مطلب

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای شبنم هنوز بر رخ گل آب می‌زند!

ادامه مطلب

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت اندوه روزی از دل ما کم نمی‌شود

ادامه مطلب

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است من به یک دل، عاشق صد آتشین رخساره‌ام

ادامه مطلب

راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد

راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد ایمن شدم ز شیطان، تا توبه را شکستم

ادامه مطلب

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق سرو اگر کارند این‌جا بید مجنون می‌دمد

ادامه مطلب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟

ادامه مطلب

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را

ادامه مطلب

ز دست راست ندانستمی اگر چپ را

ز دست راست ندانستمی اگر چپ را چه گنجها به یمین و یسار داشتمی

ادامه مطلب

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو که از برای درودن نکشته‌اند مرا

ادامه مطلب

زندان به روزگار شود دلنشین و ما

زندان به روزگار شود دلنشین و ما هر روز می‌شویم ز دنیا رمیده‌تر

ادامه مطلب

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن

ادامه مطلب

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر از برای دل ما قحط پریشانی نیست !

ادامه مطلب

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است بی سرانجامی من خانه نگهدار من است

ادامه مطلب

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار هر که دیوانه نگشته است به زنجیر کند!

ادامه مطلب

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی که در فصل خزان، برگ از هوا گیرد جدایی را

ادامه مطلب

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست بی تکلف، حیلهٔ پرویز نامردانه بود

ادامه مطلب

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند شکنجه‌ای است فقیران بی‌بضاعت را

ادامه مطلب

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟

ادامه مطلب

عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب

عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب سیل در هر جا که پا افشرد، من ویران شدم

ادامه مطلب

عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن

عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن این آب را به لالهٔ سیراب صرف کن

ادامه مطلب

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است خواب ایام بهارم به خزان افتاده است

ادامه مطلب

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش در ریاض آفرینش یک دل آسوده نیست

ادامه مطلب

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است این کمان، پشت سر تیر فراوان دیده است

ادامه مطلب

کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت

کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار

ادامه مطلب