شب و دلتنگی و بی هم کلامی

شب و دلتنگی و بی هم کلامی نمی‌آرد کبوتر خوش‌پیامی هجوم آورده غربت روی دوشم دو پُلکه می‌زنم سویش سلامی منیر احمد بارش

ادامه مطلب

طلسم گاه و بی‌گاهم شکسته

طلسم گاه و بی‌گاهم شکسته نگاهِ خیره بر ماهم شکسته ز تلخِ گریه‌های بی سرانجام گلو پُر گشته وُ آهم شکسته منیر احمد بارش

ادامه مطلب

دو شش ماه شد که چشمم چار گشته

دو شش ماه شد که چشمم چار گشته جهانی روشَنایی تار گشته به قلبم می‌خلد هرلحظه نیشش که دوری از بدخشان مار گشته منیر احمد…

ادامه مطلب

غبارِ غصه‌ها محفل گرفته

غبارِ غصه‌ها محفل گرفته خزان و خسته‌گی‌ها دل گرفته غم و غربت به هم پیوسته آمد درون سینه‌ام منزل گرفته منیر احمد بارش

ادامه مطلب