متفرقات – صائب تبریزی
مرغ من در بغل بیضه هم آزاد نبود
مرغ من در بغل بیضه هم آزاد نبود آشیان هیچ کم از خانه صیاد نبود دل بی درد من از خواب فراموشی جست نامه دوست…
مجنون کند فریب نگاهت غزاله را
مجنون کند فریب نگاهت غزاله را بوی خوش تو تازه کند داغ لاله را صد زخم ناف سوز خورد آهوی ختا بر هم زنی چو…
گل از شرم رخ او خون به روی خویشتن مالد
گل از شرم رخ او خون به روی خویشتن مالد زبان لاف را بر خاک، شمع انجمن مالد نیاید از لطافت در نظر آن پیکر…
کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟
کی دیدمش که گریه سر حرف وا نکرد؟ رنگ شکسته راز دلم برملا نکرد تنها نبرد جلوه او شمع را ز جای سرزنده ای نماند…
کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟
کدامین سینه مجروح مهمان تو می گردد؟ که شور حشر بر گرد نمکدان تو می گردد نیندیشد ز دوزخ هر که دارد داغ هجرانت نپردازد…
فیض در دامن صحرای جنون می باشد
فیض در دامن صحرای جنون می باشد خاک این بادیه آغشته به خون می باشد از جوان بیش بود طول امل پیران را ریشه نخل…
عیب در چشم و دل پاک هنر می گردد
عیب در چشم و دل پاک هنر می گردد کف بی مغز درین بحر گهر می گردد چون کند عاشق بی تاب عنانداری خود؟ کز…
طالع ما عیش را غم می کند
طالع ما عیش را غم می کند سور را همچشم ماتم می کند تا خیال گریه کردم یار رفت این غزال از بوی خون رم…
شد بهار و غنچه ما همچنان در خاک ماند
شد بهار و غنچه ما همچنان در خاک ماند این گره گلزار را در رشته خاشاک ماند لاله با دست نگارین سینه خارا شکافت دانه…
سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند
سحر که پرده ز رخ گلرخان براندازند ( ) زلزله در ملک خاور اندازند حذر ز گرمی این ره مکن که آبله ها به هر…
زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟
زلف او کی به خیال من غمناک افتد؟ مگر از شانه به فکر دل صد چاک افتد پرتو حسن غریب تو ازان شوخترست که ازو…
ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن
ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن بهار بی می و ساغر نمی توان بودن دلم ز کنج قفس تا گرفت دانستم که در…
روشندلان که آینه جان زدوده اند
روشندلان که آینه جان زدوده اند از روی حشر پرده هم اینجا گشوده اند غافل مشو ز گل که فرورفتگان خاک آن نامه را به…
رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟
رخسار تو با خط سیه کار چه سازد؟ آیینه به تردستی زنگار چه سازد؟ از جلوه شیرین دهنان آب نگردید فرهاد به جان سختی کهسار…
دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد
دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد تا ز جوش افتاد می آواره از میخانه شد دل ز ترک آرزو بر آرزوها دست…
دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست
دل آرمیده بود گفتگو چو هموارست چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست ز سایه روی زمین را کبود می سازد ز ناز بس که نهال…
در زیر بار مهره گل نیست دست ما
در زیر بار مهره گل نیست دست ما ز اشک تاک سبحه کند می پرست ما نه گوشه کلاه و نه زلف و نه توبه…
دارد سری به کاکل او هر سری که هست
دارد سری به کاکل او هر سری که هست دربند اوست هر دل غم پروری که هست در حلقه اطاعت حق پایدار باش تا بر…
خطی که دمید گرد رخسارش
خطی که دمید گرد رخسارش شد پرده گلیم چشم عیارش بر خاطر نازکش گران آید گل تکیه زند اگر به دیوارش
چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش
چون مسیحا فرد شو دل زنده جاوید باش سوزن از خود دور کن در دیده خورشید باش چون کدو برجاست گو مینای شیرازی مباش چون…
چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را
چو آفتاب بکش جام صبحگاهی را به خاکیان بچشان رحمت الهی را نماز اگر نکنی اختیار آن با توست مباد فوت کنی آه صبحگاهی را
جویای تو آسودگی از مرگ نبیند
جویای تو آسودگی از مرگ نبیند در خاک، طلبکار تو از پا ننشیند از عمر برومند شود هر که درین باغ در سایه نخلی که…
توفیق، مرا رخت به منزل نرساند
توفیق، مرا رخت به منزل نرساند خاشاک مرا موج به ساحل نرساند ای وای بر آن کشته که از گریه شادی آبی به کف خنجر…
تا عارضت ز آتش می برفروخته است
تا عارضت ز آتش می برفروخته است بر آسمان ستاره خورشید سوخته است ای آتش و سپند دگر وقت همرهی است چشم بدی به زخم…
پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود
پیش ازین سینه ام از چاک گلستانی بود هر شکاف از دل چاکم لب خندانی بود روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون یاد مجنون که…
بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد
بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد زلف سنبل گر چه شد سر حلقه…
به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟
به بوسی قانع از لبهای شکربار چون گردم؟ ازین قند مکرر سیر من یکبار چون گردم؟ ز بوی گل گرانی می کشد نازک نهال من…
بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است
بر سبزه خط تکیه مکن موج سرابی است هر حلقه پی رفتن حسن تو رکابی است گر آه برآرد ز دل هر دو جهان دود…
ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو
ای قیامت نخل بند قامت رعنای تو نخل رعنایی به بارآورده بالای تو حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟ بوسه من کارها دارد…
آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است
آنچه می دانیش روی به خون اندوده ای است آنچه سروش می شماری تیغ زهرآلوده ای است آنچه برگ عیش می دانی درین بستانسرا پیش…
اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد
اشک ما آتش حل کرده به دامن دارد دانه سوختگان برق به خرمن دارد با کلاه نمد خویش بسازید که شمع تاج بر طرف سر…
از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش
از عشق اگر لاف زنی دشمن کین باش با بخت سیه همچو سیاهی و نگین باش ای صبح مزن خنده بیجا، شب وصل است گر…
آثار عشق در دل چون سنگ من نماند
آثار عشق در دل چون سنگ من نماند در بیستون من اثر از کوهکن نماند تا رنگ من شکسته خود را درست کرد گلگونه در…
یک ادای نمکین در همه عمر نکرد
(یک ادای نمکین در همه عمر نکرد یارب این بخت مرا تهمت شوری که نهاد؟)
هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت
هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت امید شکرخند گل از چاک قفس داشت هر کس که درین دایره از ناموران شد مانند…
نه هر دل جای سودای تو باشد
نه هر دل جای سودای تو باشد دلی کز جا رود جای تو باشد گل از شبنم سراپا چشم گردید که حیران تماشای تو باشد…
نامه لاله که داغ جگرش مضمون است
نامه لاله که داغ جگرش مضمون است چشم بر راه قبول نظر مجنون است در سواد ورق لاله اگر غور کنی گرده دامن لیلی و…
منقلب گشته است از دور فلک احوال من
منقلب گشته است از دور فلک احوال من ضعف پیری در جوانی کرده استقبال من جنس من قارون شد از گرد کسادی و هنوز چشم…
مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند
مردم ز حد خویش برون پا نهاده اند راه هزار تفرقه بر خود گشاده اند بسته است روزگار جهان را به کار گل یکسر به…
لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است
لعل سیراب تو ترخنده به صهبا زده است نگهت زهر به سرچشمه مینا زده است گوهر جرات من در صدف طوفان نیست بارها قطره من…
گل بوی بی وفایی ارواح می دهد
گل بوی بی وفایی ارواح می دهد یادی ز کم بقایی ارواح می دهد خندیدن و شکفتن یاران به روی هم یاد از بغل گشایی…
گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم
گاهی به کوه و گاه به صحرا نمی روم چون سیل بی حجاب به هر جا نمی روم در کوهسار سنگ ملامت مجاورم مجنون صفت…
کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟
کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟ که بی تابانه صد آه از لب کوثر برون آمد ز قید شش جهت چون غنچه درهم شد…
فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش
فصل گل می گذرد بی قدح و جام مباش غنچه منشین، گره خاطر ایام مباش گل و سنبل به از اسباب گرفتاری نیست گر به…
عمرم به تلخکامی مل خرج می شود
عمرم به تلخکامی مل خرج می شود اشکم به رنگ لاله و گل خرج می شود با عاشقان همین سخن عاشقی بگوی در کشور قفس…
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم در خون صد بهار روم تا خزان کنم تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود…
شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد
شبنم از روی لطیف تو نظر می دزدد غنچه از شرم تو سر در ته پر می دزدد می کند بیهده دل عیب خود از…
سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید
سخنی کز دهن تنگ تو برمی آید راز غیب است که از پرده بدر می آید از گلستان در و دیوار و ز آیینه قفاست…
زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکد
زخم گستاخم لب تیغ شهادت می مکد شبنم من خون خورشید قیامت می مکد نقش شیرین شسته شد از لوح خارا و هنوز تیشه فرهاد…
ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید
ز سبزی گر برون گردون مینارنگ می آید مرا آیینه دل هم برون از زنگ می آید ز بس رگ بر تنم گردیده خشک از…