یاران خدای را به سوی او گذر کنید

یاران خدای را به سوی او گذر کنید باشد کش این خیال ز خاطر بدر کنید در ما ز دست آتش و بر عزم رفتن…

ادامه مطلب

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود درمانده‌ام و…

ادامه مطلب

نویدِ آشنایی می‌دهد چشمِ سخن‌گویت

نویدِ آشنایی می‌دهد چشمِ سخن‌گویت گرفته انس گویا نرمیی با تندی خویت بمیرم پیشِ آن لب این‌چنین گاهی تبسم کن بحمدالله که دیدم بی گره…

ادامه مطلب

می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم

می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم میرم از تشنگی و چشم به کوثر نکنم شوق یوسف اگرم ثانی یعقوب کند دارم آن تاب…

ادامه مطلب

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن زبان کوته ما را به خود دراز مکن مکن مباد که عادت کند طبیعت تو بد است…

ادامه مطلب

مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام

مدتی شد کز گلستانی جدا افتاده‌ام عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتاده‌ام نوبهاری می‌دماند از خاک من گل وان گذشت گشته‌ام پژمرده و ز…

ادامه مطلب

گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب

گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب چو شیدایی ببیند هیچ یاد ما کند یا رب گرفتم کان مسافر نامه سوی من روان…

ادامه مطلب

کی بود کز تو جان فکاری نداشتم

کی بود کز تو جان فکاری نداشتم درد دلی و نالهٔ زاری نداشتم تا بود نقد جان ، به کف من نیامدی آنروز آمدی که…

ادامه مطلب

کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد

کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد هر چه فرمان بدهد حسن چنان باید کرد تیغ تیز و دل بی‌رحم چرا داده خدا جوی خون…

ادامه مطلب

عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را

عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را این بس که ضایع می‌کنی برمن جفای خویش را لطفی که بد خو سازدم ناید…

ادامه مطلب

شد یار به اغیار دل آزار مصاحب

شد یار به اغیار دل آزار مصاحب دیدی که چه شد با چه کسان یار مصاحب رنگین شدن بزم من از یار محال است زین…

ادامه مطلب

زهر در چشم و چین بر ابرو چیست

زهر در چشم و چین بر ابرو چیست باز فرمان تندی خو چیست غیر ازین کآمدیم و خوار شدیم گنه ما درین سر کو چیست…

ادامه مطلب

دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم

دیریست که رندانه شرابی نکشیدیم در گوشهٔ باغی می نابی نکشیدیم چون سبزه قدم بر لب جویی ننهادیم چون لاله قدح بر لب آبی نکشیدیم…

ادامه مطلب

دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر

دل و طبع خویش را گو که شوند نرم خوتر که دلم بهانه جو شد من از و بهانه جوتر گله گر کنم ز خویت…

ادامه مطلب

در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم

در آغاز محبت گر وفا کردی چه می‌کردم دل من برده بنیاد جفا کردی چه می‌کردم هنوزم مبتلا نا کرده کشت از تیغ استغنا دلم…

ادامه مطلب

خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان ماست

خوار می‌کن ، زار می‌کش، منتت بر جان ماست خواری ظاهر گواه عزت پنهان ماست چشم ظاهر بین بر آزار است وای ار بنگرد این…

ادامه مطلب

چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری

چه فروشدی به کلفت چه شدت چه حال داری برو و بکش دو جامی که بسی ملال داری دل تست فارغ از غم که شراب…

ادامه مطلب

تو و هر روز و بزم عشرت خویش

تو و هر روز و بزم عشرت خویش من و شبها و کنج محنت خویش منم با محنت روی زمین خوش نگه دار آسمان گو…

ادامه مطلب

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است

تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است یک منزل از آن بادیهٔ عشق مجاز است در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی بینی که…

ادامه مطلب

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ

به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ ز هجر دائمی ایمن ز وصل جاودان فارغ بلند و پست و هجر و وصل یکسان ساخته…

ادامه مطلب

برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم

برو که با دل پر درد و روی زرد بیایم اگر چو باد روی تند همچو گرد بیایم هزار مرحله دورم فکند چرخ ز کویت…

ادامه مطلب

با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو

با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو ما را نوید باد ز زخم خدنگ تو نقش فریب غیر پذیرفت همچو موم چون نرم گشت…

ادامه مطلب

ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست

ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست در خاطرت سواری طرز نگاه کیست خوش پر فرح زمینی و خرم گذرگهیست آنجا که جلوه می‌کند…

ادامه مطلب

امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست

امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست عذری که او نخواست، تبسم ، نهفته خواست من بندهٔ نگه که به سد شرح و بسط گفت حرف…

ادامه مطلب

از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما

از کاه ، کهربا بگریزد به بخت ما خنجر به جای برگ برآرد درخت ما الماس ریزه شد نمک سودهٔ حکیم در زخم بستن جگر…

ادامه مطلب

یک همدم و همنفس ندارم

یک همدم و همنفس ندارم می‌میرم و هیچ کس ندارم گویند بگیر دامن وصل می‌خواهم و دسترس ندارم دارم هوس و نمی‌دهد دست آن نیست…

ادامه مطلب

هست امیدِ قوتی بختِ ضعیف‌حال را

هست امیدِ قوتی بختِ ضعیف‌حال را مژدهٔ یک خرام ده منتظرِ وصال را گوشهٔ ناامیدی‌ام داد ز صد بلا امان هست قفس حصارِ جان مرغِ…

ادامه مطلب

نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان

نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان آتشین میلیست در چشمم نهال ارغوان تا گل سوری بخندد ساقی بزم بهار ریخت در جام زمرد فام خیری…

ادامه مطلب

می‌توانم بود بی تو تابِ تنهاییم هست

می‌توانم بود بی تو تابِ تنهاییم هست امتحانِ صبرِ خود کردم شکیباییم هست حفظِ ناموسِ تو منظور است می‌دانی تو هم ورنه صد تقریبِ خوب…

ادامه مطلب

مغرور کسی به که درت جا نکند کس

مغرور کسی به که درت جا نکند کس وصلی که محالست تمنا نکند کس نی یوسف مصری تو که در بیع کس آیی بیعانهٔ جان…

ادامه مطلب

مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم

مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم شراب لطف پر در جام…

ادامه مطلب

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن زکات بزم عشرت عشوه‌ای در کار ما می‌کن قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر…

ادامه مطلب

کی اهل دل به کام خود از دوستان برند

کی اهل دل به کام خود از دوستان برند تا کارشان به جان نرسد کی ز جان برند از ما برید یار به اندک حکایتی…

ادامه مطلب

قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ

قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ قدر یاران وفادار ندانست دریغ درد محرومی دیدار مرا کشت افسوس یار حال من بیمار ندانست دریغ یار هر…

ادامه مطلب

عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست

عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست بندهٔ شایسته نیست ورنه خریدار هست می‌رسدت ای پسر بر همه‌کس ناز کن حسن و جمالِ تو را نازِ…

ادامه مطلب

شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم

شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم ناموس را یک سو نهم بنیاد رسوایی کنم چندی بکوشم در وفا کز من نپوشد راز…

ادامه مطلب

زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود

زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود بودش گمان مهر وهنوزش یقین نبود اقرار مهر کردم وگفتم وفاکنی کشتی مرا قرار تو…

ادامه مطلب

دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود

دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش…

ادامه مطلب

دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم

دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم در هم شکست بند و در بند خانه هم برخاست باد شرطه و زورق درست ماند…

ادامه مطلب

دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم

دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم قربان اختلاط فریبنده‌ات شوم بیعانهٔ هزار غلام است خنده‌ات سد بار بندهٔ لب پر خنده‌ات شوم سد کس…

ادامه مطلب

خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست

خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست گریه‌ات بر حال ماگر نیست باری خنده چیست از قدح نوشیدن پنهانیش با دیگران گر نمی‌داند که…

ادامه مطلب

چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی

چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر چو…

ادامه مطلب

تو منکری ولیک به من مهربانیت

تو منکری ولیک به من مهربانیت می‌بارد از ادای نگاهِ نهانیت میرم به ملتفت نشدن‌های ساخته و آن طرزِ بازدیدن و تقریب‌دانیت یک خم شدن…

ادامه مطلب

تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست

تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم تا در…

ادامه مطلب

به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد

به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است بیان حال به کام…

ادامه مطلب

برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام

برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام باز خود را هرزه گرد رهگذاری کرده‌ام گشته پایم راز دار طول و عرض کوچه‌ای چشم را…

ادامه مطلب

باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد

باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد بی‌خودی آید و ننگ خودی از ما ببرد خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت دوزخ حسرت جاوید…

ادامه مطلب

ای دل به بند دوری او جاودانه باش

ای دل به بند دوری او جاودانه باش ای صبر پاسبان در بند خانه باش ای سر به خاک تنگ فرو رو ، ترا که…

ادامه مطلب

آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود

آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود چندین شراب در خم و خمخانهٔ که بود ای مرغ زود رام که آورد نقل و می…

ادامه مطلب

از بهر چه در مجلس جانانه نباشم

از بهر چه در مجلس جانانه نباشم گرد سر آن شمع چو پروانه نباشم بی موجب از او رنجم و بی وجه کنم صلح اینها…

ادامه مطلب