ز هجران کار دلتنگی به سامان دیر می آید

ز هجران کار دلتنگی به سامان دیر می آید که دست ناتوانم، تا گریبان دیر می آید به رنگ شمع می سازم، به آه سینه…

ادامه مطلب

ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم

ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم به کف تسبیح و با زنّار ترسا رشته ای دارم تو در صحن چمن، با…

ادامه مطلب

دل طلب کرد، از آن غمزه، عتابی که مپرس

دل طلب کرد، از آن غمزه، عتابی که مپرس به اشارت نگهش داد جوابی که مپرس یک تبسّم، دل مخمور مرا برد ز دست در…

ادامه مطلب

در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود

در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود بی تو گل در نظرم، لالهٔ پیکانی بود من بتخانه نشین را ز چه رو کرد خراب…

ادامه مطلب

خدایا الفتی ده، با دل آزرده، لالان را

خدایا الفتی ده، با دل آزرده، لالان را مکن سوهان روحم، صحبت صاحب کمالان را

ادامه مطلب

چه شد مهر جهان‌آرای من، آن گرم‌جوشی‌ها

چه شد مهر جهان‌آرای من، آن گرم‌جوشی‌ها خوشا عهدی که با ما داشتی، پیمانه‌نوشی‌ها لباس پنبه، داغ لاله را در بر نمی‌باشد ز عاشق‌فطرتان، هرگز…

ادامه مطلب

ترسم که بر لبی، سخن آن میان رود

ترسم که بر لبی، سخن آن میان رود مضمون بسته ایست، چرا رایگان رود؟

ادامه مطلب

بی‌داغ عشق، بر در دل‌ها چه می‌روی؟

بی‌داغ عشق، بر در دل‌ها چه می‌روی؟ اهل نظر نیی، به تماشا چه می‌روی؟ کام نخست سوخت نفس، برق خام را ای نوسفر، تو بر…

ادامه مطلب

به دنبال خرام آن پری رو

به دنبال خرام آن پری رو رمیدن می رود از یاد آهو بود ادبار دنیا، به ز اقبال قفای زشت، باشد خوشتر از رو

ادامه مطلب

بر رخ چه درگشاید، بیگانهٔ وفا را

بر رخ چه درگشاید، بیگانهٔ وفا را چشمی که می نبیند دیدار آشنا را؟ نخل فسرده ی ما، نه سایه نه ثمر داشت ما شاخ…

ادامه مطلب

این است که دل برده و خون کرده بسی را

این است که دل برده و خون کرده بسی را بسم الله اگر تاب نفس هست کسی را

ادامه مطلب

آن مشکبو غزال ز چشمم گذار کرد

آن مشکبو غزال ز چشمم گذار کرد چشم مرا چو نافهٔ مشک تتار کرد

ادامه مطلب

از ضعف مشکل آید، چون می برد ز خویشم

از ضعف مشکل آید، چون می برد ز خویشم بالین خواب سازد، از مخمل فرنگم کلکم کند به نیرنگ، پرداز چهرهٔ گل مشاطّهٔ بهار است،…

ادامه مطلب

نه یاد مصر و نه پروای کاروان دارم

نه یاد مصر و نه پروای کاروان دارم عبیر پیرهن، آن خاک آستان دارم چو شمع، تا شده ام روشناس محفل او تبی چو آتش…

ادامه مطلب

نخل مرا شکوفهٔ صبح امید شد

نخل مرا شکوفهٔ صبح امید شد تا چشم انتظار به راهش سپید شد

ادامه مطلب

مطرب سرود شوق به مستان چه می بری؟

مطرب سرود شوق به مستان چه می بری؟ شوریده ایم، نام بیابان چه می بری؟ شعر ترم، به بزم خراباتیان خوش است این باده را…

ادامه مطلب

گشتم اسیر، جلوهٔ آن خوش خرام را

گشتم اسیر، جلوهٔ آن خوش خرام را دارم به رقص، از تپش خویش، دام را غم بی شمار و همنفسی نیست در کنار در حیرتم…

ادامه مطلب

کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا

کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا

ادامه مطلب

عزلت طلب از پایهٔ اقبال نیفتد

عزلت طلب از پایهٔ اقبال نیفتد تنها رو این مرحله، دنبال نیفتد پرواز بلندی ست فراز دو جهانش مرغی که به دام شکن بال نیفتد

ادامه مطلب

شکرخند دلم خواهش ز لعل میْ‌کشی دارد

شکرخند دلم خواهش ز لعل میْ‌کشی دارد خمار من تمنای شراب لب چشی دارد حزین، از داغ خونگرم محبت، حیرتی دارم که دستی بر دل…

ادامه مطلب

سخنها از وفا می گفتی و جور و جفا کردی

سخنها از وفا می گفتی و جور و جفا کردی به ما دیدی چه ها می گفتی و آخر چه ها کردی؟ هلاکت الفتت گردم،…

ادامه مطلب

ز معراج خریّت، خواجه سنگین بار می‌آید

ز معراج خریّت، خواجه سنگین بار می‌آید به تمکین تمام، این خرس از کهسار می‌آید

ادامه مطلب

روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست

روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست در بر این آینه را، آینه سیمایی هست پای آوارگیم، رهبر دامن نشود گر بجز کوی تو،…

ادامه مطلب

دل بر سر تیر است، گشاییم کمین را

دل بر سر تیر است، گشاییم کمین را از خامه طرازیم، صنم خانهء چین را هر شیوه ات ای شوخ، ز بس ذوق فریب است…

ادامه مطلب

دامن فشاند و شمع مزارم به باد داشت

دامن فشاند و شمع مزارم به باد داشت گویا همان شکایت عاشق به یاد داشت چشم سفید گشته، مرا صبح وصل شد از بس وفا…

ادامه مطلب

خزان رنگ زردم را، میِ نابی نشد روزی

خزان رنگ زردم را، میِ نابی نشد روزی کسی را همچو من، گلگشت مهتابی نشد روزی چرا باید امانت دار دنیای دنی باشم؟ ز جنس…

ادامه مطلب

چنان افشاند چشمم، بی‌تو، اشک بی‌محابا را

چنان افشاند چشمم، بی‌تو، اشک بی‌محابا را که ابر امشب، غلط هردم به دریا می‌کند ما را

ادامه مطلب

تذرو دل، اسیر سرو آزاد تو می باشد

تذرو دل، اسیر سرو آزاد تو می باشد بلای جان، قیامت جلوه شمشاد تو می باشد به این شاد است خاطر، کز غم محنت کشان…

ادامه مطلب

بی باده سیه مست، شب از یاسمن کیست؟

بی باده سیه مست، شب از یاسمن کیست؟ فیض سحر از سینهٔ گل پیرهن کیست؟ نظّاره، خیال کِه در آغوش کشیده ست؟ حیران نگهی، آینه…

ادامه مطلب

به دل گفتم که خواهد غمزهٔ نامهربان آمد

به دل گفتم که خواهد غمزهٔ نامهربان آمد چو رفت این بر زبانم، تیر ناگه بر نشان آمد

ادامه مطلب

ببین که هست لبم، بلبل بهار خطی

ببین که هست لبم، بلبل بهار خطی کشیده دیدهٔ من، سرمه از غبار خطی ز جام لاله و گل، بادهٔ نشاط مجو دماغ تر نکند،…

ادامه مطلب

این عشق تازه دیده به اشکم دچار کرد

این عشق تازه دیده به اشکم دچار کرد خار خزان رسیدهٔ مژگان، بهار کرد

ادامه مطلب

آوارهٔ عالم، نگهی، ساخته ما را

آوارهٔ عالم، نگهی، ساخته ما را آن گوشه نشین، دربه در انداخته ما را چون مهرهٔ ششدر شده، در هجر تو ماتیم دریاب که نیرنگ…

ادامه مطلب

افسرده ایم، جام می خوشگوار کو؟

افسرده ایم، جام می خوشگوار کو؟ تنها نشسته ایم به گلشن، هزار کو؟ چون غنچه، تا فشردهٔ دل در قدح کند خونین دلیم، ساقی گلگون…

ادامه مطلب

یکایک از نظرم نور پیکران رفتند

یکایک از نظرم نور پیکران رفتند ستاره های شب افروزم از میان رفتند به زمهریر جهان، هم صفیر زاغانم خزان رسید و گل افسرد و…

ادامه مطلب

نمی کشد، دل ما را به دام و دانهٔ خویش

نمی کشد، دل ما را به دام و دانهٔ خویش رهین منّتم، از زشتی زمانه خویش به دیر و کعبه نیارم سر نیاز فرود مرا…

ادامه مطلب

نتوانست به موی کمر یار آویخت

نتوانست به موی کمر یار آویخت ورنه پرگالهٔ دل، بر مژه بسیار آویخت دل خون گشتهٔ پر داغ مرا چیست گناه؟ لاله، جایی که به…

ادامه مطلب

مستمع گر نکند فهم، غم اینم نیست

مستمع گر نکند فهم، غم اینم نیست سیر چشم سخنم، رغبت تحسینم نیست زاده ی دل، همه حوران بهشتی نسبند ذوق آرایش گفتار، در آیینم…

ادامه مطلب

گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی

گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی اگر چه کاسه به دستم، گدای میکده ام مرا غلط…

ادامه مطلب

قناعت چون گهر، با ساغر و مینای خودکردم

قناعت چون گهر، با ساغر و مینای خودکردم چو چشم خوش نگاهان، مستی از صهبای خود کردم نمی آید ز رشک، از سینه تا لب…

ادامه مطلب

عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را

عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را نهان در پستهٔ او شکرستانهاست مستان را فزون از شانه، دارد سینه من چاک رسوایی چوگل در…

ادامه مطلب

شکایت نیست، مطلب ناله آهنگ است می نالم

شکایت نیست، مطلب ناله آهنگ است می نالم ز دل تنگی نمی نالم، دلم تنگ است می نالم

ادامه مطلب

سخنم چو هست، در دل نمک سراب باشد

سخنم چو هست، در دل نمک سراب باشد چو رسد به یاد لعلش، به لبم شراب باشد

ادامه مطلب

ز مستی، خون دل را، باده می انگاشتم روزی

ز مستی، خون دل را، باده می انگاشتم روزی خروش سینه را، افسانه می پنداشتم روزی دل ِ شوریده حالی بود، کز من ناگهان گم…

ادامه مطلب

رنگین شد از رخت، چو رگ گل، نظاره ام

رنگین شد از رخت، چو رگ گل، نظاره ام بوی تو می دمد، ز دل پاره پاره ام

ادامه مطلب

دل از یادش، در آغوش من شیدا نمی‌گنجد

دل از یادش، در آغوش من شیدا نمی‌گنجد ز بس بالیده است این قطره، در دریا نمی‌گنجد

ادامه مطلب

داغ است و سینه در عشق، صبح و ستاره ما

داغ است و سینه در عشق، صبح و ستاره ما خورشید سر برآورد، از جیب پارهٔ ما از ناوک نگاهت، خاطر نشد تسلّی بگذشت غافل…

ادامه مطلب

خدا درمانده نگذارد به عالم، بی نصیبان را

خدا درمانده نگذارد به عالم، بی نصیبان را عصای کورفهمان می کند، چوب ادیبان را

ادامه مطلب

چمن، به سایه نشینان خرمی بگذار

چمن، به سایه نشینان خرمی بگذار بیا به تربت ما، خاک بی غمی بگذار به بانگ نالهٔ ما می توان خروشیدن به بلبلان چمن، رسم…

ادامه مطلب

تپش سینهٔ ما، بانگ درایی دارد

تپش سینهٔ ما، بانگ درایی دارد جادهٔ نالهٔ ما راه به جایی دارد فیضی از میکدهٔ چشم تو برده ست مگر جام آیینه، می هوش…

ادامه مطلب