برفتم دی به پیشش سخت پرجوش

برفتم دی به پیشش سخت پرجوش نپرسید او مرا بنشست خاموش نظر کردم بر او یعنی که واپرس که بی‌روی چو ماهم چون بدی دوش…

ادامه مطلب

برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز

برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز هلا بیا شب لولی و کار هر دو بساز من از خزینه سلطان عقیق و در دزدم…

ادامه مطلب

بر من نیستی یارا کجایی

بر من نیستی یارا کجایی به هر جایی که هستی جان فزایی ز خشم من به هر ناکس بسازی به رغم من به هر آتش…

ادامه مطلب

بده آن باده جانی که چنانیم همه

بده آن باده جانی که چنانیم همه که می از جام و سر از پای ندانیم همه همه سرسبزتر از سوسن و از شاخ گلیم…

ادامه مطلب

بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی

بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی صنما چرا نیفتم ز چنان میی که دادی صنما چنان فتادم که به حشر هم نخیزم…

ادامه مطلب

بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل

بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل گفت که این خانه دل پر…

ادامه مطلب

بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم هفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می…

ادامه مطلب

باز چون گل سوی گلشن می‌روی

باز چون گل سوی گلشن می‌روی با توام گر چه که بی‌من می‌روی صدزبان شد سوسن اندر شرح تو گلرخا خوش سوی سوسن می‌روی سوی…

ادامه مطلب

بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم

بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم وز غربت اجسام بالله رسیدیم با اسب بدان شاه کسی چون نرسیده‌ست ما اسب بدادیم و بدان شاه…

ادامه مطلب

با هر کی تو درسازی می‌دانک نیاسایی

با هر کی تو درسازی می‌دانک نیاسایی زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا کان…

ادامه مطلب

با تلخی معزولی میری بنمی ارزد

با تلخی معزولی میری بنمی ارزد یک روز همی‌خندد صد سال همی‌لرزد خربندگی و آنگه از بهر خر مرده بهر گل پژمرده با خار همی‌سازد…

ادامه مطلب

این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین

این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین از آسمان خوشتر شده در نور او روی زمین بی‌هوشی جان‌هاست این یا گوهر کان‌هاست این…

ادامه مطلب

این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی

این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی یادآوری جهان را ز آنک در سر داشتی زلف کفر و روی ایمان را چرا…

ادامه مطلب

ایا دلی چو صبا ذوق صبح‌ها دیده

ایا دلی چو صبا ذوق صبح‌ها دیده ز دیده مست شدی یا ز ذوق نادیده گهی به بحر تحیر گهی به دامن کوه کمر ببسته…

ادامه مطلب

ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی

ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی از کار خود افتادی در کار دگر رفتی صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم ای…

ادامه مطلب

ای نرفته از دل من اندرآ شاد آمدی

ای نرفته از دل من اندرآ شاد آمدی ای تو شمع شب فروزی مرحبا شاد آمدی خانقاه روحیان را از تو حلو و حمزه‌ها جان…

ادامه مطلب

ای محو عشق گشته جانی و چیز دیگر

ای محو عشق گشته جانی و چیز دیگر ای آنک آن تو داری آنی و چیز دیگر اسرار آسمان را و احوال این و آن…

ادامه مطلب

ای که لب تو چون شکر هان که قرابه نشکنی

ای که لب تو چون شکر هان که قرابه نشکنی وی که دل تو چون حجر هان که قرابه نشکنی عشق درون سینه شد دل…

ادامه مطلب

ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی

ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی وز روی خوب خویشت بودی نشانیی در آب و گل تو همچو ستوران نخفتیی خود را به عیش خانه…

ادامه مطلب

ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر

ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر گویی که نزد مرگ تو را حلقه به در بر بندیش از آن روز که دم‌های شماری…

ادامه مطلب

ای صبا حالی ز خد و خال شمس الدین بیار

ای صبا حالی ز خد و خال شمس الدین بیار عنبر و مشک ختن از چین به قسطنطین بیار گر سلامی از لب شیرین او…

ادامه مطلب

ای سر مردان برگو برگو

ای سر مردان برگو برگو وی شه میدان برگو برگو ای مه باقی وی شه ساقی جان سخن دان برگو برگو قبله جمعی شعله شمعی…

ادامه مطلب

ای ز گلزار جمالت یاسمن پا کوفته

ای ز گلزار جمالت یاسمن پا کوفته وز صواب هر خطایت صد ختن پا کوفته ای بزاده حسن تو بی‌واسطه هر مرد و زن وآنگه…

ادامه مطلب

ای دیده ز نم زبون نگشتی

ای دیده ز نم زبون نگشتی وی دل ز فراق خون نگشتی وی عقل مگر تو سنگ جانی چون مایه صد جنون نگشتی این یک…

ادامه مطلب

ای دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج

ای دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج تا رو نماید مرهمش کالصبر مفتاح الفرج چندان فروخور آن دهان تا پیشت آید ناگهان کرسی و…

ادامه مطلب

ای دل به کجایی تو آگاه هیی یا نه

ای دل به کجایی تو آگاه هیی یا نه از سر تو برون کن هی سودای گدایانه در بزم چنان شاهی در نور چنان ماهی…

ادامه مطلب

ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظاره‌ای

ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظاره‌ای چون به اصل اصل خویش آید چنین هر پاره‌ای هر طرف آید به دستش بی‌صراحی باده‌ای هر…

ادامه مطلب

ای خداوند یکی یار جفاکارش ده

ای خداوند یکی یار جفاکارش ده دلبری عشوه ده سرکش خون خوارش ده تا بداند که شب ما به چه سان می‌گذرد غم عشقش ده…

ادامه مطلب

ای جان، چندان خوبی، نوباوهٔ یعقوبی

ای جان، چندان خوبی، نوباوهٔ یعقوبی خرخاشی، آشوبی، جانها را مطلوبی جان جان مایی، معنی اسمایی هستی اشیایی سر فتنهٔ غوغایی چون جامی در خوردم،…

ادامه مطلب

آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن

آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن آینه صبوح را ترجمه شبانه کن ای پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو جام…

ادامه مطلب

ای بی‌تو محال جان فزایی

ای بی‌تو محال جان فزایی وی در دل و جان ما کجایی گر نیم شبی زنان و گویان سرمست ز کوی ما درآیی جان پیش…

ادامه مطلب

ای برادر عاشقی را درد باید درد کو

ای برادر عاشقی را درد باید درد کو صابری و صادقی را مرد باید مرد کو چند از این ذکر فسرده چند از این فکر…

ادامه مطلب

ای آنک جان ما را در گلشکر کشیدی

ای آنک جان ما را در گلشکر کشیدی چون جان و دل ببردی خود را تو درکشیدی ما را چو سایه دیدی از پای درفتاده…

ادامه مطلب

ای از ورای پرده‌ها تاب تو تابستان ما

ای از ورای پرده‌ها تاب تو تابستان ما ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما ای چشم جان را توتیا آخر کجا…

ادامه مطلب

آه کان طوطی دل بی‌شکرستان چه کند

آه کان طوطی دل بی‌شکرستان چه کند آه کان بلبل جان بی‌گل و بستان چه کند آنک از نقد وصال تو به یک جو نرسید…

ادامه مطلب

اندک اندک راه زد سیم و زرش

اندک اندک راه زد سیم و زرش مرگ و جسک نو فتاد اندر سرش عشق گردانید با او پوستین می‌گریزد خواجه از شور و شرش…

ادامه مطلب

اندر این جمع شررها ز کجاست

اندر این جمع شررها ز کجاست دود سودای هنرها ز کجاست من سر رشته خود گم کردم کاین مخالف شده سرها ز کجاست گر نه…

ادامه مطلب

آن مه چو در دل آید او را عجب شناسی

آن مه چو در دل آید او را عجب شناسی در دل چگونه آید از راه بی‌قیاسی گر گویی می‌شناسم لاف بزرگ و دعوی ور…

ادامه مطلب

آن عشق که از پاکی از روح حشم دارد

آن عشق که از پاکی از روح حشم دارد بشنو که چه می‌گوید بنگر که چه دم دارد گر جسم تنک دارد جان تو سبک…

ادامه مطلب

آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست

آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست نابوده به که بودن او غیر عار نیست در عشق باش که مست عشقست هر چه هست…

ادامه مطلب

آن به که مرا تمکین نکنی

آن به که مرا تمکین نکنی تا همچو خودم گرگین نکنی بر روی منه تو دست مرا تا مست مرا غمگین نکنی تو رنگرزی، تو…

ادامه مطلب

امروز من و باده و آن یار پری زاده

امروز من و باده و آن یار پری زاده احسنت زهی خرم شاباش زهی باده بازیم یکی عشقی در زیر گلیمی به بر حلقه هر…

ادامه مطلب

امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان می‌رسد

امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان می‌رسد سلطان سلطانان ما از سوی میدان می‌رسد امروز توبه بشکنم پرهیز را برهم زنم کان یوسف خوبان…

ادامه مطلب

آمدم باز تا چنان گردم

آمدم باز تا چنان گردم که چو خورشید جمله جان گردم سر خم رحیق بگشایم سرده بزم سرخوشان گردم عشرت اکنون علم به صحرا زد…

ادامه مطلب

آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود

آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود هم بحر پرگوهر شود هم شوره چون گوهر شود هم…

ادامه مطلب

الا ای یوسف مصری از این دریای ظلمانی

الا ای یوسف مصری از این دریای ظلمانی روان کن کشتی وصلت برای پیر کنعانی یکی کشتی که این دریا ز نور او بگیرد چشم…

ادامه مطلب

اگر گل‌های رخسارش از آن گلشن بخندیدی

اگر گل‌های رخسارش از آن گلشن بخندیدی بهار جان شدی تازه نهال تن بخندیدی وگر آن جان جان جان به تن‌ها روی بنمودی تنم از…

ادامه مطلب

اگر خورشید جاویدان نگشتی

اگر خورشید جاویدان نگشتی درخت و رخت بازرگان نگشتی دو دست کفشگر گر ساکنستی همیشه گربه در انبان نگشتی اگر نه عشوه‌های باد بودی سر…

ادامه مطلب

اگر بی‌من خوشی یارا به صد دامم چه می‌بندی

اگر بی‌من خوشی یارا به صد دامم چه می‌بندی وگر ما را همی‌خواهی چرا تندی نمی‌خندی کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه بدین…

ادامه مطلب

افتادم افتادم در آبی افتادم

افتادم افتادم در آبی افتادم گر آبی خوردم من دلشادم دلشادم بر دف نی بر نی نی یک لحظه بیگارم بر خم نی بر می…

ادامه مطلب