عطار کشتی عمر ما کنار افتاد – عطار نیشابوری

کشتی عمر ما کنار افتاد رخت در آب رفت و کار افتاد موی همرنگ کفک دریا شد وز دهان در شاهوار افتاد روز عمری که…

ادامه مطلب

عطار کارم از عشق تو به جان آمد – عطار نیشابوری

کارم از عشق تو به جان آمد دلم از درد در فغان آمد تا می عشق تو چشید دلم از بد و نیک بر کران…

ادامه مطلب

عطار دلی کامد ز عشق دوست در جوش – عطار نیشابوری

دلی کامد ز عشق دوست در جوش بماند تا قیامت مست و مدهوش ز بسیاری که یاد آرد ز معشوق کند یکبارگی خود را فراموش…

ادامه مطلب

عطار گر مردی خویشتن ببینیم – عطار نیشابوری

گر مردی خویشتن ببینیم اندر پس دوکدان نشینیم دیگر نزنیم لاف مردی وز شرم ره زنان گزینیم کاری عجب اوفتاده ما را پیمانهٔ زهر و…

ادامه مطلب

عطار گر نه از خاک درت باد صبا می‌آید – عطار نیشابوری

گر نه از خاک درت باد صبا می‌آید صبحدم مشک‌فشان پس ز کجا می‌آید ای جگرسوختگان عهد کهن تازه کنید که گل تازه به دلداری…

ادامه مطلب

عطار گه به دندان در عدن شکنی – عطار نیشابوری

گه به دندان در عدن شکنی گه به مژگان صف ختن شکنی گه لب همچو لاله بگشایی روز بازار یاسمن شکنی گه رخ همچو ماه…

ادامه مطلب

عطار مست شدم تا به خرابات دوش – عطار نیشابوری

مست شدم تا به خرابات دوش نعره‌زنان رقص‌کنان دردنوش جوش دلم چون به سر خم رسید زآتش جوش دلم آمد به جوش پیر خرابات چو…

ادامه مطلب

عطار مفشان سر زلف خویش سرمست – عطار نیشابوری

مفشان سر زلف خویش سرمست دستی بر نه که رفتم از دست دریاب مرا که طاقتم نیست انصاف بده که جای آن هست تا نرگس…

ادامه مطلب

عطار میی درده که در ده نیست هشیار – عطار نیشابوری

میی درده که در ده نیست هشیار چه خفتی عمر شد برخیز و هشدار ز نام و ننگ بگریز و چو مردان ز دردی کوزه‌ای…

ادامه مطلب

عطار نور ایمان از بیاض روی اوست – عطار نیشابوری

نور ایمان از بیاض روی اوست ظلمت کفر از سر یک موی اوست ذره ذره در دو عالم هر چه هست پرده‌ای در آفتاب روی…

ادامه مطلب

عطار هر روز غم عشقت بر ما حشر انگیزد – عطار نیشابوری

هر روز غم عشقت بر ما حشر انگیزد صد واقعه پیش آرد صد فتنه برانگیزد عشقت که ازو دل را پر خون جگر دیدم اندوه…

ادامه مطلب

عطار هر که را دانهٔ نار تو به دندان آید – عطار نیشابوری

هر که را دانهٔ نار تو به دندان آید هر دم از چشمهٔ خضرش مدد جان آید کو سکندر که لب چشمهٔ حیوان دیدم تا…

ادامه مطلب

عطار هرچه دارم در میان خواهم نهاد – عطار نیشابوری

هرچه دارم در میان خواهم نهاد بی خبر سر در جهان خواهم نهاد آب حیوان چون به تاریکی در است جام جم در جنب جان…

ادامه مطلب

عطار همه عالم خروش و جوش از آن است – عطار نیشابوری

همه عالم خروش و جوش از آن است که معشوقی چنین پیدا، نهان است ز هر یک ذره خورشیدی مهیاست ز هر یک قطره‌ای بحری…

ادامه مطلب

عطار دل ز عشق تو خون توان کردن – عطار نیشابوری

دل ز عشق تو خون توان کردن عقل را سرنگون توان کردن هرچه جز عشق توست از سردل تا قیامت برون توان کردن تا زبون‌گیری…

ادامه مطلب

عطار در ره عشاق نام و ننگ نیست – عطار نیشابوری

در ره عشاق نام و ننگ نیست عاشقان را آشتی و جنگ نیست عاشقی تردامنی گر تا ابد دامن معشوقت اندر چنگ نیست ننگ بادت…

ادامه مطلب

عطار در کنج اعتکاف دلی بردبار کو – عطار نیشابوری

در کنج اعتکاف دلی بردبار کو بر گنج عشق جان کسی کامگار کو اندر میان صفه‌نشینان خانقاه یک صوفی محقق پرهیزگار کو در پیشگاه مسجد…

ادامه مطلب

عطار عاشق لعل شکربار توام – عطار نیشابوری

عاشق لعل شکربار توام فتنهٔ زلف نگونسار توام هیچ کارم نیست جز اندوه تو روز و شب پیوسته در کار توام بر من بی دل…

ادامه مطلب

عطار دل درد تو یادگار دارد – عطار نیشابوری

دل درد تو یادگار دارد جان عشق تو غمگسار دارد تا عشق تو در میان جان است جان از دو جهان کنار دارد تا خورد…

ادامه مطلب

عطار فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد – عطار نیشابوری

فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد ولی هر قطره‌ای از وی به صد دریا اثر دارد ز عقل و جان…

ادامه مطلب

عطار در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست – عطار نیشابوری

در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست عقلم که جهان زیر و…

ادامه مطلب

عطار صبح دم زد ساقیا هین الصبوح – عطار نیشابوری

صبح دم زد ساقیا هین الصبوح خفتگان را در قدح کن قوت روح در قدح ریز آب خضر از جام جم باز نتوان گشت ازین…

ادامه مطلب

عطار درد دل را دوا نمی‌دانم – عطار نیشابوری

درد دل را دوا نمی‌دانم گم شدم سر ز پا نمی‌دانم از می نیستی چنان مستم که صواب از خطا نمی‌دانم چند از من کنی…

ادامه مطلب

عطار درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم – عطار نیشابوری

درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم میان نفس و هوا دست و پای چند زنم هزار بار برآمد مرا که یکباری ز دست چرخ…

ادامه مطلب

عطار ای جان و جهان رویت پیدا نکنی دانم – عطار نیشابوری

ای جان و جهان رویت پیدا نکنی دانم تا جان و جهانی را شیدا نکنی دانم پشت من یکتا دل از زلف دوتا کردی و…

ادامه مطلب

عطار آتش عشق آب کارم برد – عطار نیشابوری

آتش عشق آب کارم برد هوس روی او قرارم برد روزگاری به بوی او بودم روی ننمود و روزگارم برد عشق تا در میان کشید…

ادامه مطلب

عطار از غمت روز و شب به تنهایی – عطار نیشابوری

از غمت روز و شب به تنهایی مونس عاشقان سودایی عاشقان را ز بیخ و بن برکند آتش عشقت از توانایی عشق با نام و…

ادامه مطلب

عطار اشک ریز آمدم چو ابر بهار – عطار نیشابوری

اشک ریز آمدم چو ابر بهار ساقیا هین بیا و باده بیار توبهٔ من درست نیست خموش وز من دلشکسته دست بدار جام درده پیاپی…

ادامه مطلب

عطار ای ذره‌ای از نور تو بر عرش اعظم تافته – عطار نیشابوری

ای ذره‌ای از نور تو بر عرش اعظم تافته از عرش اعظم در گذر بر هر دو عالم تافته آن ذره ذریت شده خورشید خاصیت…

ادامه مطلب

عطار ای زلف تو دام ماه افکنده – عطار نیشابوری

ای زلف تو دام ماه افکنده ره بینان را ز راه افکنده زهاد زمانه را سر زلفت در معرض صد گناه افکنده دل پیش رخت…

ادامه مطلب

عطار ای روی تو آفتاب کونین – عطار نیشابوری

ای روی تو آفتاب کونین ابروی تو طاق قاب قوسین بر روی جهان ندیده چشمی نقدی روشن چو چشم تو عین جز چشمهٔ کوثر لب…

ادامه مطلب

عطار ای ز شراب غفلت مست و خراب مانده – عطار نیشابوری

ای ز شراب غفلت مست و خراب مانده با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده تا چند باشی آخر از حرص نفس کافر ایمان به…

ادامه مطلب

عطار ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی – عطار نیشابوری

ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی در پیش عکس رویت شمس و قمر خیالی در جنب طاق…

ادامه مطلب

عطار بس نظر تیز که تقدیر کرد – عطار نیشابوری

بس نظر تیز که تقدیر کرد تا رخ زیبای تو تصویر کرد روی تو عقلم صدف عشق ساخت چشم تو جانم هدف تیر کرد نرگس…

ادامه مطلب

عطار ای گشته نهان از همه از بس که عیانی – عطار نیشابوری

ای گشته نهان از همه از بس که عیانی دیده ز تو بینا و تو از دیده نهانی گر من طلبم دولت وصلت نتوانم گر…

ادامه مطلب

عطار بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش – عطار نیشابوری

بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش دانی که کجا شد دل در زلف نگونسارش از بس که سر زلفش در خون دل من شد…

ادامه مطلب

عطار ای هرشکنی از سر زلف تو جهانی – عطار نیشابوری

ای هرشکنی از سر زلف تو جهانی وی هر سخنی از لب جان‌بخش تو جانی نه هیچ فلک دید چو تو بدر منیری نه هیچ…

ادامه مطلب

عطار بیچاره دلم در سر آن زلف به خم شد – عطار نیشابوری

بیچاره دلم در سر آن زلف به خم شد دل کیست که جان نیز درین واقعه هم شد انگشت نمای دو جهان گشت به عزت…

ادامه مطلب

عطار تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت – عطار نیشابوری

تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت خاک در چشم آفتاب انداخت سر زلفش چو شیر پنجه گشاد آهوان را به مشک ناب انداخت تیر…

ادامه مطلب

عطار تو بلندی عظیم و من پستم – عطار نیشابوری

تو بلندی عظیم و من پستم چکنم تا به تو رسد دستم تا که سر زیر پای تو ننهم نرسم بر چنان که خود هستم…

ادامه مطلب

عطار تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است – عطار نیشابوری

تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است در چشم دل نیاید چیزی که مغز جان است در عشق درد خود را هرگز کران نبینی…

ادامه مطلب

عطار تیر عشقت بر دل و جان می‌خورم – عطار نیشابوری

تیر عشقت بر دل و جان می‌خورم زخم زیر پرده پنهان می‌خورم چون غم تو کیمیای شادی است چون شکر زهر غمت زان می‌خورم چون…

ادامه مطلب

عطار جهان از باد نوروزی جوان شد – عطار نیشابوری

جهان از باد نوروزی جوان شد زهی زیبا که این ساعت جهان شد شمال صبحدم مشکین نفس گشت صبای گرم‌رو عنبرفشان شد تو گویی آب…

ادامه مطلب

عطار چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم – عطار نیشابوری

چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم که از مقصود خود بویی ندیدیم بسی زاری و دلتنگی نمودیم بسی خواری و بی برگی کشیدیم بسی در…

ادامه مطلب

عطار دم عیسی است که با باد سحر می‌گذرد – عطار نیشابوری

دم عیسی است که با باد سحر می‌گذرد وآب خضر است که بر روی خضر می‌گذرد عمر اگرچه گذران است عجب می‌دارم با چنان باد…

ادامه مطلب

عطار ترسا بچه‌ای شنگی زین نادره دلداری – عطار نیشابوری

ترسا بچه‌ای شنگی زین نادره دلداری زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری از پستهٔ خندانش هرجا که شکر ریزی در چاه زنخدانش هر جا…

ادامه مطلب

عطار دوش از وثاق دلبری سرمست بیرون آمدم – عطار نیشابوری

دوش از وثاق دلبری سرمست بیرون آمدم هیچم نبود از خود خبر تا بی خبر چون آمدم دستم چو از نیرنگ او آمد به زیر…

ادامه مطلب

عطار چون زلف تاب دهد آن ترک لشکریم – عطار نیشابوری

چون زلف تاب دهد آن ترک لشکریم هندوی خویش کند هر دم به دلبریم چون زلف کافر او آهنگ دین کندم در حال بند کند…

ادامه مطلب

عطار چون نام تو بر زبان برانم – عطار نیشابوری

چون نام تو بر زبان برانم صد میل به یک زمان برانم بر نام تو در میان خشکی کشتی روان روان برانم زین دریاها که…

ادامه مطلب

عطار روی در زیر زلف پنهان کرد – عطار نیشابوری

روی در زیر زلف پنهان کرد تا در اسلام کافرستان کرد باز چون زلف برگرفت از روی همه کفار را مسلمان کرد دوش آمد برم…

ادامه مطلب