عطار گر مردی خویشتن ببینیم – عطار نیشابوری

گر مردی خویشتن ببینیم
اندر پس دوکدان نشینیم
دیگر نزنیم لاف مردی
وز شرم ره زنان گزینیم
کاری عجب اوفتاده ما را
پیمانهٔ زهر و انگبینیم
تا زهر چو انگبین نگردد
یک ذره جمال او نبینیم
سر رشتهٔ دل ز دست دادیم
کین چیست که ما کنون درینیم
ای ساقی درد درد در ده
کامروز ورای کفر و دینیم
ما در ره یار سر ببازیم
وانگه پس کار خود نشینیم
آبی در ده صبوحیان را
کز عشق به سینه آتشینیم
صبح رخ او پدید آمد
ما جمله صبوحیان ازینیم
ما مستانیم و همچو عطار
از مستی خویش شرمگینیم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *