هرگه ز ناز خندد آن جوهر تبسم

هرگه ز ناز خندد آن جوهر تبسم غیر از شکر نجوشد از کوثر تبسم چون خاک داد بر باد او آتش قرارم خونم چو آب…

ادامه مطلب

هر کرا شوخ پری‌رخسار است

هر کرا شوخ پری‌رخسار است ساغر عشرت او سرشار است زاهدی را که صفا در دل نیست سبحه او نه کم از زنار است زلف…

ادامه مطلب

ندانم از چه استاد ازل کردست تخمیرم

ندانم از چه استاد ازل کردست تخمیرم که شد شهپر پرواز عنقا کلک تصویرم! شبی چون زلف رفتم در خیال محبس رویش همین افسانه دورست…

ادامه مطلب

مرا از عالم و آدم غم عشق تو بس باشد

مرا از عالم و آدم غم عشق تو بس باشد به پیش آتش عشقت دلم مانند خس باشد ازآن روزی که افتادم به دام چون…

ادامه مطلب

کس نباشد به سیر این گلزار

کس نباشد به سیر این گلزار تا کند امتیاز گل از خار بر حصول مزارع امید دانه‌های سرشک غم می‌کار غره منشین که فتنه‌ها دارد…

ادامه مطلب

غنچه از لعل تو سبق گیرد

غنچه از لعل تو سبق گیرد در و یاقوت در طبق گیرد چشمت از خون باده بسته حنا باج از سرخی شفق گیرد نزد تحریر…

ادامه مطلب

شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را

شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را می‌کند شیرازه دامان گل زنجیر را! کرده استاد ازل شرح گلستان رخش از غبار خط ریحان شیوه…

ادامه مطلب

سرخط مشق جنون زلف پریشان کیست؟!

سرخط مشق جنون زلف پریشان کیست؟! سرمه بخت سیه نرگس فتان کیست؟! گر نه خدنگ تو را سینه من شد هدف بر دل مجروح من…

ادامه مطلب

ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینی‌ها

ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینی‌ها مرا سرمشق حیرانیست اکنون موی چینی‌ها توان در مزرع باغ جهان گل از ادب چیدن که صد…

ادامه مطلب

دارم هوای عشق تو عمریست بر سرا

دارم هوای عشق تو عمریست بر سرا بهر خدا ز راه وفا هیچ نگذرا! در ملک عشق مسند شاهی گزیده‌ام تا کرده‌ام ز نقش کف…

ادامه مطلب

چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است

چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است از حصول مدعا آه پشیمانی بس است آرزوی جاه داری گر ز نقش اعتبار یاد تعمیر…

ادامه مطلب

تا قضا زد خیمه هستی درین نیلی بساط

تا قضا زد خیمه هستی درین نیلی بساط شهد جام عیش را با زهر غم کرد اختلاط راحتی نبود به کس در محنت‌آباد جهان جای…

ادامه مطلب

بیا ای دل که نیرنگ و فسونت پر به کار آید

بیا ای دل که نیرنگ و فسونت پر به کار آید ز چشمش ساغر اندیشه را رنگ خمار آید ز دور پیچ و تاب آتش…

ادامه مطلب

بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما

بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما گر جهان از ما نپوشد چشم می‌پوشیم ما! جوش شکر در نی آخر می‌کند منع صدا از…

ادامه مطلب

با لب لعل تو طوطی نکند هم‌سخنی

با لب لعل تو طوطی نکند هم‌سخنی بگذرد پیش تو از دعوی شکرشکنی سنبل زلف تو را باد پریشان سازد بشکند عنبرسارایی و مشک ختنی!…

ادامه مطلب

ای روی تو آفتاب خاور

ای روی تو آفتاب خاور لعل لب تو زلال کوثر! صد معجزه مسیح داری افسوس که نیستی پیمبر! فرق تو میان خوبرویان چون فرق عرض…

ادامه مطلب

اگر دل محو آن رخسار زیباست

اگر دل محو آن رخسار زیباست ز جوهر موج این آیینه دریاست ندارد داغدار عشق قدری وطن با لاله اندر کوه و صحراست مشو در…

ادامه مطلب

احمدجان

احمدجان ارغوان در پیش رخسار تو بیرنگی کند غنچه از خندیدن لعل تو دلتنگی کند حسن یوسف را اگر پروین برای امتحان با ترازو برکشد…

ادامه مطلب

هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا

هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا! از خیال قامتش اکنون عصا می‌بایدم بار سنگین فراقش کرده خم دوش…

ادامه مطلب

هر کرا گر دلبرش باشد نباشد دل برش

هر کرا گر دلبرش باشد نباشد دل برش دل برش باشد فدا آنجا که باشد دلبرش ماه من هرسو نشیند آفتاب آنجا بود چتر خورشید…

ادامه مطلب

ندارد میل الفت وضع آزادی‌پسند ما

ندارد میل الفت وضع آزادی‌پسند ما بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل به غیر…

ادامه مطلب

ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را

ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را می‌برد از جعد هر زن گوش آب و تاب را افکند از رتبه از رخ افکند جلباب را…

ادامه مطلب

کتاب عشق می‌خوانم کنون فهم سبق کردم

کتاب عشق می‌خوانم کنون فهم سبق کردم به استاد خرد بی‌جا ازین مبحث نطق کردم همی‌کردم به کلک فکر تحریر جمال او به وصف نوبت…

ادامه مطلب

غلام‌جان

غلام‌جان غنچه را لعل لبت دلخون کند سرو را نخل قدت واژون کند لهجه لعل تو از خاک عدم مرده صدساله را بیرون کند آنچه…

ادامه مطلب

عارض چون ماهش از برقع نمایان می‌کند

عارض چون ماهش از برقع نمایان می‌کند عالمی را شمع رخسارش چراغان می‌کند از خیال غنچه‌اش دارم به دل جمعیتی خاطرم را یاد آن گیسو…

ادامه مطلب

زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد

زیر تیغ ابرویش صد مثل من گر سر دهد بهر کشتن معجز لعلش حیات از سر دهد خواهم از لعلش به صد زاری اگر آب…

ادامه مطلب

رخش امشب چراغ خانه کیست؟!

رخش امشب چراغ خانه کیست؟! نگاهم شهپر پروانه کیست؟! حدیث کوته زلفش دراز است شب ما روز از افسانه کیست؟! زده اشکم ز شادی خیمه…

ادامه مطلب

دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ

دارد چمن ز رونق فصل بهار رنگ هر برگ گل گرفته مگر از هزار رنگ؟! امروز در بساط گلستان به فرش ناز خوابیده است شاهد…

ادامه مطلب

چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش

چند روزی بر بنای طاق غم معمار باش یا در امید شو یا صورت دیوار باش! یا سموم هجر شو یا نکهت بزم وصال یا…

ادامه مطلب

تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع

تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع دایه شد پروانه گویا در شب مولود شمع بس که شب تا روز دارد گریه…

ادامه مطلب

به یاد خنده آن لعل میگون

به یاد خنده آن لعل میگون شدم چون غنچه در این باغ دلخون سواد زلف او شد سر خط من بود سرمشق من این بخت…

ادامه مطلب

بس که آوردست نخل قامت دلدار گل

بس که آوردست نخل قامت دلدار گل سرو را هرگز شنیدی کآورد در بار گل؟! صافدل را آرزوی سیر گلشن کی بود؟! بر رخ آیینه…

ادامه مطلب

با زخم تغافل ز لب یار دوا پرس

با زخم تغافل ز لب یار دوا پرس ز ابروی کجش واقعه قد دو تا پرس افسانه زلفش که بسی دور و دراز است کوته…

ادامه مطلب

ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر

ای خرام ناز تو چون جلوه طاووس نر طائر نظاره را اندر هوایت بال و پر گرچه شد محو از سرشکم نسخه‌های غم ولی گشته…

ادامه مطلب

اگر خرامی به سوی چمن بدین نیرنگ

اگر خرامی به سوی چمن بدین نیرنگ به پیش روی تو گل می‌رود ز رنگ به رنگ به صید شیردلان جهان به صیادی غزال چشم…

ادامه مطلب

ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم

ادب سرمایه عشقم مپرس از شوخی نازم نوای نغمه «عشاق » دارد پرده‌سازم چو نی می‌خواستم من ناله‌ای سازم ز هجرانش خیال زلف او شد…

ادامه مطلب

هیچ در ملک جهان چون او پری‌رخسار نیست

هیچ در ملک جهان چون او پری‌رخسار نیست اهرمن را بهتر از گیسوی او زنار نیست! هر زمان چون شمع اندر خانه دل بینمش سد…

ادامه مطلب

هر کرا دل محو آن آیینه‌رخسار شد

هر کرا دل محو آن آیینه‌رخسار شد جلوه آیینه او شوخی دیدار شد چشم مستش کرده هردم تازه کیش کافری اهرمن را زلف او تا…

ادامه مطلب

نباشد جز حساب غم به جدول خط تقویمم

نباشد جز حساب غم به جدول خط تقویمم که مجنون در دبستان جنون دادست تعلیمم شمارم نقد امروز از کمال فرصت فردا چو ماه نو…

ادامه مطلب

محیی‌الدین‌خان

محیی‌الدین‌خان ماه سیم‌اندام من هرچند عالی‌جاه شد پیکرم سیماب، کارم آه، رنگم کاه شد حسن او از عشق من بالید سر بالا کشید دستم از…

ادامه مطلب

گر خرامد آن پری‌رو جانب گلزارها

گر خرامد آن پری‌رو جانب گلزارها شور محشر می‌شود در کوچه و بازارها هر نفس در خانه دل نقش تصویرش بود با پری هائل نمی‌گردد…

ادامه مطلب

غبار سرمه تا در خانه چشمش وطن دارد

غبار سرمه تا در خانه چشمش وطن دارد سیاهی پرده از ساز تغافل در بدن دارد نسیم طره پر پیچ و تاب عنبرآسایش به دست…

ادامه مطلب

شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او

شوخی که بگذرد ز دل ما سنان او باشد خدنگ حادثه تیر کمان او در صحن باغ غنچه نشکفته ز انفعال خون می‌خورد ز حسرت…

ادامه مطلب

ساقیا باده ده بهار گذشت

ساقیا باده ده بهار گذشت رونق عیش روزگار گذشت! در میخانه و سر خم را باز کن وقت انتظار گذشت! آنچه داری بریز در جامم…

ادامه مطلب

دمد صبح امید من اگر از شام هجرانش

دمد صبح امید من اگر از شام هجرانش نگه خورشید خرمن می‌کند از روی تابانش چسان آیم به عرض جوهر فرد دهان او که حکمت‌ها…

ادامه مطلب

خوشا روزی که از مضمون طغرل

خوشا روزی که از مضمون طغرل به عرض آید در مکنون طغرل! سمند فکر خود را زن تو مهمیز نماید جلوه در هامون طغرل سخن‌هایی…

ادامه مطلب

چاک است گویا پیراهن صبح

چاک است گویا پیراهن صبح انجم بریزد از دامن صبح شبگیر می‌کن گر می‌توانی نظاره مهر از روزن صبح مانند خور باش تا بگذرانی تیر…

ادامه مطلب

تا شنیدم از صبا افسانه‌های زلف یار

تا شنیدم از صبا افسانه‌های زلف یار سایه شمشاد را در باغ کردم اختیار نیست اندر دفتر هستی حساب دیگرم بس که می‌باشد شب هجرش…

ادامه مطلب

بیا ای باعث شور جنونم

بیا ای باعث شور جنونم که چون زلف دلاویزت نگونم! تویی آن شاهد شیرین تکلم من آن فرهاد کوه بیستونم اگرچه دورم از وصلت ولیکن…

ادامه مطلب

بس که بی‌رنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست

بس که بی‌رنگی درین گلشن دلیل رنگ اوست عرض جوهر صیقل آیینه را از زنگ اوست می‌زند هر لحظه دم از موج طوفان بقا شوخی…

ادامه مطلب