دردی که سازگار تو گردد دواشناس

دردی که سازگار تو گردد دواشناس زهری که خوشگوار شد آب بقاشناس نان جوین خویش به از گندم کسان پهلوی خشک خویش به از بوریا…

ادامه مطلب

در وطن جوهر سخن خوارست

در وطن جوهر سخن خوارست در نگین نام رو به دیوارست در غریبی کند سخن شهرست گل نمایان به طرف دستارست نیست از جذب کهربا…

ادامه مطلب

در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست

در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست در پرده این گرد یتیمی گهری هست ابلیس ز آدم قد افراخته ای دید غافل که درین…

ادامه مطلب

در محفل که راه بیابی گران مباش

در محفل که راه بیابی گران مباش از حرف سخت بار دل دوستان مباش یاد از حباب گیر طریق نشست و خاست دربزم چون محیط…

ادامه مطلب

در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود

در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود از باغ خلد برگ ونوا کم نمی شود موج از شکست روی نمی تابد از محیط اخلاص…

ادامه مطلب

در کاسه سپهر کند خاک گرد من

در کاسه سپهر کند خاک گرد من رحم است بر کسی که شود هم نبرد من در شهربند عافیت از خاکساریم دیوار می کشد به…

ادامه مطلب

در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت

در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت لیک از ته دل روی توجه به نشان داشت آن عهد کجا رفت که آن دلبر…

ادامه مطلب

در سماع بیخودی چون دست بالامی کنم

در سماع بیخودی چون دست بالامی کنم کوچه ها در رود نیل چرخ پیدا می کنم با سویدای دل ازسیر فلکها فارغم گردش پرگار در…

ادامه مطلب

در زلف تو آویخت دل از قید علایق

در زلف تو آویخت دل از قید علایق سررشته پیوند بود تاب موافق پهلو به حیات ابدی می زند آن زلف این است سوادی که…

ادامه مطلب

در دل هر که ذوق شبگیرست

در دل هر که ذوق شبگیرست خنده صبح، خنده شیرست غم به بیگانگان نیاویزد سگ این بوم، آشناگیرست دل ز بیداد روشنی گیرد شمع این…

ادامه مطلب

در خور مزد فلک کار به آدم دارد

در خور مزد فلک کار به آدم دارد خوردن نعمت عالم غم عالم دارد نخل خشکی است کزاو دست کشیده است بهار هر که را…

ادامه مطلب

در چار باغ دهر نسیم مراد نیست

در چار باغ دهر نسیم مراد نیست از ششدر جهات، امید گشاد نیست در راه ابر، تخم تمنا نکشته ام کشت مرا ملاحظه از برق…

ادامه مطلب

در پریشان خاطری جمعیت مجنون ماست

در پریشان خاطری جمعیت مجنون ماست موجه کثرت کمند وحدت مجنون ماست نقش پای ناقه لیلی درین دامان دشت برگ عیش دیده پر حسرت مجنون…

ادامه مطلب

در بهاران بزم عیش میکشان آماده است

در بهاران بزم عیش میکشان آماده است جوش گل هم شاهد و هم مطرب و هم باده است می زند موج قیامت گلشن از الوان…

ادامه مطلب

در آتش است نعل می ناب دیگران

در آتش است نعل می ناب دیگران رنگین مساز خانه ز اسباب دیگران اشکی که شورید از دل غمگین غبار دارد خوشتر بود ز گوهر…

ادامه مطلب

دامن دشت عدم گیاه ندارد

دامن دشت عدم گیاه ندارد وای بر آن کس که زاد راه ندارد راز دل عاشقان ز سینه عیان است عرصه محشر گریزگاه ندارد بیخبرست…

ادامه مطلب

داغ عشق از سینه روشن به دست آمد مرا

داغ عشق از سینه روشن به دست آمد مرا دامن خورشید ازین روزن به دست آمد مرا دیده ام چون پیر کنعان شد سفید از…

ادامه مطلب

دارم ز دست رفته عنانی ز دود دل

دارم ز دست رفته عنانی ز دود دل چون زلف تاب داده سنانی ز دود دل چون لاله سرخ روست درین بوستانسرا آن را که…

ادامه مطلب

خیزید تا ز عالم صورت سفر کنیم

خیزید تا ز عالم صورت سفر کنیم تا روشن است راه خرابات سر کنیم هر چند نیست قافله در کار شوق را هویی کشیم و…

ادامه مطلب

خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو

خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو گلگونه همند جلال و جمال تو افتاده است خال تو از چشم شوختر این نافه پیش…

ادامه مطلب

خوشا سری که سرگشتگی رهانندش

خوشا سری که سرگشتگی رهانندش به کرسی از سرزانوی خود نشانندش مده به سوختگی دامن امید از دست که دانه ای که نسوزد نمی دمانندش…

ادامه مطلب

خوش بهاری می رسد میخانه ها سامان کنید

خوش بهاری می رسد میخانه ها سامان کنید برگ عیش آماده بهر جشن گلریزان کنید فصل گل در خانه بودن عمر ضایع کردن است با…

ادامه مطلب

خوش آن آزاده کز مردم نهان دارد فقیری را

خوش آن آزاده کز مردم نهان دارد فقیری را نسازد گوشه چشم توقع گوشه گیری را خزان دل را خنک از نوبهاران بیش می سازد…

ادامه مطلب

خوابیده تر از راه بود راحله ما

خوابیده تر از راه بود راحله ما در سینه صحراست گره قافله ما در دامن صحرای ملامت نتوان یافت خاری که نچیده است گل از…

ادامه مطلب

خنده چون کبک به آواز نمی باید کرد

خنده چون کبک به آواز نمی باید کرد خویش را طعمه شهباز نمی باید کرد گل به زانو دهد آیینه شبنم را جای روی پنهان…

ادامه مطلب

خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کیست؟

خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کیست؟ هر کس که هست باخته اینجا برنده کیست؟ از حیرت است در جگر سنگ پای من هر دم مرا…

ادامه مطلب

خط نارسته ز لعل لب دلبر پیداست

خط نارسته ز لعل لب دلبر پیداست رشته از صافی این دانه گوهر پیداست گر چه ز آیینه روشن ننماید جوهر خط نارسته ازان چهره…

ادامه مطلب

خط شبرنگ چه با آن رخ پرنور کند؟

خط شبرنگ چه با آن رخ پرنور کند؟ برق را ابر محال است که مستور کند پیش آن کان ملاحت دهن خوبان چیست؟ در نمکزار،…

ادامه مطلب

خط دمیده است ز لعل لب شکرشکنش ؟

خط دمیده است ز لعل لب شکرشکنش ؟ یا به خون چشم سیه کرده عقیق یمنش این چه لطف است که برخود چونظر اندازد یوسفستان…

ادامه مطلب

خط برآورد وترو تازه است بستانش هنوز

خط برآورد وترو تازه است بستانش هنوز می چکد خون بهارازخارمژگانش هنوز می توان گل چیداز روی عرقناکش همان می توان می خورد از لبهای…

ادامه مطلب

خصم غالب را زبون صبر و تحمل می کند

خصم غالب را زبون صبر و تحمل می کند از تواضع سیل را مغلوب خود پل می کند از ترحم حسن جولان می نماید در…

ادامه مطلب

زدل زنگ کدورت چشم خونپالا نمی شوید

زدل زنگ کدورت چشم خونپالا نمی شوید که سبزی را می گلرنگ از مینا نمی شوید نشد شیرینی گفتار من از شوربختی کم که شیرینی…

ادامه مطلب

زخمی که ز تیغ تو مرا برسپرآمد

زخمی که ز تیغ تو مرا برسپرآمد بیش از همه زخمی به جگر کارگر آمد راهش به خیابان حیات ابدافتاد عمری که به اندیشه زلف…

ادامه مطلب

زخاکساری دل برقرار خودباشد

زخاکساری دل برقرار خودباشد گهرزگردیتیمی حصارخودباشد زبیقراری بلبل کجا خبر دارد گلی که شب همه شب در کنارخود باشد زشست صاف رباید چنان ز گل…

ادامه مطلب

زبی پروایی آن بیدرد قدر ما نمی داند

زبی پروایی آن بیدرد قدر ما نمی داند زخوبی شیوه ای جز ناز و استغنا نمی داند زپیچ و تاب خط خواهد سراپا چشم حسرت…

ادامه مطلب

زبالیدن ترا هر دم لباسی تازه می گردد

زبالیدن ترا هر دم لباسی تازه می گردد نگنجد در قبا حسنی که بی اندازه می گردد که را ای غنچه لب این لعل میگون…

ادامه مطلب

زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است

زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است این نهال شوخ را در هر زمینی ریشه ای است از سر ویرانیم بگذر که از…

ادامه مطلب

ز یاد عیش مرا سینه زنگ می گیرد

ز یاد عیش مرا سینه زنگ می گیرد ز آب گوهرم آیینه زنگ می گیرد فغان که آینه صاف صبح شنبه من ز سایه شب…

ادامه مطلب

ز می فروغ لب یار بیشتر گردد

ز می فروغ لب یار بیشتر گردد ز آب، آتش یاقوت شعله ور گردد چه غم ز زخم زبان است خاکساران را؟ به گرد باد…

ادامه مطلب

ز مغز پوچ برون آرزو نمی آید

ز مغز پوچ برون آرزو نمی آید که بوی باده برون از کدو نمی آید چرا ز پا ننشینند غافلان حریص ز پای خفته اگر…

ادامه مطلب

ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم

ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم به از افتادگی این راه را منزل نمی یابم که گردانید از عالم ندانم روی دلها…

ادامه مطلب

ز طوطیان شکر ناب را دریغ مدار

ز طوطیان شکر ناب را دریغ مدار ز سبز کرده خود آب رادریغ مدار نگاه تشنه لبان شیشه در جگر شکند ازین سفال می ناب…

ادامه مطلب

ز سوز عشق بود خارخار گریه شمع

ز سوز عشق بود خارخار گریه شمع به دست شعله بود اختیار گریه شمع ز خاک سوخته پروانه را برانگیزد بنفشه وار، هوای بهار گریه…

ادامه مطلب

ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت

ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت قیامت از لب چون پسته تو شور گرفت نقاب شرم چو از روی آتشین برداشت کلیم دست…

ادامه مطلب

ز دیده رفت و قرار از دل شکیبا رفت

ز دیده رفت و قرار از دل شکیبا رفت شکست در جگرم سوزن و مسیحا رفت ز داغ سینه، سیاهی فتاد و می سوزم که…

ادامه مطلب

ز دامن نگذرد پای زمین گیری که من دارم

ز دامن نگذرد پای زمین گیری که من دارم گران محمل تر از خواب است شبگیری که من دارم کند خون در جگر بسیار نعمتهای…

ادامه مطلب

ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی

ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی الف را هیچ حرفی برنمی آرد ز رعنایی نمی گردد حجاب بحر وحدت موجه کثرت نمی آرد…

ادامه مطلب

ز خط رویش چراغ دیده شب زنده داران شد

ز خط رویش چراغ دیده شب زنده داران شد غبار خط او خاک مراد خاکساران شد برآرد در دل شب آب حیوان دست جان بخشی…

ادامه مطلب

ز چهره تو نظرها پرآب می گردد

ز چهره تو نظرها پرآب می گردد ز آتش تو جگرها کباب می گردد اگر به لب ز سر شیشه پنبه برداری ز یک پیاله…

ادامه مطلب

ز جام بیخودی چون لاله مست از خاک بر خیزم

ز جام بیخودی چون لاله مست از خاک بر خیزم ز مهد غنچه چون گل با دل صد چاک بر خیزم نه سروم کز رعونت…

ادامه مطلب