هر که در عاشقی تمام بود

هر که در عاشقی تمام بود پخته خوانش اگر چه خام بود آنکه او شاد گردد از غم عشق خاص دانش اگر چه عام بود…

ادامه مطلب

نور رخ تو قمر ندارد

نور رخ تو قمر ندارد شیرینی تو شکر ندارد خوش باد عشق خوبرویی کز خوبی او خبر ندارد دارندهٔ شرق و غرب سلطان والله که…

ادامه مطلب

من کیم کاندیشهٔ تو هم

من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من این…

ادامه مطلب

ماهرویا در جهان آوازهٔ

ماهرویا در جهان آوازهٔ تست کارهای عاشقان ناساخته از ساز تست هر کجا نظمیست شیرین قصه‌های عشق تست هر کجا نثریست زیبا نامهای ناز تست…

ادامه مطلب

لشکر شب رفت و صبح اندر

لشکر شب رفت و صبح اندر رسید خیز و مهرویا فراز آور نبید چشم مست پر خمارت باز کن کز نشاطت صبرم از دل بر…

ادامه مطلب

گر خسته دل همی نپسندی

گر خسته دل همی نپسندی بیار رو تیمار عاشقی ز رهی باز دار رو گر من گیاه سبزم و تو ابر نوبهار هل تا گیه…

ادامه مطلب

عشق و شراب و یار و

عشق و شراب و یار و خرابات و کافری هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری از راه کج به سوی خرابات راه…

ادامه مطلب

سینه مکن گرچه سمن

سینه مکن گرچه سمن سینه‌ای زان که نه مهری که همه کینه‌ای خوی تو برنده چون ناخن برست گر چه پذیرنده چو آیینه‌ای حسن تو…

ادامه مطلب

زینهاد این یادگار از دست

زینهاد این یادگار از دست رفت در غم تو روزگار از دست رفت چون مرا دل بود با او برقرار دل شد و با دل…

ادامه مطلب

روی او ماهست اگر بر ماه

روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو…

ادامه مطلب

دوش رفتم به سر کوی به

دوش رفتم به سر کوی به نظارهٔ دوست شب هزیمت شده دیدم ز دو رخسارهٔ دوست از پی کسب شرف پیش بناگوش و لبش ماه…

ادامه مطلب

در کوی ما که مسکن خوبان

در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست از باقیات مردان پیری قنلدریست پیری که از مقام منیت تنش جداست پیری که از بقای بقیت دلش…

ادامه مطلب

خویشتن داری کنید ای

خویشتن داری کنید ای عاشقان با درد عشق گر چه ما باری نه‌ایم از عشقبازی مرد عشق ما همه دعوی کنیم از عشق و عشق…

ادامه مطلب

چون در معشوق کوبی حلقه

چون در معشوق کوبی حلقه عاشق‌وار زن چون در بتخانه جویی چنگ در زنار زن مستی و دیوانگی و عاشقی را جمع کن هر سه…

ادامه مطلب

جانا نگویی آخر ما را که

جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان خود…

ادامه مطلب

تا نگار من ز محفل پای در

تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد داغ حسرت عاشقان را سر به سر بر دل نهاد دلبران بی دل شدند زانگه که…

ادامه مطلب

تا دل من صید شد در دام

تا دل من صید شد در دام عشق باده شد جان من اندر جام عشق آن بلا کز عاشقی من دیده‌ام باز چون افتاده‌ام در…

ادامه مطلب

به صفت گر چه نقش بی جانم

به صفت گر چه نقش بی جانم به نگاری و عاشقی مانم گه چو عشاق جفت صد ماتم گه چو معشوق جفت صد جانم به…

ادامه مطلب

بامدادان شاه خود را

بامدادان شاه خود را دیده‌ام بر مرکبش مشک پاشان از دور زلف و بوسه باران از لبش صد هزاران جسم و جان افشان و حیران…

ادامه مطلب

ایا معمار دین اول دل و

ایا معمار دین اول دل و دین را عمارت کن پس آنگه خیز و رندان را سحرگاهی زیارت کن خرابات ای خراباتی به عین عقل…

ادامه مطلب

ای من غلام عشق که روزی

ای من غلام عشق که روزی هزار بار ر من نهد ز عشق بتی صد هزار بار این عشق جوهریست بدانجا که روی داد بر…

ادامه مطلب

ای شوخ دیده اسب جفا بیش

ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن ما را چو چشم خویش نژند و حزین مکن ای ماه روی بر سر ما هر زمان…

ادامه مطلب

ای ز ما سیر آمده بدرود

ای ز ما سیر آمده بدرود باش ما نه خشنودیم تو خشنود باش کشته ما را گر فراقت ای صنم تو به خون کشتگان ماخوذ…

ادامه مطلب

ای چهرهٔ تو چراغ عالم

ای چهرهٔ تو چراغ عالم با دیدن تو کجا بود غم شد خلد به روی تو سرایم بی روی تو خلد شد جهنم ای شمسهٔ…

ادامه مطلب

ای بلبل وصل تو طربناک

ای بلبل وصل تو طربناک وی غمزت زهر و خنده تریاک ای جان دو صدهزار عاشق آویخته از دوال فتراک افلاک توانگر از ستاره در…

ادامه مطلب

آن کژدم زلف تو که زد بر

آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش از ضربت آن زخم دل نازک من ریش آنجا که بود انجمن لشگر خوبان نام…

ادامه مطلب

از ماه رخی نوش لبی شوخ

از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی هر روز همی بینم رنجی و عنایی شکرست مر آنرا که نباشد سر و کارش با پاک‌بری عشوه‌دهی…

ادامه مطلب

هر که در کوی خرابات مرا

هر که در کوی خرابات مرا بار دهد به کمال و کرمش جان من اقرار دهد بار در کوی خرابات مرا هیچ کسی ندهد ور…

ادامه مطلب

نیست بی دیدار تو در دل

نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا نیست بی‌گفتار تو در دل توانایی مرا در وصالت بودم از صفرا و از سودا تهی کرد…

ادامه مطلب

من کیستم ای نگار چالاک

من کیستم ای نگار چالاک تا جامه کنم ز عشق تو چاک کی زهره بود مرا که باشم زیر قدم سگ ترا خاک صد دل…

ادامه مطلب

ماه مجلس خوانمت یا سرو

ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر میر میران خوانمت یا شاه میدان ای پسر آب حیوان داری اندر در و ور جان ای…

ادامه مطلب

ما را ز مه عشق تو سالی

ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد دور از ره هجر تو وصالی دگر آمد در دیده خیالی که مرا بد ز رخ…

ادامه مطلب

کار تو پیوسته آزارست

کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست زین سبب کار دلم زارست گویی نیست هست خصم تو بازار من بشکست و با خصم ای صنم…

ادامه مطلب

عشق رخ تو بابت هر مختصری

عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت یک لحظه…

ادامه مطلب

سوال کرد دل من که دوست

سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد دراز قصه نگویم حدیث جمله کنم…

ادامه مطلب

زهی مه رخ زهی زیبا

زهی مه رخ زهی زیبا بنامیزد بنامیزد زهی خوشخو زهی والا بنامیزد بنامیزد غبار نعل اسب تو به دیده درکشد حورا زهی سیرت زهی آسا…

ادامه مطلب

روزی که رخ خوب تو در پیش

روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم آن روز دل خلق و سر خویش ندارم چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین…

ادامه مطلب

دوش تا روز من از عشق تو

دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش می زدم آب…

ادامه مطلب

در عشق تو ای نگار خاموش

در عشق تو ای نگار خاموش بفزود مرا غمان و شد هوش من عشق ترا به جان خریدم تو مهر مرا به یاوه مفروش هرگز…

ادامه مطلب

خوبت آراست ای غلام ایزد

خوبت آراست ای غلام ایزد چشم بد دورخه به نام ایزد نافرید و نیاورید به حسن هیچ صورت چو تو تمام ایزد در جهان جمالت…

ادامه مطلب

چو دانستم که گردنده‌ست

چو دانستم که گردنده‌ست عالم نیاید مرد را بنیاد محکم پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم شبان و روز با هم مست و…

ادامه مطلب

جانا نخست ما را مرد مدام

جانا نخست ما را مرد مدام گردان وانگه مدام در ده مست مدام گردان بر ما چو از لطافت مل را حلال کردی بر خصم…

ادامه مطلب

تا هلاک عاشقان از طرهٔ

تا هلاک عاشقان از طرهٔ شبرنگ تست وای مسکین عاشقی کو را دل اندر چنگ تست عاشق مسکین چه داند کرد با نیرنگ تو جادوی…

ادامه مطلب

تا جایزی همی نشناسی ز

تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز اندر طریق عشق مسلم نه‌ای هنوز عاشق نباشد آنکه مر او را خبر بود از سردی زمستان و ز…

ادامه مطلب

به درگاه عشقت چه نامی چه

به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی به نزد جلالت چه شاهی چه شنگی جهان پر حدیث وصال تو بینم زهی نارسیده به زلف تو…

ادامه مطلب

باز در دام بلای تو

باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر بر سر کویت خروشان ایستادیم ای پسر زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان…

ادامه مطلب

ای یوسف ایام ز عشق تو

ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی تا چند به سوی دل عشاق چو خورشید هر روز به رنگ…

ادامه مطلب

ای من غلام روی تو تا در

ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس درمان من در دست تست آخر مرا فریاد رس در داستان عشق تو پیدا نشان…

ادامه مطلب

ای شکسته رونق بازار جان

ای شکسته رونق بازار جان بازار تو عالمی دلسوخته از خامی گفتار تو توشه هر روزی مرا از گوشهٔ انده نهد گوشهٔ شبپوش تو بر…

ادامه مطلب

ای ز عشقت روح را آزارها

ای ز عشقت روح را آزارها بر در تو عشق را بازارها ای ز شکر منت دیدار تو دیده بر گردن دل بارها فتنه را…

ادامه مطلب