غزلیات سلیم تهرانی
گه ز شوق او در آتش، گاه در خون میرویم
گه ز شوق او در آتش، گاه در خون میرویم خضر کو تا بنگرد این راه را چون میرویم همچو توبه با صلاحیت به مجلس…
گرفته با برو دوش تو الفتی دوشم
گرفته با برو دوش تو الفتی دوشم تهی مباد ز سرو تو هرگز آغوشم ز دست سیلی ایام، شکوه ای دارد به بزم، ناله ی…
کنم برای جنون یارب از که سامان قرض
کنم برای جنون یارب از که سامان قرض درین چمن که گل از گل کند گریبان قرض قبول راهزن عشق نیست مایهٔ ما کنیم چیز…
کاروان اشک هرگه بی توام از دل گذشت
کاروان اشک هرگه بی توام از دل گذشت تا به مژگان از غبار خاطرم در گل گذشت انتقام خویش خون بی گناهان می کشد نیستم…
قدم برون نگذارم ز آستانهٔ خویش
قدم برون نگذارم ز آستانهٔ خویش چو آینه همه عمرم چراغ خانهٔ خویش به کار خویش کنم ناله، گو کسی مشنو کمان کشیدهام، اما خودم…
عمرها رفت و نشد نام زلیخایی بلند
عمرها رفت و نشد نام زلیخایی بلند یوسفی کو تا شود در مصر غوغایی بلند جان فشانی در هوای سروقد او خوش است خاک اگر…
عاشق پرشِکوه خاموش از تغافل میشود
عاشق پرشِکوه خاموش از تغافل میشود طوطی از آیینه چون رو دید، بلبل میشود فارغ از زخم خس و خاریم کز فیض چمن دامنت ما…
شوق بیحد شد و رسوایی دل نزدیک است
شوق بیحد شد و رسوایی دل نزدیک است جامهام بس که دراز است، به گل نزدیک است داغ من هر که ببیند، جگرش میسوزد آتش…
شعله دارد ز تو آیین غضبناکی را
شعله دارد ز تو آیین غضبناکی را اجل از طرز تو آموخته بی باکی را ای جوانان، هنر از پیر بباید آموخت یاد گیرید ز…
شد باغ از بهار، سفید و سیاه و سرخ
شد باغ از بهار، سفید و سیاه و سرخ مرغان شاخسار، سفید و سیاه و سرخ دارم ز گریه در ره شوق تو دیده ای…
سرم از داغ سودا، باغ زاغان
سرم از داغ سودا، باغ زاغان دلم درهم چو کار بی دماغان خورم می از سفالین ساغر خود به طاق ابروی زرین ایاغان مپرس از…
ساقی دلگشای ما آمد
ساقی دلگشای ما آمد رفت و بر مدعای ما آمد جلوه گر گشت ختر رز باز کهنه ی باصفای ما آمد شیشه ی باده دید…
زهی ز نرگس تو آهوی ختن مجنون
زهی ز نرگس تو آهوی ختن مجنون ز شوق سرو قدت بید در چمن مجنون به نامه ام نتوان یافت جز پریشانی قلم ز شوق…
ز می ملاحظه زاهد مکن که این عیب است
ز می ملاحظه زاهد مکن که این عیب است چو غنچه دست تو در قید آستین عیب است هوس ز وصل تو طرفی نمی تواند…
ز دوری تو مرا خوشدلی میسر نیست
ز دوری تو مرا خوشدلی میسر نیست به غیر خون جگر بی توام به ساغر نیست دلم به سوی تو پرواز می کند از شوق…
ریزد ز بس غبار دل از هر فغان ما
ریزد ز بس غبار دل از هر فغان ما پر خاک شد چو حلقه ی دام آشیان ما ترسان ز هجر یار ز بس جان…
رفت اشکم که سری بر گذر یار کشد
رفت اشکم که سری بر گذر یار کشد صورت حال مرا بر در و دیوار کشد ناخنی بایدش از برگ گل آورد به چنگ هرکه…
دماغ ساغر می از شراب ما خشک است
دماغ ساغر می از شراب ما خشک است چونان خانه ی درویش، آب ما خشک است مگر به سنگ تواند نسیم بشکندش ز بس چو…
دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است
دلم به عشق ز آسیب فتنه آزاد است چراغ بزم سلیمان مصاحب باد است دماغ نکهت گل نیست ما خموشان را به عندلیب بگویید این…
دل در طلب چه گوش به صوت درا کند
دل در طلب چه گوش به صوت درا کند مجنون عشق، رقص به آواز پا کند مست تو پابرهنه به دریا حباب وار بر روی…
درین چمن هوس عیش، کیمیا طلبی ست
درین چمن هوس عیش، کیمیا طلبی ست که خنده در دهن غنچه، موج تشنه لبی ست شکنجه ای بتر از خارخار همت نیست کرم به…
در قفس رفته چو قمری چمن از یاد مرا
در قفس رفته چو قمری چمن از یاد مرا بهتر از سرو بود سایهٔ صیاد مرا همنشین، ضعف من افزون شود از سیرچمن باخبر باش…
در دلم بگذشت و چشمم اشک بیتابانه ریخت
در دلم بگذشت و چشمم اشک بیتابانه ریخت زاهدی را گویی از کف سبحهٔ صد دانه ریخت خانه ام با سوختن خو کرده، گویا روزگار…
در آشوب جهان، کشتی پر از صهباست مستان را
در آشوب جهان، کشتی پر از صهباست مستان را دریغا نوح کو، تا بنگرد سامان طوفان را ز خم خسروی مگذر کزو گل می توان…
خوش نیست به اهل طلب ایام لئیم است
خوش نیست به اهل طلب ایام لئیم است هرگاه که امیدی ازو نیست چه بیم است زان شعله که از طور دلم کرد تجلی یک…
خمار وصل، دلم را ز اضطراب شکست
خمار وصل، دلم را ز اضطراب شکست ز موج رعشه به کف ساغر شراب شکست پیاله از کف دشمن مگیر، رحمی کن که استخوان به…
خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی
خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی چه میشد اندکم گر بیوفایی یاد میدادی به کارم این گره چون میزدی، ای کاش همچون تیر سرانگشت…
چون مست من سوار به عزم شکار شد
چون مست من سوار به عزم شکار شد شیر از پی گریز به آهو سوار شد! بر من گذشت سروی و از شوق دامنش همچون…
چو می فروش به مینا شراب ناب کند
چو می فروش به مینا شراب ناب کند اشاره ای ز تنک ظرفی شراب کند بهار رفت، چه شد جام می که می خواهد شراب…
چو حسن پرده گشا از پی نظاره شود
چو حسن پرده گشا از پی نظاره شود ظهور صورت شیرین ز سنگ خاره شود ز گریه هر نفس ای آفتاب بی تو مرا چو…
چند چون مرغ کسی بادیه پیما باشد؟
چند چون مرغ کسی بادیه پیما باشد؟ زر ماهی ز سفر کردن دریا باشد سایه ی بال هما بستر آسایش نیست ای خوش آن خواب…
چشم توام ز هوش تهیدست می کند
چشم توام ز هوش تهیدست می کند یک سرمه دان شراب، مرا مست می کند! منعم مکن که گریه ی مستانه را دلم چنان که…
جام می در کف ز کوی او جدایی میکنم
جام می در کف ز کوی او جدایی میکنم بر سر خود خاک با دست حنایی میکنم گر به سامان جهان، وصلش به من سودا…
تا کی بود ز راه خطا، پیچ و تاب ما
تا کی بود ز راه خطا، پیچ و تاب ما یارب کجاست هادی راه صواب ما آتش زدیم و چون پر پروانه سوختیم حرف خطا،…
بیسبب مردم به قید نام و ننگ افتادهاند
بیسبب مردم به قید نام و ننگ افتادهاند همچو خیل مور در این راه تنگ افتادهاند در تلاش سوختن، چون کاغذ آتش زده داغهای سینهام…
بیا که باغ شد از لاله کوی میخانه
بیا که باغ شد از لاله کوی میخانه هوا کشید چمن را به روی میخانه به خاکساری مستان بود عروج دگر سپهر رشک برد بر…
بهار رفت و دل از ابر کامیاب نشد
بهار رفت و دل از ابر کامیاب نشد پیاله ای نگرفتم که آفتاب نشد هلاک همت مرغی شوم درین گلشن که جز به شعله ی…
به عشق باده ز خون امید و بیم خورند
به عشق باده ز خون امید و بیم خورند کباب پخته و خام از دل دو نیم خورند به زور باده به مخمور می دهد…
به حیرتم که ز گلشن چه چیز میخواهم
به حیرتم که ز گلشن چه چیز میخواهم نه گل نه خار به دامن، چه چیز میخواهم چو شمع چیست درین انجمن مرا مقصود چو…
بعد ازین از باغ در گلخن وطن خواهیم کرد
بعد ازین از باغ در گلخن وطن خواهیم کرد ترک همچشمی مرغان چمن خواهیم کرد ما اسیران محبت وارث یکدیگریم با فلک دعوی خون کوهکن…
باغبان را چشم لطف از مصلحت بر سوی ماست
باغبان را چشم لطف از مصلحت بر سوی ماست احتیاج زعفران زارش به آب روی ماست قوت رفتار می خواهیم و توفیق طلب کاسهٔ دریوزهٔ…
با رسوم جهان دلم جنگی ست
با رسوم جهان دلم جنگی ست خارج ساز من خوش آهنگی ست ماتم و سور این جهان خراب گریه ی مست و خنده ی بنگی…
ای شبنم وجود مرا آفتاب گرم
ای شبنم وجود مرا آفتاب گرم چشمت گرسنه است و دل من کباب گرم هرچه زیان ماست، به ما سود می دهد آتش برای داغ…
ای چو برگ غنچه در عهدت پر از جان آستین
ای چو برگ غنچه در عهدت پر از جان آستین جان اگر بر تو فشانم، برمیفشان آستین آب چشمم هرکجا بیند، به خون رنگین کند…
آنچه در پرده ی گل بود نهان، روی تو بود
آنچه در پرده ی گل بود نهان، روی تو بود گره غنچه گشودیم، در آن بوی تو بود گلخنم بود به از باغ، که در…
افروخت رخ از باده و بگداخته بودم
افروخت رخ از باده و بگداخته بودم خود را ز تماشای رخش باخته بودم بر دست من این شیشه که از چرخ سپردند از حمله…
از غم هرکسی این سوخته تن می لرزد
از غم هرکسی این سوخته تن می لرزد تیشه بر کوه زنی، خانه ی من می لرزد دلم از ناله ی مرغان چمن می لرزد…
از خم زلفش دلم با آه و افغان بازگشت
از خم زلفش دلم با آه و افغان بازگشت مدتی در هند بود، آخر پریشان بازگشت از غضب هرگاه زد بر گوشه ی ابرو گره…
ابر چشمم چون به عزم گریه دامان بشکند
ابر چشمم چون به عزم گریه دامان بشکند خنده در زیر لب گل های خندان بشکند خانه زاد عشقم، از آشوب دورانم چه باک موج…