در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود

در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود راه ترا هزار و دو منزل یکی شود زین آب و گل گذر کن و مشنو…

ادامه مطلب

خانهٔ تحقیق را ماه شبستان تویی

خانهٔ تحقیق را ماه شبستان تویی انفس و آفاق را میوهٔ بستان تویی از ره صورت ترا آدم خاکیست نام چونکه به معنی رسی صورت…

ادامه مطلب

چون همه ملک وجود خانهٔ شاهست و شاه

چون همه ملک وجود خانهٔ شاهست و شاه راه چه جویی به غیر؟ بیش چه پویی به راه؟ ای که نچیدی گلش،، در گل خود…

ادامه مطلب

چو نام او همی گویی به نام خود قلم در کش

چو نام او همی گویی به نام خود قلم در کش ورش دانسته‌ای، زنهار! خامش باش و دم درکش ازآن بی‌چون و چند ار تو…

ادامه مطلب

چنین که بسته شدم باز من به زلف چو بندش

چنین که بسته شدم باز من به زلف چو بندش خلاص من متصور کجا شود ز کمندش؟ به رنگ چهرهٔ او گر نگه کند گل…

ادامه مطلب

جز لبم شرح میان او نکرد

جز لبم شرح میان او نکرد جز دلم وصف دهان او نکرد روی اقبالی ندید آن سر، که زود جای خود بر آستان او نکرد…

ادامه مطلب

تو ز آه من ار هراسانی

تو ز آه من ار هراسانی چون دلم می‌بری به آسانی؟ بر دل ما مکن جنایت پر که به ترکت کنیم اگر جانی روز آن…

ادامه مطلب

ترا می‌زیبد از خوبان غرور و ناز و تن داری

ترا می‌زیبد از خوبان غرور و ناز و تن داری که عنبر بر بیاض سیم و سنبل بر سمن داری چو گفتم عاشقم، بر تو،…

ادامه مطلب

تا زنده‌ایم، یاد لبش بر زبان ماست

تا زنده‌ایم، یاد لبش بر زبان ماست ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست گر فتنه می‌شویم بر آن روی، طرفه نیست زیرا که یار فتنهٔ…

ادامه مطلب

پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟

پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟ که من به کام رسم زان لب چو نوش امشب کشیده‌ایم بسی‌بار چرخ، وقت آمد که چرخ…

ادامه مطلب

بی تو نکردیم به جایی نشست

بی تو نکردیم به جایی نشست با تو نشستیم به هر جا که هست صورت خوب از چه به گیتی بسیست چشم مرا مثل تو…

ادامه مطلب

به مسجد ره نمی‌دانم، گرفتار خراباتم

به مسجد ره نمی‌دانم، گرفتار خراباتم جزین کاری نمی‌دانم که در کار خراباتم خراب افتاد کار من، خرابات اختیار من خراباتیست یار من، از آن…

ادامه مطلب

بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او

بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او وآن غمزهٔ چو تیر و رخ مهربان او انگشت می‌گزد به تحیر کمان چرخ ز انگشت رنگ داده…

ادامه مطلب

بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟

بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟ ای در جهان غریب، مسوز این غریب را دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو ای حورزاده،…

ادامه مطلب

باغ بسان مصر شد از رخ یوسف سمن

باغ بسان مصر شد از رخ یوسف سمن گشت روان ز هر طرف آب چو نیل در چمن جامهٔ توبه زشت شد، وقت کنار کشت…

ادامه مطلب

با یار بی‌وفا نتوان گفت حال خویش

با یار بی‌وفا نتوان گفت حال خویش آن به که دم فرو کشم از قیل و قال خویش من شرح حال خویش ندانم که چیست…

ادامه مطلب

ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟

ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟ غم ز حد بگذشت، غم‌خوارم کجاست؟ وقت کارست، ای نسیم، از کار او گر خبر داری، بگو دارم، کجاست؟…

ادامه مطلب

ای مدد تیره شب از موی تو

ای مدد تیره شب از موی تو روز مرا روشنی از روی تو بر سر آنم که شوم یک سحر خاک نسیمی که دهد بوی…

ادامه مطلب

ای سنگدل، به حق وفا کز وفا مگرد

ای سنگدل، به حق وفا کز وفا مگرد عهدی بکن به وصل و از آن عهد وا مگرد ما برگزیده‌ایم ترا از جهان، تو نیز…

ادامه مطلب

ای دل، از هجران او زارم همی باید گریست

ای دل، از هجران او زارم همی باید گریست تر ک خفتن کن، که بیدارم همی باید گریست در بلا پیوسته یارم بوده‌ای، امروز نیز…

ادامه مطلب

ای پیکر خجسته، چه نامی؟ فدیت لک

ای پیکر خجسته، چه نامی؟ فدیت لک دیگر سیاه چرده ندیدم بدین نمک خوبان سزد که بر درت آیند سر به سر وانگاه خاک پای…

ادامه مطلب

ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته

ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته نام رخ تو گل را از خاک برگرفته آن روی را مپوشان، زیرا که در ممالک بنیاد فتنه…

ادامه مطلب

آن کس که دلیش بوده باشد

آن کس که دلیش بوده باشد و آن دل صنمی ربوده باشد آن ساده چه داند این حکایت؟ کو را ستمی نسوده باشد دود دل…

ادامه مطلب

امشب از پیش من شیفته دل دور مرو

امشب از پیش من شیفته دل دور مرو نور چشم منی، ای چشم مرا نور،مرو دیگری از نظرم گر برود باکی نیست تو، که معشوقی…

ادامه مطلب

آشنایی جمله را، با من چرا بیگانه‌ای؟

آشنایی جمله را، با من چرا بیگانه‌ای؟ خانه‌پرداز من و با دیگران هم‌خانه‌ای هر دو عالم در سر کار تو کردم، گر چه تو خود…

ادامه مطلب

آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا

آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟ همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام لیک…

ادامه مطلب

یار ز پیمان ما گر چه سری می‌کشد

یار ز پیمان ما گر چه سری می‌کشد بار غمش را دلم بی‌جگری می‌کشد آن بر و آن دوش را هم به کنار آورم گر…

ادامه مطلب

همچو گل صد گونه رنگ آورده‌ای

همچو گل صد گونه رنگ آورده‌ای غنچه‌وارم دل به تنگ آورده‌ای سوی من هر دم ز زلف و خال و خط لشکری دیگر به جنگ…

ادامه مطلب

هر که او عاشق آن روی بود صبر نداند

هر که او عاشق آن روی بود صبر نداند عاشق خویشتنست آنکه ازو صبر تواند گر ببینند رخ و قد ترا بید گل، ای بت…

ادامه مطلب

هر چه گویم من، ای دبیر، امروز

هر چه گویم من، ای دبیر، امروز نه به هوشم، ز من مگیر امروز قلم نیستی به من در کش که گرفتارم و اسیر امروز…

ادامه مطلب

نه بیگانه‌ای، ای بت خانگی

نه بیگانه‌ای، ای بت خانگی مکن با من خسته بیگانگی تو گر پایمردی نکردی به لطف چه سود این دلیری و مردانگی؟ پری‌زاده‌ای چون تو…

ادامه مطلب

نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن

نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن گر هم فتاد بردم،بدهی دوای من کن دگری بهای خویش ار نستاند از تو بوسه تو ز…

ادامه مطلب

موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد

موسم گل دو سه روزست ،به سر خواهد شد می درآید، که گل زرد به در خواهد شد چون فلک روی زمین از سمن و…

ادامه مطلب

من به هر جوری نخواهم کرد زاری

من به هر جوری نخواهم کرد زاری زانکه دولت باشد از خوی تو خواری گفته‌ای خونت بریزم،سهل باشد بعد ازین گر بر سرم شمشیر باری…

ادامه مطلب

مسلمانان، سلامت به، چو بتوانید، من گفتم

مسلمانان، سلامت به، چو بتوانید، من گفتم دل بیچارگان از خود مرنجانید، من گفتم به مال و جاه چندینی نباید غره گردیدن ز گرد این…

ادامه مطلب

مرا رهبان دیر امشب فرستادست پیغامی

مرا رهبان دیر امشب فرستادست پیغامی که چون زنار دربستی ز دستم نوش کن جامی دلت چون بت‌پرست آمد به شهر ما گذر، کان جا…

ادامه مطلب

ما در به روی خلق فرو بسته‌ایم باز

ما در به روی خلق فرو بسته‌ایم باز در شاهد خیال تو پیوسته‌ایم باز دل جوش می‌زند ز تمنای وصل تو ما را مبین که…

ادامه مطلب

گفتم ز درد عشق تو گشتم چنین به حال

گفتم ز درد عشق تو گشتم چنین به حال گفتا منم دوای تو از درد من منال گفتم شبم چو سال شد از بار هجر…

ادامه مطلب

گر شبی چارهٔ این درد جدایی بکنم

گر شبی چارهٔ این درد جدایی بکنم از شب طرهٔ او روز نمایی بکنم ور به دست آورم از شام دو زلفش گرهی تا سحر…

ادامه مطلب

گر به دست آوریم دامن دوست

گر به دست آوریم دامن دوست همه او را شویم و خود همه اوست آنکه او را در آب می‌جویی همچو آیینه با تو رو…

ادامه مطلب

کدامین نقشبند این نقش بستی؟

کدامین نقشبند این نقش بستی؟ همه یک دست و هر نقشی به دستی به نور جان شدست این نقش ممتاز و گرنه کی چنین در…

ادامه مطلب

فراق روی تو می‌سوزدم جگر، چه کنم؟

فراق روی تو می‌سوزدم جگر، چه کنم؟ ز کوی عافیت افتاده‌ام بدر، چه کنم؟ به دل کنند صبوری چو کار سخت شود دلم نماند، ز…

ادامه مطلب

عشق همان به که به زاری بود

عشق همان به که به زاری بود عزت عشق از در خواری بود دست بگیرد دل درویش را دوست که در مهد و عماری بود…

ادامه مطلب

عارت آمد که دمی قصهٔ ما گوش کنی؟

عارت آمد که دمی قصهٔ ما گوش کنی؟ قصهٔ غصه این بی‌سر و پا گوش کنی؟ پادشاهی تو، ازین عیب نباشد که دمی حال درویش…

ادامه مطلب

شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت

شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت حکایت تو به مرد و به زن بخواهم گفت حدیث چهره و قد و رخ تو سر تاسر…

ادامه مطلب

سنت آنست که خاک کف پایش باشی

سنت آنست که خاک کف پایش باشی فرض واجب که به فرمان و برایش باشی گر نخواهی که به حسرت سر انگشت گزی در پناه…

ادامه مطلب

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف…

ادامه مطلب

زمانی خاطرم خوش کن به وصل روی گل رنگت

زمانی خاطرم خوش کن به وصل روی گل رنگت که دل تنگم ز سودای دهان کوچک تنگت از آن چون مهر زر دایم فرو بستست…

ادامه مطلب

ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم

ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم خیال روی تو در چشم در فشان دارم تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که…

ادامه مطلب

روزی ببینی زلف او در دست من پیچان شده

روزی ببینی زلف او در دست من پیچان شده لطفش تنم را داده دل، لعلش دلم را جان شده اقبال در کار آمده، دولت خریدار…

ادامه مطلب