یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول

یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول بلغ تحیتی و سلامی کما اقول از تشنگان بادیهٔ هجر یاد کن روزی گرت بکعبهٔ قربت بود وصول یا…

ادامه مطلب

هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند

هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند یا جفا بر من دلخستهٔ شیدا نکند هر که سودای سر زلف تو دارد در سر این خیالست…

ادامه مطلب

هم عفی الله نی که ما را مرحبائی می‌زند

هم عفی الله نی که ما را مرحبائی می‌زند عارفانرا در سر اندازی صلائی می‌زند آشنایانرا ز بی خویشی نشانی می‌دهد بینوایانرا ز بی برگی…

ادامه مطلب

هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش

هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش هیچ شک نیست که پوشیده نماند رازش شیرگیران جهان را بنظر صید کنند آن دو آهوی پلنگ افکن…

ادامه مطلب

نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست

نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست کان کسی نیست که هرلحظه دلش پیش کسیست تو کجا صید من سوخته خرمن باشی که شنیدست عقابی…

ادامه مطلب

میرود آب رخ از بادهٔ گلرنگ مرا

میرود آب رخ از بادهٔ گلرنگ مرا میزند راه خرد زمزمهٔ چنگ مرا دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد که می لعل…

ادامه مطلب

منزل پیر مغان کوی خرابات فناست

منزل پیر مغان کوی خرابات فناست آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست دست در دامن رندان قلندر زده‌ایم زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست…

ادامه مطلب

مقاربت نشود مرتفع ببعد منازل

مقاربت نشود مرتفع ببعد منازل که بعد در ره معنی نه مانعست و نه حائل چو هست عهد مودت میان لیلی و مجنون چه غم…

ادامه مطلب

مردیم در خمار و شرابی نیافتیم

مردیم در خمار و شرابی نیافتیم گشتیم غرق آتش وآبی نیافتیم کردیم حال خون دل از دیدگان سؤال لیکن بجز سرشک جوابی نیافتیم تا چشم…

ادامه مطلب

ماه یا جنتست یا رخسار

ماه یا جنتست یا رخسار شهد یا شکرست یا گفتار آهوان صید مردمند و دلم صید آن آهوان مردمدار کار ما با ستمگری افتاد که…

ادامه مطلب

ما برکنار و با تو کمر در میان بماند

ما برکنار و با تو کمر در میان بماند وان چشم پرخمار چنان ناتوان بماند از پیش من برفتی و خون دل از پیت از…

ادامه مطلب

گل سوری دگر بجلوه گری

گل سوری دگر بجلوه گری می‌کند صید بلبل سحری بطراوت سمن رخان چمن می‌برند آب لاله برگ طری بوی گیسوی یار می‌شنوم یا نسیم بنفشهٔ…

ادامه مطلب

گر یار یار باشدت ای یار غم مخور

گر یار یار باشدت ای یار غم مخور گنجت چو دست می‌دهد از مار غم مخور بر مقتضای قول حکیمان روزگار اندک بنوش باده و…

ادامه مطلب

گر بفریب می‌کشی ور بعتاب می‌کشی

گر بفریب می‌کشی ور بعتاب می‌کشی دل به تو می‌کشد مر از آنکه لطیف و دلکشی آب حیات می‌برد لعل لب چو آتشت و آب…

ادامه مطلب

کسی کزان سر زلف دو تا نمی‌ترسد

کسی کزان سر زلف دو تا نمی‌ترسد معینست که از اژدها نمی‌ترسد مرا ز طعن ملامت گران مترسانید که برگ بید ز باد هوا نمی‌ترسد…

ادامه مطلب

کار من شکسته بسامان رسید باز

کار من شکسته بسامان رسید باز درد من ضعیف بدرمان رسید باز شاخ امید من گل صد برگ بار داد مرغ مراد من بگلستان رسید…

ادامه مطلب

عقل مرغی ز آشیانهٔ ماست

عقل مرغی ز آشیانهٔ ماست چرخ گردی ز آستانهٔ ماست شمس مشرق فروز عالمتاب شمسهٔ طاق تا بخانهٔ ماست خون چشم شفق که می‌بینی جرعه‌های…

ادامه مطلب

طره‌های تو کمند افکن طرارانند

طره‌های تو کمند افکن طرارانند غمزه‌های تو طبیب دل بیمارانند از رقیبان تو باید که پریشان نشوند که یقینست که آن جمع پری دارانند زان…

ادامه مطلب

شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم

شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم که ز فردوس نشان می‌دهد انفاس نسیم گر نباشد گل رخسار تو در باغ بهشت اهل دلرا نکشد…

ادامه مطلب

سری بالعیس اصحابی ولی فی العیس معشوق

سری بالعیس اصحابی ولی فی العیس معشوق الا یا راهب الدیر فهل مرت بک النوق فتاده ناقه در غرقاب از آب چشم مهجوران وفوق النوق…

ادامه مطلب

سبحان من یسبحه الرمل فی القفار

سبحان من یسبحه الرمل فی القفار سبحان من تقدسه الحوت فی البحار صانع مقدری که شه نیمروز را منصور کرد بریزک خیل زنگبار دانا مدبری…

ادامه مطلب

زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده

زهی روی دل افروزت چراغ و چشم هر دیده مرا صد چشمه در چشم و ترا صد دیده در دیده نکرده در جهان کامی بجز…

ادامه مطلب

ز زلفش نافهٔ تاتار تاریست

ز زلفش نافهٔ تاتار تاریست که هر تار از سر زلفش تتاریست ز شامش صد شکن بر زنگبارست ولی هر چین ز شامش زنگباریست از…

ادامه مطلب

روضهٔ خلد برین بستانسرائی بیش نیست

روضهٔ خلد برین بستانسرائی بیش نیست طوطی خوش خوان جان دستانسرائی بیش نیست گنبد گردندهٔ پیروزه یعنی آسمان در جهان آفرینش آسیائی بیش نیست بگذر…

ادامه مطلب

رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را

رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را مهرماش چندان نیست ماه نیمروزی را روی پر نگارش بین چشم پرخمارش بین لعل آبدارش بین ماه نیمروزی…

ادامه مطلب

دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود

دوشم وطن بجز در دیر مغان نبود قوت روان من ز شراب مغانه بود بود از خروش مرغ صراحی سماع من وز سوز سینه هر…

ادامه مطلب

دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور

دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور زانکه جانی تو و از جان نتوان بود صبور بی ترنج تو بود میوهٔ…

ادامه مطلب

دلا تا طلعت سلمی نیابی

دلا تا طلعت سلمی نیابی بدنیی روضهٔ عقبی نیابی ز هستی رونق مستی نبینی ز توبه لذت تقوی نیابی درین بتخانه تا صورت پرستی نشان…

ادامه مطلب

در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی

در دلم بود کزین پس ندهم دل بکسی چکنم باز گرفتار شدم در هوسی نفس صبح فرو بندد از آه سحرم گر شبی بر سر…

ادامه مطلب

خیز تا باده در پیاله کنیم

خیز تا باده در پیاله کنیم گل روی قدح چو لاله کنیم بی می جانفزای و نغمه چنگ تا بکی خون خوریم و ناله کنیم…

ادامه مطلب

خطر بادیهٔ عشق تو بیش از پیشست

خطر بادیهٔ عشق تو بیش از پیشست این چه دامست که دور از تو مرا در پیشست ایکه درمان جگر سوختگان می‌سازی مرهمی بردل ما…

ادامه مطلب

حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش

حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش که جز او کیست که برخورد ز سیمین بدنش می لعل ار چه لطیفست در آن جام عقیق…

ادامه مطلب

چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد

چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد آشوب در نهاد من ناتوان نهاد چشمت بقصد کشتن من می‌کند کمین ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان…

ادامه مطلب

چو شام شد بشبستان باید کرد

چو شام شد بشبستان باید کرد ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد لباس ازرق صوفی که عین زراقیست بخون چشم صراحی خضاب باید کرد…

ادامه مطلب

چه کرده‌ام که به یک بارم از نظر بفکندی

چه کرده‌ام که به یک بارم از نظر بفکندی نهال کین بنشاندی و بیخ مهر بکندی کمین گشودی و برمن طریق عقل ببستی کمان کشیدی…

ادامه مطلب

جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست

جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست نظری کن که بجانم خطر از بیماریست حال من نرگس بیمار تو داند زآنروی که در او…

ادامه مطلب

ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه

ترک من هر لحظه گیرد با من از سر خرخشه زلف کج طبعش کشد هر ساعتم در خرخشه می‌کشد هر لحظه ابرویش کمان برآفتاب کی…

ادامه مطلب

تحیتی چو هوای ریاض خلد برین

تحیتی چو هوای ریاض خلد برین تحیتی چو رخ دلگشای حور العین تحیتی چو شمیم شمامهٔ سنبل تحیتی چو نسیم روایح نسرین تحیتی چو تف…

ادامه مطلب

پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات

پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات در وفایت جان ببازم تا کجا یابم وفات دی طبیبم دید و دردم را دوا…

ادامه مطلب

بیار ای لعبت ساقی شرابی

بیار ای لعبت ساقی شرابی بساز ای مطرب مجلس ربابی چو دور عشرت و جامست بشتاب که هر دم می‌کند دوران شتابی دل پرخون من…

ادامه مطلب

به فلک می‌رسد خروش خروس

به فلک می‌رسد خروش خروس بشنو آوای مرغ و نالهٔ کوس شد خروس سحر ترنم ساز در ده آن جام همچو چشم خروس این تذروان…

ادامه مطلب

بگوئید ای رفیقان ساربان را

بگوئید ای رفیقان ساربان را که امشب باز دارد کاروان را چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل زغلغل بلبل فریاد خوان را اگر…

ادامه مطلب

برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر

برگیر دل ز ملک جهان و جهان بگیر و آرام دل ز جان طلب و ترک جان بگیر چون ما بترک گلشن و بستان گرفته‌ایم…

ادامه مطلب

بدایت غم عشاق را نهایت نیست

بدایت غم عشاق را نهایت نیست نهایت ره مشتاقرا بدایت نیست سخن بگوی که پیش لب شکر بارت حدیث شکر شیرین بجز حکایت نیست بسی…

ادامه مطلب

باز برافراختیم رایت سلطان عشق

باز برافراختیم رایت سلطان عشق بار دگر تاختیم بر سر میدان عشق ملک جهان کرده‌ایم وقف سر کوی یار گوی دل افکنده‌ایم در خم چوگان…

ادامه مطلب

این چه بادست کزو بوی شما می‌شنوم

این چه بادست کزو بوی شما می‌شنوم وین چه بویست که از کوی شما می‌شنوم مرغ خوش خوان که کند شرح گلستان تکرار زو همه…

ادامه مطلب

ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی

ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی بدان زمین گذری کن در آن زمان که تو دانی چو مرغ در طیران آی…

ادامه مطلب

ای ملک دلم خراب کرده

ای ملک دلم خراب کرده در کشتن من شتاب کرده پیش لب لعلت آب حیوان خود را ز خجالت آب کرده رخسارهٔ لاله و سمن…

ادامه مطلب

ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست

ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست در حیا از چشم من هر ابر نیسانی که هست باز داده خط بخون وز شرمساری گشته…

ادامه مطلب

ای سنبلهٔ زلف تو خرمن زده بر ماه

ای سنبلهٔ زلف تو خرمن زده بر ماه وی روی من از مهر تو طعنه زده بر کاه خورشید جهانتاب تو از شب شده طالع…

ادامه مطلب