یا صاحب ننگ و نام می‌باید بود

یا صاحب ننگ و نام می‌باید بود یا شهرهٔ خاص و عام می‌باید بود القصه کمال جهد می‌باید کرد در وادی خود تمام می‌باید بود

ادامه مطلب

شاها در جهان عرصهٔ در گاه تو باد

شاها در جهان عرصهٔ در گاه تو باد آفاق پراز خیمه و خرگاه تو باد این خیمهٔ بی ستون که چرخش خوانند قایم به ستون…

ادامه مطلب

جز فکر جدا شدن ز دلدارم نیست

جز فکر جدا شدن ز دلدارم نیست این صبر هراسنده ولی یارم نیست دندان به جگر نهادنی می‌باید اما چه کنم صبر جگر دارم نیست

ادامه مطلب

ای آنکه به یکرنگی تو متصفم

ای آنکه به یکرنگی تو متصفم در بندگیت مقرم و معترفم با «فاف» و «ر» و « الف ،ب » و «ه » ز کرم…

ادامه مطلب

مجنون که کمال عشق و حیرانی داشت

مجنون که کمال عشق و حیرانی داشت مهری نه چو این مهر که میدانی داشت این مهر نه عاشقی ست ، مهری ست که آن…

ادامه مطلب

شاها به عداوت توکس یار نشد

شاها به عداوت توکس یار نشد کاو در نظر جهانیان خوار نشد با نشأهٔ خصمی تو آنکس که بخفت در خواب شد آنچنان که بیدار…

ادامه مطلب

جان سوخت ز داغ دوری یار مرا

جان سوخت ز داغ دوری یار مرا افزود سد آزار بر آزار مرا من کشتنیم کز او جدایی جستم ای هجر به جرم این بکش…

ادامه مطلب

آهنگ سفر می‌کند آن ماه عذار

آهنگ سفر می‌کند آن ماه عذار ای جان که نفس گیر شدی ناله برآر در محملش آویز دلا همچو جرس وزناله و فریاد زبان باز…

ادامه مطلب

مجنون به من بی سر و پا می‌ماند

مجنون به من بی سر و پا می‌ماند غمخانهٔ من به کربلا می‌ماند جغدی به سرای من فرود آمد و گفت کاین خانه به ویرانه…

ادامه مطلب

رخسار تو ای تازه گل گلشن جان

رخسار تو ای تازه گل گلشن جان کز آبله شبنمی نشسته ست بر آن لاله ست ولی آمده با ژاله قرین ماهی‌ست ولی کرده به…

ادامه مطلب

تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم

تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم آهسته ز فرقت تو فریاد کنم وقت است که دست از دهن بردارم از دست غمت هزار بیداد…

ادامه مطلب

ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع

ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع رفتی و جدا زان رخ خورشید شعاع هیهات که جان وداع تن کرد و نداد چندان…

ادامه مطلب

گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد

گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد

ادامه مطلب

دل زان بت پیمان گسلم می‌سوزد

دل زان بت پیمان گسلم می‌سوزد برق غم او متصلم می‌سوزد از داغ فراق اگر بنالم چه عجب یاران چه کنم، وای دلم می‌سوزد

ادامه مطلب

تا کار جهان به کام کس نیست مدام

تا کار جهان به کام کس نیست مدام عیش تو مدام باد و کار تو تمام در مجلس عشرت تو غم خوردن دهر یارب که…

ادامه مطلب

اندر ره انتظار چشمی که مراست

اندر ره انتظار چشمی که مراست بی نور شد و وصال تو ناپیداست من نام بگرداندم و یعقوب شدم ای یوسف من نام تو یعقوب…

ادامه مطلب

گر درخور مهرم احترامی بودی

گر درخور مهرم احترامی بودی نزدیک توام قدر تمامی بودی من می‌گفتم که عشق من تا به کجاست گر ز آنطرف از عشق مقامی بودی

ادامه مطلب

در نفی رخت شمع شبی راند سخن

در نفی رخت شمع شبی راند سخن روزش دیدم گرفته کنجی مسکن مانندهٔ عاصیی که در روز جزا با روی سیاه سر برآرد ز کفن

ادامه مطلب

تا شکل هلال گردد از چرخ پدید

تا شکل هلال گردد از چرخ پدید کز بهر در شادی عید است کلید روز وشب عمر بی زوالت بادش مستلزم اجر روزه و شادی…

ادامه مطلب

آن شمع که دوش بود تب تا سحرش

آن شمع که دوش بود تب تا سحرش صحت پی رفع تب در آمد ز درش تب از بدنش راه‌گریزی می‌جست فصاد جهاند از ره…

ادامه مطلب

می‌خواست فلک که تلخ کامم بکشد

می‌خواست فلک که تلخ کامم بکشد ناکردهٔ می طرب به جامم، بکشد بسپرد به شحنه فراق تو مرا تا او به عقوبت تمامم بکشد

ادامه مطلب

در نامه رقم ز خانه‌ای یافته‌ام

در نامه رقم ز خانه‌ای یافته‌ام وز عنبر تر شمامه‌ای یافته‌ام از شوق دمی هزار بارش خوانم گویی تو که گنج نامه‌ای یافته‌ام

ادامه مطلب

تا بود چنین بود و چنین است جهان

تا بود چنین بود و چنین است جهان از حادثه دهر کرا بود امان بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت جاوید تو مانی ای سلیمان…

ادامه مطلب

آنان که به کویی نگران می‌گردند

آنان که به کویی نگران می‌گردند پیوسته مرا به قصد جان می گردند از رشک نبات می‌دهم جان که چرا گرد سر هم نام فلان…

ادامه مطلب

گر با تو گهی نظر کنم پنهانی

گر با تو گهی نظر کنم پنهانی لازم نبود که طبع خود رنجانی من بودم و دیدنی چو این هم منع است آن نیز به…

ادامه مطلب

شاها چو کمان قدر به فرمان تو باد

شاها چو کمان قدر به فرمان تو باد چون گوی فلک در خم چوگان تو باد آن سینه پر داغ که خصمت دارد صندوقه تیرهای…

ادامه مطلب

تا در ره عشق آشنای تو شدم

تا در ره عشق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم لیلی‌وشِ من، به حال زارم بنگر مجنون زمانه از برای…

ادامه مطلب

آن سرو که جایش دل غم پرور ماست

آن سرو که جایش دل غم پرور ماست جان در غم بالاش گرفتار بلاست از دوری او به ناخن محرومی سد چاک زدیم سینه جایش…

ادامه مطلب

کوی تو که آواره هزاری دارد

کوی تو که آواره هزاری دارد هرکس به خود آنجا سر و کاری دارد تنها نه منم تشنهٔ دیدار، آنجا جاییست که خضر هم گذاری…

ادامه مطلب

در کوی توام پای تمنا نرود

در کوی توام پای تمنا نرود من سعی بسی کنم ولی پا نرود خواهم که ز کویت روم اما چه کنم کاین بیهده گرد پا…

ادامه مطلب

تا پای کسی سلسله آرا نشود

تا پای کسی سلسله آرا نشود او را سر قدر آسمان سا نشود باز ار نشود صید و نیفتد در قید او را به سر…

ادامه مطلب

آن زمره که از منطق ما بی‌خبرند

آن زمره که از منطق ما بی‌خبرند سد نغمهٔ ما به بانک زاغی نخرند زاغیم شده به عندلیبی مشهور ما دیگر و مرغان خوش الحان…

ادامه مطلب

فن تو و سد هزار برهان کمال

فن تو و سد هزار برهان کمال شغل من و یک جهان خیالات محال تو منزوی مدرسهٔ عالی فضل من بیهده گرد راست بازار خیال

ادامه مطلب

در صید گهت که جان طرب ساز آید

در صید گهت که جان طرب ساز آید سیمرغ اسیر چنگل بازآید هر جا که صدای طبل باز تو رسد سد مرغ دل از شوق…

ادامه مطلب

ای منشاء دانایی و ای مایه هوش

ای منشاء دانایی و ای مایه هوش بفرست از آن که تا سحر خوردم دوش بسیار نه ، کم نه، آن قدر بخش که من…

ادامه مطلب

امشب همه شب ز هجر نالان بودم

امشب همه شب ز هجر نالان بودم با بخت سیه دست و گریبان بودم قربان شومت دی به که همره بودی کامشب همه شب به…

ادامه مطلب

عشرت بادا صبح تو و شام ترا

عشرت بادا صبح تو و شام ترا آغاز تو را خوشی و انجام ترا شبهای ترا باد نشاط شب عید نوروز ز هم نگسلد ایام…

ادامه مطلب

دانی شاها که مهر فرخنده اثر

دانی شاها که مهر فرخنده اثر تحویل حمل نمود و بودش چه نظر تا روز نشاطت که به گلشن گذرد هرروز فزونتر بود از روز…

ادامه مطلب

پیوستن دوستان به هم آسان است

پیوستن دوستان به هم آسان است دشوار بریدن است و آخر آن است شیرینی وصل را نمی‌دارم دوست از غایت تلخیی که در هجران است

ادامه مطلب

ازدیده ز رفتن تو خون می‌آید

ازدیده ز رفتن تو خون می‌آید بر چهره سرشک لاله گون می‌آید بشتاب که بی توجان ز غمخانهٔ تن اینک به وداع تو برون می‌آید

ادامه مطلب

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد

فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد اینها که من از جفای هجران دیدم یک شمه به…

ادامه مطلب

خوش آن که شود بساط مهجوری طی

خوش آن که شود بساط مهجوری طی در بزم وصال می‌کشم پی در پی می‌جویمت آنچنان که مهجور وصال مشتاق توام چنان که مخمور به…

ادامه مطلب

ای مدت شاهی جهان مدت تو

ای مدت شاهی جهان مدت تو در عید سرور خلق از دولت تو گر عید تواند که مجسم گردد آید ز پی تهنیت خلعت تو

ادامه مطلب

اکسیر حیات جاودانم بفرست

اکسیر حیات جاودانم بفرست کام دل و آرزوی جانم بفرست آن مایع که سرمایهٔ عیش و طرب است آنم بفرست و در زمانم بفرست

ادامه مطلب

یارب که زمانه دلنوازت باشد

یارب که زمانه دلنوازت باشد ایام همیشه کار سازت باشد رخش تو سپهر و زین رخش تو هلال خورشید به جای طبل بازت باشد

ادامه مطلب

صید افکنی مراد آیین تو باد

صید افکنی مراد آیین تو باد عیوق شکارگاه شاهین تو باد هر سر که نه در پای سمند تو بود بر بسته به جای طبل…

ادامه مطلب

در عهد معالجات تو بیماری

در عهد معالجات تو بیماری بیکار شد از شیوه خلق آزاری نی از پی آزار به سوی تو شتافت آمد که شکایت کند از بیکاری

ادامه مطلب

ای صیت معالجات تو عالم گیر

ای صیت معالجات تو عالم گیر و آوازه تو کرده جهان را تسخیر یارب که جدا مباد تا عالم هست صحت ز تنت چو نور…

ادامه مطلب

از بهر نشیمن شه عرش جناب

از بهر نشیمن شه عرش جناب بنگر که چه خوش دست به هم داد اسباب گردید سپهر خیمه و انجم میخ شد سد ره ستون…

ادامه مطلب

وحشی که همیشه میل ساغر دارد

وحشی که همیشه میل ساغر دارد جز باده کشی چه کار دیگر دارد پیوسته کدویش ز می ناب پر است یعنی که مدام باده در…

ادامه مطلب