هنگام صبوح ای صنم فرخ پی

هنگام صبوح ای صنم فرخ پی برساز ترانه‌ای و پیش‌آور می کافکند بخاک صد هزاران جم و کی این آمدن تیرمه و رفتن دی

ادامه مطلب

مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان

مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان می خواه مروق به طراز آمدگان رفتند یکان یکان فراز آمدگان کس می ندهد نشان ز بازآمدگان عمر خیام

ادامه مطلب

گر یک نفست ز زندگانی گذرد

گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار که سرمایهٔ سودای جهان عمر است چنان کش گذرانی گذرد عمر خیام

ادامه مطلب

رفتم که در این منزلِ بیداد بُدَن

رفتم که در این منزلِ بیداد بُدَن در دست نخواهد به جز از باد بُدَن آن را باید به مرگِ من شاد بُدَن کز دستِ…

ادامه مطلب

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش…

ادامه مطلب

ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست

ترکیب پیاله‌ای که در هم پیوست بشکستن آن روا نمی‌دارد مست چندین سر و پای نازنین از سر دست از مهر که پیوست و به…

ادامه مطلب

بر من قلم قضا چو بی من رانند

بر من قلم قضا چو بی من رانند پس نیک و بدش ز من چرا می‌دانند دی بی من و امروز چو دی بی من…

ادامه مطلب

این اهل قبور خاک گشتند و غبار

این اهل قبور خاک گشتند و غبار هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار آه این چه شراب است که تا روز شمار بیخود شده…

ادامه مطلب

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور…

ادامه مطلب

از آمدن بهار و از رفتن دی

از آمدن بهار و از رفتن دی اوراق وجود ما همی گردد طی می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم غمهای جهان چو زهر و…

ادامه مطلب

هر سبزه که بر کنار جویی رسته‌ست

هر سبزه که بر کنار جویی رسته‌ست گویی ز لب فرشته‌خویی رسته‌ست پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی کآن سبزه ز خاک لاله‌رویی…

ادامه مطلب

من بی می ناب زیستن نتوانم

من بی می ناب زیستن نتوانم بی باده کشید بار تن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من…

ادامه مطلب

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان از نو فلکی دگر چنان ساختمی کازاده بکام دل رسیدی آسان…

ادامه مطلب

دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود

دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود غم خوردن بیهوده نمی‌دارد سود پر کن قدح می به کفم درنه زود تا باز خورم که…

ادامه مطلب

خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم

خورشید به گِل نَهُفت می‌نتوانم و اسرار زمانه گفت می‌نتوانم از بحر تفکرم برآورد خرد دُرّی که ز بیم سُفت می‌نتوانم عمر خیام =========================۹ دشمن…

ادامه مطلب

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که…

ادامه مطلب

بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی

بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی فارغ بنشین بکشتزار و لب جوی بس شخص عزیز را که چرخ بدخوی صد بار پیاله کرد و…

ادامه مطلب

ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر

ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر باغ طربت به سبزه آراسته گیر و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم بنشسته و بامداد برخاسته گیر…

ادامه مطلب

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند بی او همه کارها بپرداخته‌اند امروز بهانه‌ای درانداخته‌اند فردا همه آن بود که درساخته‌اند عمر خیام

ادامه مطلب

آرند یکی و دیگری بربایند

آرند یکی و دیگری بربایند بر هیچ‌کسی راز همی‌نگشایند ما را ز قضا جز این قدر ننمایند پیمانهٔ عمر ماست می‌پیمایند عمر خیام =========================۹ اجرام…

ادامه مطلب

هر ذره که در خاک زمینی بوده‌ست

هر ذره که در خاک زمینی بوده‌ست پیش از من و تو تاج و نگینی بوده‌ست گرد از رخ نازنین به آزرم فشان کآن هم…

ادامه مطلب

مهتاب به نور دامن شب بشکافت

مهتاب به نور دامن شب بشکافت می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت خوش باش و میندیش که مهتاب بسی اندر سر خاک یک…

ادامه مطلب

گر آمدنم بخود بُدی، نامدمی

گر آمدنم بخود بُدی، نامدمی ور نیز شدن بمن بُدی، کی شدمی به زان نَبُدی که اندر این دیر خراب نه آمدمی نه شدمی نه…

ادامه مطلب

دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار

دی کوزه‌گری بدیدم اندر بازار بر پاره گلی لگد همی زد بسیار و آن گل بزبان حال با او می‌گفت من همچو تو بوده‌ام مرا…

ادامه مطلب

خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر

خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر بوی قدح از غذای مریم خوشتر آه سحری ز سینهٔ خماری از نالهٔ بوسعید و ادهم خوشتر عمر…

ادامه مطلب

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید من در عجبم ز می‌فروشان کایشان به زآن‌که فروشند چه…

ادامه مطلب

بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی

بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی سرمست بدم که کردم این عیاشی با من به زبان حال می‌گفت سبو من چون تو بدم تو نیز…

ادامه مطلب

ای کاش که جای آرمیدن بودی

ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی کاش از پی صد هزار سال از دل خاک چون سبزه امید…

ادامه مطلب

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش میکوشی باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشی عمر خیام

ادامه مطلب

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست…

ادامه مطلب

هر یک چندی یکی برآید که منم

هر یک چندی یکی برآید که منم با نعمت و با سیم و زر آید که منم چون کارک او نظام گیرد روزی ناگه اجل…

ادامه مطلب

مرغی دیدم نشسته بر باره طوس

مرغی دیدم نشسته بر باره طوس در پیش نهاده کله کیکاووس با کله همی گفت که افسوس افسوس کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس…

ادامه مطلب

گاویست در آسمان و نامش پروین

گاویست در آسمان و نامش پروین یک گاو دگر نهفته در زیر زمین چشم خردت باز کن از روی یقین زیر و زبر دو گاو…

ادامه مطلب

در گوش دلم گفت فلک پنهانی

در گوش دلم گفت فلک پنهانی حکمی که قضا بود ز من میدانی در گردش خویش اگر مرا دست بدی خود را برهاندمی ز سرگردانی…

ادامه مطلب

خاکی که به زیر پای هر نادانی‌ست

خاکی که به زیر پای هر نادانی‌ست کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی‌ست هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی‌ست انگشت وزیر یا سر سلطانی‌ست عمر خیام

ادامه مطلب

تا چند زنم به روی دریاها خشت

تا چند زنم به روی دریاها خشت بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت خیام ، که گفت دوزخی خواهد بود که رفت به دوزخ و که…

ادامه مطلب

بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد

بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد وز خوردن آدمی زمین سیر نشد مغرور بدانی که نخورده‌ست تو را تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد…

ادامه مطلب

ای دیده اگر کور نئی گور ببین

ای دیده اگر کور نئی گور ببین وین عالم پر فتنه و پر شور ببین شاهان و سران و سروران زیر گلند روهای چو مه…

ادامه مطلب

آن‌ها که کهن شدند و این‌ها که نوند

آن‌ها که کهن شدند و این‌ها که نوند هر کس به مراد خویش یک تک به دوند این کهنه‌جهان به کس نماند باقی رفتند و…

ادامه مطلب

وقت سحر است خیز ای طرفه پسر

وقت سحر است خیز ای طرفه پسر پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر کاین یکدم عاریت در این کنج فنا بسیار بجویی و نیابی دیگر…

ادامه مطلب

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب جان و دل و جام و جامه پر درد شراب فارغ ز امید رحمت و بیم…

ادامه مطلب

کم کن طمع از جهان و می‌زی خرسند

کم کن طمع از جهان و می‌زی خرسند از نیک و بد زمانه بگسل پیوند می در کف و زلف دلبری گیر که زود هم…

ادامه مطلب

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

دریاب که از روح جدا خواهی رفت در پردۀ اسرار فنا خواهی رفت می نوش ندانی از کجا آمده‌ای خوش باش ندانی به کجا خواهی…

ادامه مطلب

حیی که به قدرت سر و رو می‌سازد

حیی که به قدرت سر و رو می‌سازد همواره همو کار عدو می‌سازد گویند قرابه‌گر مسلمان نبود او را تو چه گویی که کدو می‌سازد…

ادامه مطلب

تا راه قلندری نپویی نشود

تا راه قلندری نپویی نشود رخساره بخون دل نشویی نشود سودا چه پزی تا که چو دلسوختگان آزاد به ترک خود نگویی نشود عمر خیام

ادامه مطلب

با سرو قدی تازه‌تر از خرمن گل

با سرو قدی تازه‌تر از خرمن گل از دست منه جام می و دامن گل زان پیش که ناگه شود از باد اجل پیراهن عمر…

ادامه مطلب

ایام زمانه از کسی دارد ننگ

ایام زمانه از کسی دارد ننگ کو در غم ایام نشیند دلتنگ می خور تو در آبگینه با ناله چنگ زان پیش که آبگینه آید…

ادامه مطلب

امروز تو را دسترس فردا نیست

امروز تو را دسترس فردا نیست واندیشهٔ فردات به جز سودا نیست ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها…

ادامه مطلب

هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا

هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا معلوم نشد که در طربخانۀ خاک نقاش ازل بهر…

ادامه مطلب

ماییم که اصل شادی و کان غمیم

ماییم که اصل شادی و کان غمیم سرمایهٔ دادیم و نهاد ستمیم پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم آئینهٔ زنگ خورده و جام جمیم…

ادامه مطلب