تا سبزه و گل هست، ز می توبه حرام است

تا سبزه و گل هست، ز می توبه حرام است نتوان غم دل را به بهار دگر افکند

ادامه مطلب

تهی شود به لبم نارسیده رطل گران

تهی شود به لبم نارسیده رطل گران ز بس که ریشه دوانده است رعشه در دستم

ادامه مطلب

جان هواپرستان، در فکر عاقبت نیست

جان هواپرستان، در فکر عاقبت نیست گرد هدف نگردد، تیری که شد هوایی

ادامه مطلب

جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است

جوی شیر از جگل سنگ بریدن سهل است هر که بر پای هوس تیشه زند کوهکن است

ادامه مطلب

چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم

چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را

ادامه مطلب

چه آرزوی شهادت کنم، که سوخته است

چه آرزوی شهادت کنم، که سوخته است به داغ یاس، جگر گوشهٔ خلیل از تو

ادامه مطلب

چو برگ غنچهٔ نشکفته ما گرفته دلان

چو برگ غنچهٔ نشکفته ما گرفته دلان نشد که سر به هم آریم یک زمان در باغ

ادامه مطلب

چون تاک اگرچه پای ادب کج نهاده‌ایم

چون تاک اگرچه پای ادب کج نهاده‌ایم ما رابه ریزش مژهٔ اشکبار بخش

ادامه مطلب

چون فلاخن کز وصال سنگ دست‌افشان شود

چون فلاخن کز وصال سنگ دست‌افشان شود می‌دهد رطل گران از غم سبکباری مرا

ادامه مطلب

چون نگردم گرد سر تا پای او چون گردباد؟

چون نگردم گرد سر تا پای او چون گردباد؟ پاکدامانی که می‌بینم بیابان است و بس

ادامه مطلب

حسن در زندان همان بر مسند فرماندهی است

حسن در زندان همان بر مسند فرماندهی است من عزیز مصر را در وقت خواری دیده‌ام

ادامه مطلب

خاکیان پاک طینت، دانهٔ یک سبحه‌اند

خاکیان پاک طینت، دانهٔ یک سبحه‌اند هر که یک دل را نوازش کرد، عالم را نواخت

ادامه مطلب

خضر با عمر ابد پوشیده جولان می‌کند

خضر با عمر ابد پوشیده جولان می‌کند ما به این ده روزه عمر اظهار هستی می‌کنیم

ادامه مطلب

خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست

خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست من مشت خون خویش نمودم حلال تو

ادامه مطلب

داغ آن دریانوردانم که چون زنجیر موج

داغ آن دریانوردانم که چون زنجیر موج وقت شورش بر نمی‌دارند سر از پای هم

ادامه مطلب

در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست

در بیابان جنون از راهزن اندیشه نیست کاروان در کاروان سنگ ملامت می‌رود!

ادامه مطلب

در دست دیگران بود آزاد کردنم

در دست دیگران بود آزاد کردنم در چارسوی دهر، دلم طفل مکتب است

ادامه مطلب

در طریقت، بار هر کس را که نگرفتم به دوش

در طریقت، بار هر کس را که نگرفتم به دوش چون گشودم چشم بینش، بار بر دل شد مرا

ادامه مطلب

در محرم تا چه خونها در دل مردم کند

در محرم تا چه خونها در دل مردم کند محنت آبادی که عیدش در بدر گردیدن است

ادامه مطلب

درین بساط، من آن آدم سیه‌کارم

درین بساط، من آن آدم سیه‌کارم که فکر دانه برآورد از بهشت مرا

ادامه مطلب

دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان

دست بر دل نه که در بحر پر آشوب جهان شاهد عجزست هر دستی که بالا می‌شود

ادامه مطلب

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما به وطن هر که رسدیاد ز غربت نکند

ادامه مطلب

دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم

دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را

ادامه مطلب

یوسف ما در ترازو چند باشد همچو سنگ؟

یوسف ما در ترازو چند باشد همچو سنگ؟ ای به همت از زلیخا کمتران، غیرت کنید!

ادامه مطلب

دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش

دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش که آب زندگی هم می‌کند خاموش آتش را

ادامه مطلب

دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان

دیوانه شو که عشرت طفلانهٔ جهان در کوچهٔ سلامت زنجیر بوده است

ادامه مطلب

رخنه در کار ز تسبیح فزون است مرا

رخنه در کار ز تسبیح فزون است مرا چون دل خویش ز صد راهگذر جمع کنم؟

ادامه مطلب

روزگاری است که در دیر مغان می‌ریزد

روزگاری است که در دیر مغان می‌ریزد آب بر دست سبو، گریهٔ مستانه ما

ادامه مطلب

ز استادن آب روان سبز گردد

ز استادن آب روان سبز گردد مجو چون خضر، هستی جاودانه

ادامه مطلب

ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است

ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است ز کوه سر زدن آفتاب نزدیک است

ادامه مطلب

ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست

ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست که مادر و پدر غم، وجود فرزندست

ادامه مطلب

ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن

ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن که وقت چیدن گل، باغبان شود پیدا

ادامه مطلب

زنده می‌سوزد برای مرده در هندوستان

زنده می‌سوزد برای مرده در هندوستان دل نمی‌سوزد در این کشور عزیزان را به هم

ادامه مطلب

سال‌ها در پرده دل خون خود را خورده‌ام

سال‌ها در پرده دل خون خود را خورده‌ام تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیده‌ام

ادامه مطلب

سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن

سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن گر توانی، آشنایی با نگاه خود مکن

ادامه مطلب

سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است

سینه صافان را غباری گر بود بر چهره است در درون خانهٔ آیینه راه گرد نیست

ادامه مطلب

شد ره خوابیده بیدار و همان آسوده‌اند

شد ره خوابیده بیدار و همان آسوده‌اند برده گویا خواب مرگ این همرهان خفته را

ادامه مطلب

شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش

شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش لاله در کوه بدخشان گر نباشد گو مباش

ادامه مطلب

صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید

صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید چشم بی شرم مرا شد پردهٔ خواب دگر

ادامه مطلب

طومار درد و داغ عزیزان رفته است

طومار درد و داغ عزیزان رفته است این مهلتی که عمر درازست نام او

ادامه مطلب

عبث مرغ چمن بر آب و آتش می‌زند خود را

عبث مرغ چمن بر آب و آتش می‌زند خود را گل بی شرم از آغوش خس بیرون نمی‌آید

ادامه مطلب

عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش

عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود

ادامه مطلب

غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند

غافل به ماندگان نظر از رفتگان کند گر صد هزار خلق رود پیش ازو به خاک

ادامه مطلب

غفلت زدگان دیدهٔ بیدار ندانند

غفلت زدگان دیدهٔ بیدار ندانند از مرده‌دلی قدر شب تار ندانند

ادامه مطلب

فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را

فرو خوردم ز غیرت گریهٔ مستانهٔ خود را فشاندم در غبار خاطر خود، دانهٔ خود را

ادامه مطلب

قامت خم برد آرام و قرار از جان من

قامت خم برد آرام و قرار از جان من خواب شیرین، تلخ ازین دیوار مایل شد مرا

ادامه مطلب

کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم

کاش وقت آمدن واقف ز رفتن می‌شدم تا چو نی در خاک می‌بستم میان خویش را

ادامه مطلب

کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم

کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را

ادامه مطلب

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا

کو عشق تا به هم شکند هستی مرا ظاهر کند به عالمیان پستی مرا

ادامه مطلب

گر بداند که چه شورست درین عالم خاک

گر بداند که چه شورست درین عالم خاک کشتی از بحر خطرناک نیاید بیرون

ادامه مطلب