آن بزم عیش ساقی و جام شراب کو

آن بزم عیش ساقی و جام شراب کو
و آن مستی محبت و آن اضطراب کو
گیرم که روی گل نگرم از هوای دوست
آن شیوه و کرشمه و ناز و عتاب کو
گلشن همان و مرغ همان شاخ گل همان
گلبانگ شوق و مستی عهد شباب کو
گر مدعی ز عشق زند لاف همچو من
کنج محبت و دل و جان خراب کو
خواب از خیال آن مژه در دیده نیستم
در دیده یی که خار بود جای خواب کو
من مست و بیخود از بت و نامم خداپرست
زین قصه گر سیوال کنندم جواب کو
در آتشم هنوز از آن شب که آن حریف
شد مست ناز و گفت که اهلی کباب کو
اهلی شیرازی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *