خوش آنکه مست بروی تو دیده باز کنم

خوش آنکه مست بروی تو دیده باز کنم
بخاک افتم و صد سجده نیاز کنم
شبی بخلوت تاریک من بود یارب
که همچو شمع درآیی و در فراز کنم
کرشمه یی کن و جامی بیار ای ساقی
مرا بطاعت و تقوی مهل که ناز کنم
تو آب خضری و من تشنه این کنایت بس
چه حاجتست که دیگر سخن دراز کنم
مجال سجده نمی یابم از نظاره تو
تو خود بگو که من مست چون نماز کنم
ز عشق نیست مرا چاره یی جز این اهلی
که ترک چاره کنم رو بچاره ساز کنم
اهلی شیرازی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *