به هوا و هوس نکهت پیراهن تو

به هوا و هوس نکهت پیراهن تو
گر رود جان من از سینه فدای تن تو
گر بپیچیم سر، از شیوهٔ مردی نبود
به جفایی که کند غمزهٔ مرد افکن تو
ای که شد دامنم از دست جفاهای تو چاک
رحمتی گر نکنی دست من و دامن تو
بدمکن ای مه و پرهیز که آتش نزند
دود آه من دلسوخته در خرمن تو
عشق از آن غمزه چو تیغی به کف آورد ای دل
سرخود گر نکنی خون تو در گردن تو
گر خیالی به وفایت ندهد جان حزین
به چه فن جان برد ای شوخ ز مکر و فن تو
خیالی بخارایی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *