آسایشش کجا بجویم که نیست،
تخمِ فرگشت از دنیا گم گشته است،
و من در دور ترین نقطهٔ تقاطعِ متضاد ها
سرگردانِ سکونِ مطلقِ خویشم
و چون سیاه چاله ای
روشنایی از من به جهان نمی تابد.
٭٭٭
دست هایِ مهربانت کجایند
– دامن سفیدِ گل گلی
برایِ بلند کردنم!؟
محمد اسحق فایز
۲۶ ثور ۱۴۰۱
کابل