قفس ها زنده هستند هیچ گاهی هم نمی میرند

قفس ها زنده هستند هیچ گاهی هم نمی میرند
قفس ها دایم از نو زاده هستند، کی، کجا،پیرند؟

قفس ها با من از کویِ بهشتم آمدند، اینجا
قفس ها همرهانند، گرچه پر از خوابِ تقصیرند

اگرچه نیستیم ما، بند زندان هایِ دیواری
قفس ها از اسیرانی چو ما پیمانه و سیرند

قفس ها در درونِ ماست، در آن پرورده گانِ ما
گرسنه، خشمکین همچون پلنگانند و چون شیرند

قفس ها گرچه در پنهان، نهانگاه من و مایند
به هر جا همرهانند و بزهکارانِ تعذیرند

قفس ها خانه ای رنگند، تو میدانی و من دانم
که سیم و تار و پودِشان، هم از زنجیر و شمشیرند

که خواسته این قفس ها بشکند، کو؟ کَی، کجاهستند؟
همان ها خود به بندِ این قفس ها – بندِ زنجیرند

ازین رو ما گرفتارانِ زندان و حصار هستیم
حتا که پیشروانِ راهِ ما خود بندِ تحقیرند

بیا کاول دژ و بندِ حصارِ ذهنِ خود هامان
براندازیم که در راهِ رهایی، راه و تدبیرند

اگر ما در قفس هایِ درونِ خویش دربندیم
نگوییم دیگران در این اسارت ها به تقصیرند

هیولاهایِ ذهنِ خویش باید کشت از اول
که آن ها خود خداوندانِ دام و تیر و نخجیرند

اگر زین بندها رستیم، همه آزاد و آزادیم
وگرنه وارثانِ درد و رنج و دشنه و بادیم

اگر خود این قفس هارا شکستیم، مرد راه هستیم
وگرنه فصلِ بربادیِ خود ها را گواه هستیم

برایِ فصلِ آزادی، رها کن ذهنِ دربندت
که نکشاید کسی جز تو نبود و بود ترفندت

محمد اسحق فایز

۱۱ سرطان ۱۴۰۰
کابل

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *