ای عشق! شعله‌ور شو و بال و پرم بسوز

ای عشق! شعله‌ور شو و بال و پرم بسوز
شعله به جانم افكن و خاكسترم بسوز

آزرده‌ام ز هستی خود، كار من بساز
دلخسته‌ام ز جرعه‌كشی، ساغرم بسوز

ای آهِ پر شرارِ نهان در وجود من!
از سينه‌ام برون شو و خاكسترم بسوز

ای سيلِ اشک! دامن من پر ستاره كن
ای شور عشق! ديده‌ی پر اخترم بسوز

از قعر جان من بِتَراوْ ای مذاب شعر
ديوانِ هستی‌ام ببر و جوهرم بسوز

در عصر انجمادِ محبت نمانده‌است-
-حرفی برای طرح غزل؛ دفترم بسوز

چون شمع آفريده شدم بهر سوختن
بر من مكن ترحم و خشک و ترم بسوز

ای بغض در گلو شده پنهان هزار بار!
بشكن حصارِ نای مرا، حنجرم بسوز…

سالک یزدی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *