بر ارتفاع باغ، شکفته ست و دیدنی ست

بر ارتفاع باغ، شکفته ست و دیدنی ست
اما دریغ و درد، نداند که چیدنی ست

هرگز به آفتاب لب بام، دل مبند
گسترده پر، قرار ندارد، پریدنی ست

ای آبگون! به پرچم فواره ات مناز
تر قامتی که ریشه ندارد، خمیدنی است

قیچی گشوده مرگ، سر راه زندگی
لعنت به این نوار که دائم بریدنی ست

چنگ پلنگ و وسعت گلگشت و چشمه سار
هشدار می دهند، که آهو دریدنی ست!

زنهار! موج پوشش رویش نگیردت
هر کشته یا درو شدنی یا چریدنی ست

هر قطره گر چه پر سوی خورشید می کشد
پایان شب، ز چشم طبیعت چکیدنی ست

جز روح سبز عشق، که موجی ست مستمر
هر جلوه از زمانه، به پایان رسیدنی ست…

بهمن رافعی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *