ای فلان از چشم گریانم نمی پرسی چرا ؟

ای فلان از چشم گریانم نمی پرسی چرا ؟
ضجه های زار طفلانم نمی پرسی چرا ؟
هرکجا تا صد برابر میکنی خرچ گزاف
سفره های خالی از نانم نمی پرسی چرا؟
آخر از شهر شما هستم مهاجر نیستم
من مسلمان، اهل ایمانم، نمی پرسی چرا؟
سال ها از خون ملت سود بردی تا کنون
حال از احوال افغانم نمی پرسی چرا؟
پیشتازی میکنی در نشر فحشا ، از خودت….
اینکه من در راه شیطانم نمی پرسی چرا؟
هیچ میدانی ترا فرد مسلمان زاده است
اندکی از حکم قرآنم نمی پرسی چرا؟
تا کجا باید فساد و قتل و کشتار و ستم
از مقام اینکه انسانم؛ نمی پرسی چرا؟
خانه ات نرم و بغل گرم و غذایت چرب تر
سردی و درد زمستانم نمی پرسی چرا؟
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *