چشم در گُل پای در گِل قلب در دریا گُمم
مثل یک سرباز مظلومی که در دام مغل
نی بمیرد نی بماند لحظهی تنها ، گُمم
عشق مانند خروش بحر در دنیای من
مثل کشتی در دل طوفان وحشتزا گمم
حلقه ی چشم تو گردابیست، در امواج آن
مثل ماهی نیستم اما ز سر تا پا گمم
مثل اینکه دیدن تو بال و پر می بخشدم
تا تو می آیی پرستو وار در بالا گمم
شادمانم اینکه می آیی ولی با نازهات
مثل شیشه در هجوم سنگ بی پروا گمم
محمد خردمند