بس نازک است جانب رویش رها مکن
از من دلا منال که دادی مرا به دست
کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن
دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر
خود رفتهای و دیده شکایت ز ما مکن
درد محبتی اگرت در درون بود
زنهار جز به داغ جبینش دوا مکن
سودای مشک خالص اگر داری ای صبا!
مگذر ز چین زلفش و فکر خطا مکن
یک روز وعدهای به وفایی بده مرا
وانگه چنان که عادت توست آن وفا مکن
ای دوست هر جفا که تو داری بدست خصم
بر من بکن و لیک ز خویشم جدا مکن!
عشاق را کشیدن جور و جفاست خو
سلمان برو به مهر و وفا خو فرا مکن