سکوت کرده زنی و قطار منتظر است

سکوت کرده زنی و قطار منتظر است
خزان شکسته و اینک بهار منتظر است
شبی نگفتم «انالموی یار » فهمیدم-
که حلقه حلقه به اقرار، دار منتظر است
به نامه ام بزن امشب به مُهر لب سرخی
که تا تو لب نگشایی انار منتظر است
پرنده آمده تا میلۀ تفنگ، عجب-
که تا تو ماشه چکانی، شکار منتظر است
فقط نگاه تو کافیست تا که جان بازم
ببین به باختن من قمار منتظر است
من عط شزده دنبال آب های حیات
به جام های تو ل بآب دار منتظر است
سکوت کرد های امّا به قدر پیرهنت
درون سینۀ من انفجار منتظر است
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *