کنم فخر بر تو ای لعل بدخشان

کنم فخر بر تو ای لعل بدخشان
که هستم زادهء لعل بدخشان
بنوشد هر که از آن جرعهء آب
شود دانشور در مُلک آداب
بُوَد فرخندهء ادواری تاریخ
علم افراشتست در کوهء شامخ
به بالد چرخ و انجم از ستیغش
شکستی دشمن است آن کور میغش
سحرگاهش نسیم عطر بیز است
ختن را نافه در هر سنگریز است
ملائیک است صف آرایی بهارش
گل و سنبل کنار جویبارش
کند قمری بخود شوق غلامی
که تا بشنید از سرو اش نامی
زبان فهم بلبل را که دارد
که او وصف بدخشان را دارد
بُوَد آهو قدح نوش شقایق
به ققره کبکی کویش گشته لایق
فرآید آب از کوهی بلندش
چه خوش زیبا نوای دلپسندش
بهارانست ، بهارانست بهاران
بدخشان چار فصل اش نوبهاران
ز کوه دره هایش هر چه گفتیم
ز آب چشمه اش دُر را به سفتیم
بگویم نام چند از شاعرانش
ز اشخاص خبیر و خوش بیانش
بُوَد در هر کجا رسم زمانه
که اول از خودی باشد نشانه
سخن ز آباء و اجدادم کنم ساز
خدا کمک کند ز انجام آغاز
سخن پردازی دانا عالم دین
به شعر و شاعری در اوج پروین
که نامش است داملا ِ ارباب
سخن در وصف دانایش صد باب
سه تا فرزند های نامور داشت
که تخم معنویت را همی کاشت
دو فرزند عزیز عیسی و موسی
عمر شد شرح تمثال معما
ادبگاه معانی شد زرافشان
عمر تا نامور شد در بدخشان
عمر نام و به حسرت بود مشهور
خردمند حکیم و پاک و مستور
سخن پرداز شیر احمد یاور
که او باشد نواده زان سخنور
ز افکار بلند و نکته سنجش
شه معنیست گفتار بلندش
تخیل را تصور بینی از او
که گویی بیدل عصر خود است او
مرا باشد پدر استاد معنا
که نامش است به کنگورچی مسما
خداوند حفظ جانش را نماید
که کم بودش بما یکدَم نشاید
گلستان بدخشان نوبهار است
گل معنی دران بیش از هزار است
چندی را از هزار اش نامگیرم
ز نامشان شکر در کام گیرم
به وصف او زبانم گشته قاصر
که تا نام میبرم از نام طاهر
بدخشی شاه اورنگِ خرد بود
نکو کار و نکو سنج بیش از حد بود
غیاث الدین خردمند کمالات
بُوَد مشکل ز عرض و وصف حالات
دلم خون گردد و آهم نفس سوخت
که تا یاد آورم هاشم واسوخت
سیده بانوی زیبایی معنی
که با دُرسخن او گشته مخفی
بدخشان بالدی از یاد ضمنی
وهم از نامی عبدالله یمگی
بشد تازه دماغ از بوی ساغر
که صید فکر شد میرزا لاغر
بخوان تو مصراع از مصرع راغی
که پُر مُل گردد ات جام و ایاغی
دفاتر را ز اشعارش کنی نام
که تا یاد آوری نامی ز گمنام
شود آهوی وحشی رام صحرا
اگر خوانی تو یک بیتی ز سودا
به راغستان ز داملا محزون
بخواندم شعر های ناب و موزون
بهادر واصفی آن مرد مستور
که در مدح سرای گشته مشهور
خدا یاری بزرگان بدخشان
سعادت را نصیب هر یکی شان
بقدر فهم وعقل خود نوشتم
نه تحسین کن، نگو تو حرف زشتم
بخیر باشید شما و من سلامت
خدا سازد دعا ها را اجابت
نمود محمود یادی از بزرگان
گهر برداشت از کان بدخشان

احمد محمود امپراتور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *