به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم

به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم ره گریز نبسته است هیچ کس بر من اسیر بند گران وفای…

ادامه مطلب

جذبهٔ شوق اگر از جانب کنعان نرسد

جذبهٔ شوق اگر از جانب کنعان نرسد بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد در مقامی که ضعیفان کمر کین بندند آه اگر مور به فریاد…

ادامه مطلب

خواری از اغیار بهر یار می‌باید کشید

خواری از اغیار بهر یار می‌باید کشید ناز خورشید از در و دیوار می‌باید کشید عالم آب از نسیمی می‌خورد بر یکدگر در سر مستی…

ادامه مطلب

دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم

دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم وگر نفس کشم افگار می‌شود، چه کنم اگر ز دل نکشم یک دم آه آتشبار جهان به…

ادامه مطلب

زهی رویت بهار زندگانی

زهی رویت بهار زندگانی به لعلت زنده، نام بی‌نشانی دو روزی شوق اگر از پا نشیند شود ارزان متاع سرگرانی بدآموز هوس عاشق نگردد نمی‌آید…

ادامه مطلب

سیه مست جنونم، وادی و منزل نمی‌دانم

سیه مست جنونم، وادی و منزل نمی‌دانم کنار دشت را از دامن محمل نمی‌دانم شکار لاغرم، مشاطگی از من نمی‌آید نگارین کردن سرپنجهٔ قاتل نمی‌دانم…

ادامه مطلب

ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم

ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم آمد چو موج، دامن ساحل به دست ما تا اختیار خویش به…

ادامه مطلب

ما گرانی از دل صحرای امکان می‌بریم

ما گرانی از دل صحرای امکان می‌بریم یوسف بی‌قیمت خود را ز کنعان می‌بریم همچو گل یک چند خندیدیم در گلشن، بس است مدتی هم…

ادامه مطلب

می‌کنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم

می‌کنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم می‌دهم جان، تا ز جان شیرین‌تری پیدا کنم هیچ کم از شیخ صنعان نیست درد دین من…

ادامه مطلب

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده

یارب از عرفان مرا پیمانه‌ای سرشار ده چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده هر سر موی حواس من به راهی می‌رود این پریشان…

ادامه مطلب

از روی نرم، سرزنش خار می‌کشم

از روی نرم، سرزنش خار می‌کشم چون گل ز حسن خلق خود آزار می‌کشم آزاده‌ام، مرا سر و برگ لباس نیست از مغز خود گرانی…

ادامه مطلب

ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها

ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها تفصیلها پنهان شده، در پردهٔ اجمالها پیشانی عفو ترا، پرچین نسازد جرم ما آیینه کی برهم خورد،…

ادامه مطلب

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را چون موجهٔ سرابیم، در شوره‌زار…

ادامه مطلب

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟ من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟ رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست به کفی خاک…

ادامه مطلب

خار در پیراهن فرزانه می‌ریزیم ما

خار در پیراهن فرزانه می‌ریزیم ما گل به دامن بر سر دیوانه می‌ریزیم ما قطره گوهر می‌شود در دامن بحر کرم آبروی خویش در میخانه…

ادامه مطلب

دل ز هر نقش گشته ساده مرا

دل ز هر نقش گشته ساده مرا دو جهان از نظر فتاده مرا تا چو مجنون شدم بیابانگرد می‌گزد همچو مار، جاده مرا صبر در…

ادامه مطلب

زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من

زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من شود سپهر زمین‌گیر از آرمیدن من هزار مرحله را چون جرس دل شبها توان برید به آواز…

ادامه مطلب

طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟

طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ آرام نیست کشتی طوفان رسیده را بی حسن نیست خلوت آیینه‌مشربان معشوق در کنار بود پاک دیده را یاد…

ادامه مطلب

گر چه از وعدهٔ احسان فلک پیر شدیم

گر چه از وعدهٔ احسان فلک پیر شدیم نعمتی بود که از هستی خود سیر شدیم نیست زین سبز چمن کلفت ما امروزی غنچه بودیم…

ادامه مطلب

ما گل به دست خود ز نهالی نچیده‌ایم

ما گل به دست خود ز نهالی نچیده‌ایم در دست دیگران گلی از دور دیده‌ایم چون لاله، صاف و درد سپهر دو رنگ را در…

ادامه مطلب

نداد عشق گریبان به دست کس ما را

نداد عشق گریبان به دست کس ما را گرفت این می پرزور، چون عسس ما را به گرد خاطر ما آرزو نمی‌گردید لب تو ریخت…

ادامه مطلب

یک بار بی خبر به شبستان من درآ

یک بار بی خبر به شبستان من درآ چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم از در گشاده‌روی…

ادامه مطلب

از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم

از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم از کثرت خار از گل بی خار گذشتیم این باده زیاد از دهن ساغر ما بود مخمور ز لعل…

ادامه مطلب

اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم

اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم آه است، درین باغ، نهالی که رسانیم از ما گلهٔ بی‌ثمری کس نشینده است هر چند که چون…

ادامه مطلب

به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی

به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی مرا از دست غم بستان به یک پیمانه ای ساقی مصفا کن ز عقل و…

ادامه مطلب

جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد

جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد آیینهٔ ما روی به دیوار ندارد در حلقهٔ این زهدفروشان نتوان یافت یک سبحه که شیرازهٔ زنّار ندارد…

ادامه مطلب

خدایا قطره‌ام را شورش دریا کرامت کن

خدایا قطره‌ام را شورش دریا کرامت کن دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن نمی‌گردانی از من راه اگر سیل ملامت را کف خاک…

ادامه مطلب

دنبال دل کمند نگاه کسی مباد

دنبال دل کمند نگاه کسی مباد این برق در کمین گیاه کسی مباد از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید هیچ آفریده چشم به راه کسی…

ادامه مطلب

زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد

زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد زان موم بیندیش که عنبر شده باشد امید گشایش نبود در گره بخل زان قطره مجو آب…

ادامه مطلب

صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس

صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس صد تاک خشک گشت و شرابی ندید کس با تشنگی بساز که در ساغر سپهر غیر…

ادامه مطلب

ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم

ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم از آخرت بریده ز دنیا گذشته‌ایم از ما مجو تردد خاطر که عمرهاست کز آرزوی وسوسه فرما گذشته‌ایم گشته…

ادامه مطلب

ما هوش خود با بادهٔ گلرنگ داده‌ایم

ما هوش خود با بادهٔ گلرنگ داده‌ایم گردن چو شیشه بر خط ساغر نهاده‌ایم بر روی دست باد مرادست سیر ما چون موج تا عنان…

ادامه مطلب

نه آسمان سبوکش میخانهٔ تواند

نه آسمان سبوکش میخانهٔ تواند در حلقهٔ تصرف پیمانهٔ تواند چندان که چشم کار کند در سواد خاک مردم خراب نرگس مستانهٔ تواند گردنکشان شیشه…

ادامه مطلب

یارب آشفتگی زلف به دستارش ده

یارب آشفتگی زلف به دستارش ده چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد دلی از سنگ خدایا…

ادامه مطلب

آزادهٔ ما برگ سفر هیچ ندارد

آزادهٔ ما برگ سفر هیچ ندارد جز دامن خالی به کمر هیچ ندارد از سنگ بود بی‌ثمری دست حمایت آسوده درختی که ثمر هیچ ندارد…

ادامه مطلب

آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا

آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است آنچه…

ادامه مطلب

به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته

به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم که خواهد خورد…

ادامه مطلب

چارهٔ دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد

چارهٔ دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد خضر این ویرانه را تعمیر نتوانست کرد در کنار خاک، عمر ما به خون خوردن گذشت مادر بی‌مهر…

ادامه مطلب

خوش آن که از دو جهان گوشهٔ غمی دارد

خوش آن که از دو جهان گوشهٔ غمی دارد همیشه سر به گریبان ماتمی دارد تو مرد صحبت دل نیستی، چه می‌دانی که سر به…

ادامه مطلب

دلربایانه دگر بر سر ناز آمده‌ای

دلربایانه دگر بر سر ناز آمده‌ای از دل من چه به جا مانده که باز آمده‌ای در بغل شیشه و در دست قدح، در بر…

ادامه مطلب

زبان چو پسته شود سبز در دهن بی‌تو

زبان چو پسته شود سبز در دهن بی‌تو گره چو نقطه شود رشتهٔ سخن بی‌تو نفس گسسته چو تیری که از کمان بجهد برون ز…

ادامه مطلب

عاشق سلسلهٔ زلف گرهگیرم من

عاشق سلسلهٔ زلف گرهگیرم من روزگاری است که دیوانهٔ زنجیرم من نکنم چشم به هر نقش سبکسیر سیاه محو یک نقش چو آیینهٔ تصویرم من…

ادامه مطلب

ما خنده را به مردم بی‌غم گذاشتیم

ما خنده را به مردم بی‌غم گذاشتیم گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک چون کعبه…

ادامه مطلب

مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست

مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست که زندگانی ده روزه زندگانی نیست به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار شراب تلخ…

ادامه مطلب

نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد

نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد نه این درخت غم از ریشه می‌توانم زد به خصم گل زدن از دست من نمی‌آید وگرنه بر…

ادامه مطلب

یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی

یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی تبخال زد از آه جگر سوز لب صبح وز دل تو…

ادامه مطلب

ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم

ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم در کاسه سرنگونی، همچشم با حبابیم با محتسب به جنگیم، از زاهدان به تنگیم با شیشه‌ایم یکدل، یکرنگ با…

ادامه مطلب

ای جهانی محو رویت، محو سیمای که‌ای؟

ای جهانی محو رویت، محو سیمای که‌ای؟ ای تماشاگاه عالم، در تماشای که‌ای؟ عالمی را روی دل در قبلهٔ ابروی توست تو چنین حیران ابروی…

ادامه مطلب

به غم نشاط من خاکسار نزدیک است

به غم نشاط من خاکسار نزدیک است خزان من چو حنا با بهار نزدیک است یکی است چشم فرو بستن و گشادن من به مرگ،…

ادامه مطلب

چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی

چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی آه افسوس است سرو جویبار زندگی اعتمادی نیست بر شیرازهٔ موج سراب دل منه بر جلوهٔ ناپایدار زندگی یک دم…

ادامه مطلب