گزیده غزلیات – صائب تبریزی
به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم ره گریز نبسته است هیچ کس بر من اسیر بند گران وفای…
جذبهٔ شوق اگر از جانب کنعان نرسد
جذبهٔ شوق اگر از جانب کنعان نرسد بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد در مقامی که ضعیفان کمر کین بندند آه اگر مور به فریاد…
خواری از اغیار بهر یار میباید کشید
خواری از اغیار بهر یار میباید کشید ناز خورشید از در و دیوار میباید کشید عالم آب از نسیمی میخورد بر یکدگر در سر مستی…
دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم وگر نفس کشم افگار میشود، چه کنم اگر ز دل نکشم یک دم آه آتشبار جهان به…
زهی رویت بهار زندگانی
زهی رویت بهار زندگانی به لعلت زنده، نام بینشانی دو روزی شوق اگر از پا نشیند شود ارزان متاع سرگرانی بدآموز هوس عاشق نگردد نمیآید…
سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم کنار دشت را از دامن محمل نمیدانم شکار لاغرم، مشاطگی از من نمیآید نگارین کردن سرپنجهٔ قاتل نمیدانم…
ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم
ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم آمد چو موج، دامن ساحل به دست ما تا اختیار خویش به…
ما گرانی از دل صحرای امکان میبریم
ما گرانی از دل صحرای امکان میبریم یوسف بیقیمت خود را ز کنعان میبریم همچو گل یک چند خندیدیم در گلشن، بس است مدتی هم…
میکنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم
میکنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم میدهم جان، تا ز جان شیرینتری پیدا کنم هیچ کم از شیخ صنعان نیست درد دین من…
یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده
یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده هر سر موی حواس من به راهی میرود این پریشان…
از روی نرم، سرزنش خار میکشم
از روی نرم، سرزنش خار میکشم چون گل ز حسن خلق خود آزار میکشم آزادهام، مرا سر و برگ لباس نیست از مغز خود گرانی…
ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها
ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها تفصیلها پنهان شده، در پردهٔ اجمالها پیشانی عفو ترا، پرچین نسازد جرم ما آیینه کی برهم خورد،…
بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را چون موجهٔ سرابیم، در شورهزار…
توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟ من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟ رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست به کفی خاک…
خار در پیراهن فرزانه میریزیم ما
خار در پیراهن فرزانه میریزیم ما گل به دامن بر سر دیوانه میریزیم ما قطره گوهر میشود در دامن بحر کرم آبروی خویش در میخانه…
دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دل ز هر نقش گشته ساده مرا دو جهان از نظر فتاده مرا تا چو مجنون شدم بیابانگرد میگزد همچو مار، جاده مرا صبر در…
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من شود سپهر زمینگیر از آرمیدن من هزار مرحله را چون جرس دل شبها توان برید به آواز…
طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ آرام نیست کشتی طوفان رسیده را بی حسن نیست خلوت آیینهمشربان معشوق در کنار بود پاک دیده را یاد…
گر چه از وعدهٔ احسان فلک پیر شدیم
گر چه از وعدهٔ احسان فلک پیر شدیم نعمتی بود که از هستی خود سیر شدیم نیست زین سبز چمن کلفت ما امروزی غنچه بودیم…
ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم
ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم در دست دیگران گلی از دور دیدهایم چون لاله، صاف و درد سپهر دو رنگ را در…
نداد عشق گریبان به دست کس ما را
نداد عشق گریبان به دست کس ما را گرفت این می پرزور، چون عسس ما را به گرد خاطر ما آرزو نمیگردید لب تو ریخت…
یک بار بی خبر به شبستان من درآ
یک بار بی خبر به شبستان من درآ چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ از دوریت چو شام غریبان گرفتهایم از در گشادهروی…
از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم
از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم از کثرت خار از گل بی خار گذشتیم این باده زیاد از دهن ساغر ما بود مخمور ز لعل…
اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم
اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم آه است، درین باغ، نهالی که رسانیم از ما گلهٔ بیثمری کس نشینده است هر چند که چون…
به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی
به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی مرا از دست غم بستان به یک پیمانه ای ساقی مصفا کن ز عقل و…
جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد
جویای تو با کعبهٔ گل کار ندارد آیینهٔ ما روی به دیوار ندارد در حلقهٔ این زهدفروشان نتوان یافت یک سبحه که شیرازهٔ زنّار ندارد…
خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن
خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن دل خون گشته و مژگان خونپالا کرامت کن نمیگردانی از من راه اگر سیل ملامت را کف خاک…
دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
دنبال دل کمند نگاه کسی مباد این برق در کمین گیاه کسی مباد از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید هیچ آفریده چشم به راه کسی…
زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد
زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد زان موم بیندیش که عنبر شده باشد امید گشایش نبود در گره بخل زان قطره مجو آب…
صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس
صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس صد تاک خشک گشت و شرابی ندید کس با تشنگی بساز که در ساغر سپهر غیر…
ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم از آخرت بریده ز دنیا گذشتهایم از ما مجو تردد خاطر که عمرهاست کز آرزوی وسوسه فرما گذشتهایم گشته…
ما هوش خود با بادهٔ گلرنگ دادهایم
ما هوش خود با بادهٔ گلرنگ دادهایم گردن چو شیشه بر خط ساغر نهادهایم بر روی دست باد مرادست سیر ما چون موج تا عنان…
نه آسمان سبوکش میخانهٔ تواند
نه آسمان سبوکش میخانهٔ تواند در حلقهٔ تصرف پیمانهٔ تواند چندان که چشم کار کند در سواد خاک مردم خراب نرگس مستانهٔ تواند گردنکشان شیشه…
یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
یارب آشفتگی زلف به دستارش ده چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد دلی از سنگ خدایا…
آزادهٔ ما برگ سفر هیچ ندارد
آزادهٔ ما برگ سفر هیچ ندارد جز دامن خالی به کمر هیچ ندارد از سنگ بود بیثمری دست حمایت آسوده درختی که ثمر هیچ ندارد…
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا از جوانی حسرت بسیار میماند به جا آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است آنچه…
به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته
به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم که خواهد خورد…
چارهٔ دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
چارهٔ دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد خضر این ویرانه را تعمیر نتوانست کرد در کنار خاک، عمر ما به خون خوردن گذشت مادر بیمهر…
خوش آن که از دو جهان گوشهٔ غمی دارد
خوش آن که از دو جهان گوشهٔ غمی دارد همیشه سر به گریبان ماتمی دارد تو مرد صحبت دل نیستی، چه میدانی که سر به…
دلربایانه دگر بر سر ناز آمدهای
دلربایانه دگر بر سر ناز آمدهای از دل من چه به جا مانده که باز آمدهای در بغل شیشه و در دست قدح، در بر…
زبان چو پسته شود سبز در دهن بیتو
زبان چو پسته شود سبز در دهن بیتو گره چو نقطه شود رشتهٔ سخن بیتو نفس گسسته چو تیری که از کمان بجهد برون ز…
عاشق سلسلهٔ زلف گرهگیرم من
عاشق سلسلهٔ زلف گرهگیرم من روزگاری است که دیوانهٔ زنجیرم من نکنم چشم به هر نقش سبکسیر سیاه محو یک نقش چو آیینهٔ تصویرم من…
ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم
ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم قانع به تلخ و شور شدیم از جهان خاک چون کعبه…
مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست که زندگانی ده روزه زندگانی نیست به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار شراب تلخ…
نه پشت پای بر اندیشه میتوانم زد
نه پشت پای بر اندیشه میتوانم زد نه این درخت غم از ریشه میتوانم زد به خصم گل زدن از دست من نمیآید وگرنه بر…
یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی پستان سحر خشک شد از بس نمکیدی تبخال زد از آه جگر سوز لب صبح وز دل تو…
ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم
ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم در کاسه سرنگونی، همچشم با حبابیم با محتسب به جنگیم، از زاهدان به تنگیم با شیشهایم یکدل، یکرنگ با…
ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟
ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟ ای تماشاگاه عالم، در تماشای کهای؟ عالمی را روی دل در قبلهٔ ابروی توست تو چنین حیران ابروی…
به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
به غم نشاط من خاکسار نزدیک است خزان من چو حنا با بهار نزدیک است یکی است چشم فرو بستن و گشادن من به مرگ،…
چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی
چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی آه افسوس است سرو جویبار زندگی اعتمادی نیست بر شیرازهٔ موج سراب دل منه بر جلوهٔ ناپایدار زندگی یک دم…