ترک از درم درآمد، خندانک

ترک از درم درآمد، خندانک آن خوبروی چابک، مهمانک رابعه بلخی

ادامه مطلب

الا ای باد شبگیری گذرکن

الا ای باد شبگیری گذرکن زمن آن ترک یغما را خبرکن بگو کز تشنگی خوابم ببردی ببردی آبم و خونم بخوردی رابعه بلخی

ادامه مطلب

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد بر یکی سنگین ‌دل نامهربان چون خویشتن تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم…

ادامه مطلب

خبر دهند که بارید بر سر ایوب

خبر دهند که بارید بر سر ایوب ز آسمان، ملخان و سرِ همه زرین اگر ببارد زرین ملخ بر او از صبر سزد که بارد…

ادامه مطلب

ز بس گل که در باغ مأوی گرفت

ز بس گل که در باغ مأوی گرفت چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت صبا نافهٔ مشک تبت نداشت جهان بوی مشک از چه معنی گرفت…

ادامه مطلب

عشق او باز اندر آوردم به بند

عشق او باز اندر آوردم به بند کوشش بسیار نآمد سودمند توسنی کردم ندانستم همی کز کشیدن سخت تر گردد کمند عشق دریایی کرانه ناپدید…

ادامه مطلب

مرا به عشق همی متهم کنی به حیل

مرا به عشق همی متهم کنی به حیل چه حجت آری پیش خدای عزوجل به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد بذنبم اندر طاغی همی…

ادامه مطلب

کاشک تنم باز یافتی خبر دل

کاشک تنم باز یافتی خبر دل کاشک دلم باز یافتی خبرتن کاش من ازتو برستمی به سلامت آی فسوسا ! کجا توانم رستن رابعه بلخی

ادامه مطلب

الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر

الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر به قهر از من فگندی…

ادامه مطلب