ایام بکام رکن دین خواهد بود

ایام بکام رکن دین خواهد بود اقبال غلام رکن دین خواهد آرایش روزگار و آسایش خلق از نامه و نام رکن دین خواهد بود

ادامه مطلب

در منزل غم فگنده مفرش ماییم

در منزل غم فگنده مفرش ماییم وز آب دو دیده دل پر آتش ماییم عالم چو ستم کند ، ستمکش ماییم دست خوش روزگار ناخوش…

ادامه مطلب

از حسرت رخسار تو ، ای زیباروی

از حسرت رخسار تو ، ای زیباروی از ناله چو نال گشتم ، از مویه چو موی در نسخه اصلی این بیت نوشته نشده ……………….

ادامه مطلب

ای فتح و ظفر بندهٔ کوس و علمت

ای فتح و ظفر بندهٔ کوس و علمت بیش از عدد ستار خیل و حشمت آراسته ملک و دین بتیغ و قلمت و آسوده جهان…

ادامه مطلب

سوی در این قوم ، که کمتر ز خرد

سوی در این قوم ، که کمتر ز خرد دانش چه بری ؟ که از تو داش نخرند سالی یک بار آب جویت ندهند روزی…

ادامه مطلب

آن دلبر ماهرخ ، که جانان منست

آن دلبر ماهرخ ، که جانان منست بر من بعزیزی چو دل و جان منست اندر دل من نشسته باشد پیوست مقبل تر ازین دل…

ادامه مطلب

بخشندهٔ نعمت و ستانندهٔ عز

بخشندهٔ نعمت و ستانندهٔ عز بندندهٔ دشمن و گشایندهٔ دز ایام ازو خیره و گردون عاجز خوارزمشه عالم و عادل اتسز

ادامه مطلب

سلطان تکش بن اتسز در دوشنبه ۲۲ربع الاخر سنۀ ۵۶۸ در خوارزم بر تخت نشست رشید این رباعی بر وی بخواند

سلطان تکش بن اتسز در دوشنبه ۲۲ربع الاخر سنۀ ۵۶۸ در خوارزم بر تخت نشست رشید این رباعی بر وی بخواند جدت ورق زمانه از…

ادامه مطلب

ای خواجه ، ضیا شود ز روی تو ظلم

ای خواجه ، ضیا شود ز روی تو ظلم با طلعت تو سور نماید ماتم در نسخه اصلی این بیت نوشته نشده …………

ادامه مطلب

بگسست ز صحبت من آن دل گسلم

بگسست ز صحبت من آن دل گسلم مالید بزیر چای محنت چو گلم هر شب گردد خیال او گرد دلم الحق ز مراعات خیالش خجلم…

ادامه مطلب

شاها ، فلک از سیاستت می لرزید

شاها ، فلک از سیاستت می لرزید پیش تو بطبع بندگی می ورزید صاحب نظری کجاست ؟ تا در نگرد تا آن همه مملکت بدین…

ادامه مطلب

امروز بی رخت ، ای سیمین بر

امروز بی رخت ، ای سیمین بر از رنج تن و درد دل و خون جگر عمریست ، که گر عوض کنم با مرگش چیز…

ادامه مطلب

بس شب بدعا دو دست برداشتم

بس شب بدعا دو دست برداشتم بس روز براه تو نظر داشته ام از خویشتنم خیر مبادا ! همه عمر گر بی تو ز خویشتن…

ادامه مطلب

عدل تو اگر چهره بما بنمودی

عدل تو اگر چهره بما بنمودی ور چشم عنایتت نظر فرمودی این جور ، که رفت بر تنم ، کی رفتی ؟ وین رنج ،…

ادامه مطلب

ای دست زمانه بسته از بیداری

ای دست زمانه بسته از بیداری وز دست گشاده داد بخشش دادی تا بندهٔ تو شدم ز غم آزادم از بندگی توام مباد آزادی

ادامه مطلب

بر یاد تو ، بی تو ، این جهان گذران

بر یاد تو ، بی تو ، این جهان گذران بگذاشتم ، ای ماه و تو از بی خبران دست از همه شستم و نشستم…

ادامه مطلب

شطرنج وزارت تو فرزین طلبست

شطرنج وزارت تو فرزین طلبست کمتر کرم تو واری ذهبست در پیش تو شاهرخ نهادم ببساط از اسب پیاده ماندنم زین سببست

ادامه مطلب

ای رکن الدین ، ز ابر و دریا بیشی

ای رکن الدین ، ز ابر و دریا بیشی وز جملهٔ سرشان گیتی پیشی یک عالم را سخای تو باز خرید از رنج نیاز و…

ادامه مطلب

بویت شنوم ز باد ، بیهوش شوم

بویت شنوم ز باد ، بیهوش شوم نامت شنوم ز خلق ، مدهوش شوم اول سخنم تویی ، چو در حرف آیم و اندیشهٔ من…

ادامه مطلب

عنوان ظفر نام کمال الدینست

عنوان ظفر نام کمال الدینست مقصود جهان کام کمال الدینست هر جا که یکی صاحب فضلست امروز در سایهٔ انعام کمال الدینست

ادامه مطلب

ای روی تو فردوس برین دل من

ای روی تو فردوس برین دل من روزان و شبان غمت قرین دل من گفتم مگر از دست غمت بگریزم عشق تو گرفت آستین دل…

ادامه مطلب

با عیب خریدی تو مرا روز نخست

با عیب خریدی تو مرا روز نخست امروز اگر رد کنیم ، عیب از تست گر دوست همی در خور خود خواهی جست پس دست…

ادامه مطلب

شاها ، بجلال ، آسمانی گویی

شاها ، بجلال ، آسمانی گویی در دانش وجود بحر و کانی گویی هجرت کردی ، باز گرفتی عالم پیغمبر آخر الزمانی گویی

ادامه مطلب

چون چرخ همیشه رسم تو طنازیست

چون چرخ همیشه رسم تو طنازیست کار تو همه فریب و صنعت بازیست بس عهد ، که همچو زلف خود بشکستی در مذهب تو عهد…

ادامه مطلب

گفتم که بمدحت تو خورشید شوم

گفتم که بمدحت تو خورشید شوم نی آنکه چو گل آیم و چون بید شوم نومید دلیر باشد و چیره زبان زنهار ! چنان مکن…

ادامه مطلب

چشمی دارم ، همه پر از صورت دوست

چشمی دارم ، همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوشست ، چون دوست دروست از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا…

ادامه مطلب

معشوقه دلم بتیر اندوه بخست

معشوقه دلم بتیر اندوه بخست حیران شدم و کسم نمی گیرد دست مسکین تن من بپای محنت شد پست دست غم دوست پشت من خرد…

ادامه مطلب

چون فندق مهر تو دهانم بربست

چون فندق مهر تو دهانم بربست بار غم تو چو گوز پشتم بشکست هر تیر ، که از چشم چو تو جست در خسته دلم…

ادامه مطلب

یک چند ، چو کار من ز تو ساز گرفت

یک چند ، چو کار من ز تو ساز گرفت طبع تو ره ملالت و ناز گرفت یا دست نبایست بمن داد بعهد یا پای…

ادامه مطلب

تا گرد رخت سنبل تر کاشته اند

تا گرد رخت سنبل تر کاشته اند آن چاه رخت دل از مهر تو برداشته اند آن چاه ذقن ، که دل درو می افتاد…

ادامه مطلب

مشک تبتی رنگ ز موی تو گرفت

مشک تبتی رنگ ز موی تو گرفت خوشبوی بدان گشت که بوی تو گرفت گر زانکه ز آفتاب گیرد یاقوت یاقوت لبت رنگ ز روی…

ادامه مطلب

ای من ز غمت وطن در آتش کرده

ای من ز غمت وطن در آتش کرده چون زلف تو احوال مشوش کرده تن زیر پی حادثه مفرش کرده با ناخوشی زمانه دل خوش…

ادامه مطلب

در دل ز غم عشق تو نازی دارم

در دل ز غم عشق تو نازی دارم وز آب دو دیده پر کناری دارم با این همه همچو بادگاه و بی گاه با خاک…

ادامه مطلب

هر کس ، که نهاد کار ما می بیند

هر کس ، که نهاد کار ما می بیند دامن ز وفای ما همی در چیند روزی ، که ز منزل بقا برخیزد کس نیست…

ادامه مطلب

ای شه ، که بجامت می صافیست ، نه درد

ای شه ، که بجامت می صافیست ، نه درد اعدای ترا ز غصه خون باید خورد گر دشمنت ، ای شاه ، بود رستم…

ادامه مطلب

در محنت ای زمانهٔ بی فریاد

در محنت ای زمانهٔ بی فریاد دور از تو چنانم که بداندیش تو باد در نسخه اصلی این بیت نوشته نشده ………..

ادامه مطلب

می رفت و گلاب از سمنش می بارید

می رفت و گلاب از سمنش می بارید مشک از خط عنبر شکستن می بارید از گفتهٔ من دوبیتیی در حق خویش می خواند و…

ادامه مطلب

ای همت تو تاخته بر گردون اسب

ای همت تو تاخته بر گردون اسب هر مدح ، که گویند ، ترا باشد حسب تو شاه جهانی و جهان جمله تراست یک نیمه…

ادامه مطلب

دل جام وفا بدست اخلاص گرفت

دل جام وفا بدست اخلاص گرفت جان در طلبش گردش رقاص گرفت مسکین چه خبر داشت ؟ که سلطان فراق اقطاع وصال با زر خاص…

ادامه مطلب

آن دست زنان و پای کوبان پیوست

آن دست زنان و پای کوبان پیوست زین پیش گذشتن من از کوی تو هست آن دست مرا کنون بر آورد از پای و آن…

ادامه مطلب

ای طالع تو عهدهٔ هر کام فلک

ای طالع تو عهدهٔ هر کام فلک بر برده سیاست تو آرام فلک مأمور اشارت تو اجسام زمین منقاد ارادت تو اجرام فلک

ادامه مطلب

دشمن چو بدانست که احوالم چیست

دشمن چو بدانست که احوالم چیست بر تلخی زندگانی من بگریست بدحال تر از من اندرین عالم کیست ؟ در آرزوی مرگ همی باید زیست

ادامه مطلب

آنان ، که بقوتند اندازهٔ پیل

آنان ، که بقوتند اندازهٔ پیل باقوت شیرند و بآوازهٔ پیل روزی ز سر تیغ تو آویخته گیر سرهای همه از سر دروازهٔ پیل

ادامه مطلب