من زارتر گریم همانا که او

من زارتر گریم همانا که او خاموش گرید زار و من با پجن

ادامه مطلب

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت برابر دل من بترکید چشم…

ادامه مطلب

بر گل رقمی ز مشک ناگاه زدند

بر گل رقمی ز مشک ناگاه زدند بر تنگ شکر مورچگان راه زدند آئینه روی دوست زنگار گرفت از بسکه بر او سوختگان آه زدند

ادامه مطلب

چو آمد گه زادن زن فراز

چو آمد گه زادن زن فراز بکشکینه گرمش آمد نیاز من و زن در آن خانه تنها و بس مرا گفت کی شوی، فریادرس اگر…

ادامه مطلب

دل دوش هزار چاره سازی میکرد

دل دوش هزار چاره سازی میکرد با وعده دوست عشقبازی میکرد تا بر کف پای تو تواند مالید دل را همه شب دیده نمازی میکرد

ادامه مطلب

فغان ز دست ستمهای گنبد دوار

فغان ز دست ستمهای گنبد دوار فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار چه اعتبار بر این اختران نامعلوم چه اعتماد بر این…

ادامه مطلب

نه هم قیمت لعل باشد بلور

نه هم قیمت لعل باشد بلور نه همرنگ گلنار باشد پژند بپیچد دلم چون ز پیچه بتم گشاید بر غم دلم پیچه بند

ادامه مطلب

اگر نسبتم نیست یا هست حرم

اگر نسبتم نیست یا هست حرم اگر نعمتم نیست یا هست رادم

ادامه مطلب

بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع

بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع چو طبع مرد نشاطی چو جان مرد لبیب نبود زهره به لطف هوا به شکل شهاب…

ادامه مطلب

چه دیلمان زره پوش و شاه ترکانش

چه دیلمان زره پوش و شاه ترکانش بتیر و زوبین بر پیل ساخته چنگال درست گوئی شیران آهنین چرمند همی جهانند از پنجه آهنین چنگال

ادامه مطلب

دوستانم همه ماننده وسنی شده اند

دوستانم همه ماننده وسنی شده اند همه ز آنست که با من نه درم ماند و نه زر

ادامه مطلب

عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم

عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم…

ادامه مطلب

مها از روی خوبی شب برافکن

مها از روی خوبی شب برافکن فغان و ناله در هر کشور افکن کمند زلف دست افزار بگشای سر گردنکشان در پا درافکن هلاک جان…

ادامه مطلب

الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد

الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود

ادامه مطلب

بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر

بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر سه بوسه بده ما را، ای دوست بدستاران

ادامه مطلب

چه سود کند، که آتش عشقش

چه سود کند، که آتش عشقش دود از دل و جان من برانگیزد پیش همه مردمان و او عاشق جوبنده بخاک بر به بجخیزد

ادامه مطلب

ز بس خونها که می ریزی به غمزه

ز بس خونها که می ریزی به غمزه شمار کشتگان ناید به یادت گر از خون ریختن شرمت نیاید ز رنج غمزه باری شرم بادت

ادامه مطلب

کسی که او کند از کان که به میتین سیم

کسی که او کند از کان که به میتین سیم مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم

ادامه مطلب

نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز

نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز

ادامه مطلب

آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد

آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام چون تو ببریدی شود هر یک از آن…

ادامه مطلب

بفروز و بسوز پیش خویش امشب

بفروز و بسوز پیش خویش امشب چندان که توان ز عود و از چندن ز آن آتش کز بلندی بالا مر ابر بلند را کند…

ادامه مطلب

چرا نه مردم عاقل چنان بود که بعمر

چرا نه مردم عاقل چنان بود که بعمر چو درد سر کندش مردمان دژم گردند چنان چه باید بودن که گر سرش ببری بسر بریدن…

ادامه مطلب

ز آن در مثل گذشت که شطرنجیان زنند

ز آن در مثل گذشت که شطرنجیان زنند شاهان بیهده چو کلیدان بی کده

ادامه مطلب

کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک

کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر دو زبان است و تن یکی ای طبع کارساز چه کردم…

ادامه مطلب

هر که بر درگه ملوک بود

هر که بر درگه ملوک بود از چنین کار با خدوک بود

ادامه مطلب

آن جسم پیاله بین بجان آبستن

آن جسم پیاله بین بجان آبستن همچون سمنی بارغوان آبستن نی نی غلطم پیاله از غایت لطف آبیست به آتش روان آبستن

ادامه مطلب

به بخشش کف او ساعتی وفا نکند

به بخشش کف او ساعتی وفا نکند اگر ستاره درم گردد و فلک ضراب

ادامه مطلب

چو کودک سر فرود آرد به حجره بر سر حمدان

چو کودک سر فرود آرد به حجره بر سر حمدان چنان گردد که پندارم سمار و غست یا جله درآویزم حمایل‌وار یکسر خویشتن را زو…

ادامه مطلب

زمین ز راغنک و راه درازش

زمین ز راغنک و راه درازش همه سنگلاخ و همه شوره یکسر

ادامه مطلب

آن جسم پیاله بین بجان آبستن

آن جسم پیاله بین بجان آبستن همچون سنی به ارغوان آبستن نی نی غلطم پیاله از غایت لطف آبیست به آتش روان آبستن منصور عسجدی…

ادامه مطلب

کهی بلند و بر او قلعه ای نهاده بلند

کهی بلند و بر او قلعه ای نهاده بلند بلندهای جهان زیر و، او ز جمله زبر باستواری زر بخیل در دل خاک بپایداری نام…

ادامه مطلب

هجا کردست پنهان شاعران را

هجا کردست پنهان شاعران را (قریع) آن کور ملعون چشم گشته

ادامه مطلب

آمد آن رگ زن مسیح پرست

آمد آن رگ زن مسیح پرست شست الماسگون گرفته بدست کرسی افکند و برنشست برو بازوی خواجه عمید ببست شست چون دید گفت عز و…

ادامه مطلب

پیش او کی شوند باز سپید

پیش او کی شوند باز سپید چون تذروان سرخ و چون سرخاب

ادامه مطلب

حلقوم جوالقی چو ساق موزه است

حلقوم جوالقی چو ساق موزه است و آن معده کافرش چو خم غوزه است

ادامه مطلب

رحمتی کن پرده از رخ برمیفکن زینهار

رحمتی کن پرده از رخ برمیفکن زینهار تا نگردد بعد چندین روز رسوا آفتاب سالها شد تا ببوی لعل و یاقوت لبت رنگ می آمیزد…

ادامه مطلب

گر خنچه کند (عذرا) بر بامچه لم

گر خنچه کند (عذرا) بر بامچه لم بس تیز دهد خازنه اش از ره کس طر

ادامه مطلب

هرگاه که آن پهن سرون می گذرد

هرگاه که آن پهن سرون می گذرد در یک دم ازین چرخ نگون می گذرد طبعم ره فکر بین که چون برد بسر او از…

ادامه مطلب

انجیر کش از شاخ بستدی تو

انجیر کش از شاخ بستدی تو وصفش تو بیک بیت بشنو از من چون برگ گل زرد خرد کرده سربسته و کرده میان پر ارزن

ادامه مطلب

بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر

بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن بهار…

ادامه مطلب

خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان

خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان فرود آرد سپاهت را به گرد کشور…

ادامه مطلب

زهی بزرگ عطائی که در مضیق نیاز

زهی بزرگ عطائی که در مضیق نیاز امل پناه بدان دست درفشان آورد ز بیم جود تو کان خاک در دهان افکند ز یاد دست…

ادامه مطلب

کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان

کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر به پشت ژنده‌پیلان برنشسته ناوک‌اندازان چو عفریتان آتشبار بر کوه…

ادامه مطلب

هم ساده گلی، هم شکری هم نمکی

هم ساده گلی، هم شکری هم نمکی بر برگ گل سرخ، چکیده نمکی پیغمبر مصریی، بخوبی و مکی من بوسه زنم، لب بمکم، تو نمکی

ادامه مطلب

ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ

ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ

ادامه مطلب

به یکی تیر همی فاش کند راز حصار

به یکی تیر همی فاش کند راز حصار ور بر او کرده همی قیر بود رازیجر بیکی تیر همی فاش کند راز حصار ور بروه…

ادامه مطلب

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها…

ادامه مطلب

ساقی به آبگینه بغداد در فکند

ساقی به آبگینه بغداد در فکند یاقوت رنگ باده خوشخوار مشک‌بو گویی که پیش عاشق، معشوق مهربانش بگریست، اوفتاد به رخسارش اشک او از دل…

ادامه مطلب

گر زانکه مرا فلک دهد مال فره

گر زانکه مرا فلک دهد مال فره بگشایم ازین کار فرو بسته گره ترکی بخرم که هر که بیند گوید ای خاک تو از خون…

ادامه مطلب

همان کز سگی زاهدی دیدمی

همان کز سگی زاهدی دیدمی همی بینم از خواجه خلم و خدو

ادامه مطلب