معیمات اهلی شیرازی
ورامی
ورامی دل گر چه از هوایت دارد غم پیاپی گر گفت ازین هوایم غم نیست شنو از روی اهلی شیرازی
شیخ زین
شیخ زین مشتاق تو ای نگار مفلس گردید چون غارت ساحران چشمان تو دید زان راه زنان هر آنکه بیش اکثر برد باقی همه یکیک…
حمزه
حمزه جهانی دل کباب از غم که آن گل ز آه مستانش شرار اخگر دل میجهد بر طرف دامانش اهلی شیرازی
مقصود
مقصود اهلی از گفتن و ناگفتن غم پا بگل است بیزبان فهم شود قصه اش آخر دو دلست اهلی شیرازی
حیدر
حیدر تن که بیمار تو شد بر سرکه باشد یاورش چهره زردست و چشم بسته از خون ترش اهلی شیرازی
ایاز
ایاز گر انا الحق ندهم دست چرا ایدل و جان وادی ایمن و منصورت از آن داد نشان اهلی شیرازی
سیفی
سیفی نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند اهلی شیرازی
شاه ملا
شاه ملا خاکروبان درت را هوس کعبه خطاست گر دل بیسر و پاییم کند میل رواست اهلی شیرازی
حسام دوم
حسام دوم تیر مژگان تو بی زهرست زهر آلود نیست گرچه گفتم روستایی وار دریاب ایعزیز اهلی شیرازی
انس
انس قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم اهلی شیرازی
مرشد
مرشد هر که از اهل یقین از جام حیدر گشت مست مشرک آب کوثر از دست علی طرفی نبست اهلی شیرازی
سهراب
سهراب شب هجرست و ما آشفته ایم از زلف او ایدل چو شب تا رست ودرهم راه تو دست از طلب بگسل اهلی شیرازی
حسام اول
حسام اول کاش خجسته دل دهد جرعه لعل خویش وی تا بشکافد از دلم آبلها بصاف می اهلی شیرازی
الله وردی
الله وردی یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار اهلی شیرازی
شاپور
شاپور نمک در آب حیوان زان لبت از خنده اندازد گر آن شوی برانگیزد که این شوریده نگذارد اهلی شیرازی
اگهی
اگهی در سر میدان جانبازان خود بهر خدای تا مه نو گوی و چوگان بشکند ناگه در آی اهلی شیرازی
شیخ امین
شیخ امین خورشید من برقع کشد تا روی چو مه بینمش گر چه مکرر دیده ام خواهم دگر ره بینمش اهلی شیرازی
حاجب
حاجب تیغ جور مدعی زخمی مرا بر دل رساند آن جراحت خوب شد اما نشان او بماند اهلی شیرازی
اسعد
اسعد آنکه خلقی از غمش سرگشته روز و شب شدند دی دهان بگشود و صد سرگشته خندان لب شدند اهلی شیرازی
قلی
قلی گفته دیوانه باشد خنده و در دل چرا درد و خنده هر دو آخر ظاهرست اینک مرا اهلی شیرازی
سعد و سعید
سعد و سعید اهلی چه خوش آنعید که او سوی تو بشتافت بس عید بیابی کم از آن لیک توان یافت اهلی شیرازی
محمود
محمود آن دهانم برده است از یاد و باز آرد به یاد باز گردد عمر رفته گرچه بیاو شد به باد اهلی شیرازی
زیرک
زیرک ترک خورشیدی که شاه ملک نیکویی بود نامراد از ترک و تاجیکان بهندویی بود اهلی شیرازی
رفیع
رفیع گوشه برقع بر آن خورشید رخ داغ دلست وز قبا داغی دگر دارد که وصلش حاصلست اهلی شیرازی
ثابت
ثابت در قافله که نقد نام همه است در نظم وجود ما نظام همه است گر چار مشان قافله سالار شود ثابت شود آن نام…
نامی
نامی زان پری دیوانگی جز از دل دیوانه نیست آدمی گر از سر دل بگذرد دیوانه نیست اهلی شیرازی
قطب الدین
قطب الدین قطره با سیل دو بینی بمحل صمدیت گر دو بینی دو نبینی بمقام احدیثت اهلی شیرازی
ذهبی
ذهبی رود چون قطره های ژاله اشک از چشم نمدیده یکایک باز میآید نمیگردد تهی دیده اهلی شیرازی
پیری
پیری هرگز نکند فلک بکس پروایی رحمی نکند بعاشق شیدایی بار تو کوه را در آن یارا نیست کرده ست رقم بنام بی یارایی اهلی…