وله فی المدح

ای سال و ماه پیشهٔ تو رادی در هر دلی ز رادی تو شادی گشتی ستوده نزد همه گیتی زین سنت ستوده که بنهادی بار…

ادامه مطلب

قصیدۀ محذوف النقط در مدح محمد نام

که کرد کار کرم مرد وار در عالم ؟ که کرد اساس ممالک ممهد و محکم ؟ عماد عالم عدل و سوار ساعد ملک اساس…

ادامه مطلب

قصیده هشدهم در مدح اتسز

ای همایون در تو کعبهٔ بهروزی رایت عالی تو آیت پیروزی گشت بهروز هر آن کس که بتو پیوست خدمتت نیست مگر مایهٔ بهروزی روزی…

ادامه مطلب

قصیده نود و ششم در مدح اتسز

ای آنکه روزگار بطبعت مسخرست عزم تو باقضای سمایی برابرست جاوید باد ، تاکه در ایام ملک تو از خبث کافری همه عالم مطهرست کشته…

ادامه مطلب

قصیده صد و شانزدهم در مدح اتسز

هرچه جز معشوق و می از آن کران باید گرفت با غم جانان سبک رطل گران باید گرفت تو جوانی، ای نگار و بادهٔ پیرم…

ادامه مطلب

قصیده شصت و یکم در مدح اتسز

تویی که دل بتو کردند عاشقان تسلیم سلیم باشد ، اگر جان بتو دهند ، سلیم یکی منم ، که اگر صد هزار جان بودم…

ادامه مطلب

قصیده سوم در مدح شمس الدین وزیر

مایهٔ افتخار و صورت جاه ای هدی را ز حادثات پناه شمس دین آنکه عدل شامل او بر سر خلق هست ظل الله آن بد…

ادامه مطلب

قصیده چهل و دوم در مدح اتسز

ای چو چرخ بیستون رفیع وی چو کوه بیستون صدرت منیع چو زمانه دولتی داری عزیز چون ستاره همتی داری رفیع در مساعی کرده ‌های…

ادامه مطلب

قصیده پانزدهم در مدح اتسز

ایا چرخ از حملهٔ تو جهان غلام جناب رفیعت جهان شده فتح را تیغ تو سازگار شده عدل را ملک تو قهرمان سپاه ترا گشته…

ادامه مطلب

رد العجز الی الصدر در مدح اتسز

قرار از دل من ربود آن نگار بدان عنبرین طرهٔ بی قرار نگارست رخسارهٔ من ربود آن نگار ز هجران رخسارهٔ آن نگار کنار من…

ادامه مطلب

در مدح صدرالدین علی وزیر

تا کی کند حوادث گیتی مرا طلب ؟ کز دست آن طلب شدم آواره طرب من با عزیمت هرب و فتنه از قفا من با…

ادامه مطلب

در مدح اتسز خوارزمشاه

ای ز نعل مرکبانت صحن عالم پر هلال آفتابی در معالی ، آسمانی در جلال تیغ تو روز وغا آباد کرده گنج فتح وسعت تو…

ادامه مطلب

این قصیده در مدح خداوند عالم ملک اعظم ناج الدنیا والدین بردالله مضجعه گوید

ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر در قبضهٔ ارادت تو آسمان اسیر گردون گرفته بر خط پیمان تو مدار و اختر گزیده بر ره…

ادامه مطلب

در مدح اتسز

گر هیچ گونه حال دل من بدانییی تنها مرا بکلبهٔ احزان نمانییی از من بقهر صورت وصلت نپوشیبی بر من بجور سورهٔ حجرت نخوانییی چون…

ادامه مطلب

نیز در مدیحه گوید

ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم مردم و مردمیت بعالم شده علم شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده در ساحت وجود ز کاشانهٔ…

ادامه مطلب

قصیدۀ ذوقافتین در مدح خاقان کمال‌الدین نظام‌الدوله ارسلان خان ابوالقاسم محمود

ای دلبری، که نیست نظیر تو در جهان جانی مرا و بلکه گران‌مایه تر ز جان دیدار تو سپهر نشاطست بر زمین رخسار تو بهشت…

ادامه مطلب

قصیده هشتم در مدح اتسز

اگر عنایت خسرو بود چنان گردم که بر خزاین اقبال قهرمان گردم جواهر ادیب و فضل را ز طبع و ز دل بوقت نظم و…

ادامه مطلب

قصیده نود و نهم در مدح اتسز

شاها ، بپایگاه تو کیوان نمی رسد در ساحت تو گنبد گردان نمی رسد جایی رسیده ای بعالی و مرتبت کان جا بجهد فکرت انسان…

ادامه مطلب

قصیده صد و دوازدهم در مدح اتسز

ببرد از من بناگاهان هوای مهر آن دلبر نشاط از جان قرار از دل توان از تن خرد از سر لب و خود و رخ…

ادامه مطلب

قصیده شصت و سوم در مدح اتسز

رمضان آمد و آورد ز فردوس برین صد هزاران مدد خیر بر شاه زمین رمضان ناظم اسباب صیامست و قیام ای همه شادی آن ماه…

ادامه مطلب

قصیده سی و سوم در مدح اتسز

زهی! لشکرت کوه و صحرا گرفته سپاه تو پستی و بالا گرفته زبیم حسام چو آب تو آتش وطن در دل سنگ خارا گرفته عنان…

ادامه مطلب

قصیده چهل و پنجم در مدح اتسز

مقتدای همه زمان و زمین شاه غازی، علاء دولت و دین پادشاه بوالمظفر اتسز، آنک هست در حکم او زمان و زمین آنکه اجرام هفت…

ادامه مطلب

قصیده بیستم در مدح اتسز

زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی سزاست بر سر خوبان ترا سرافرازی بچشم طنز کنی گر کنی بماه نظر بدان جمال ترا هست…

ادامه مطلب

درمدح شمس‌الدین وزیر

فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما و آن…

ادامه مطلب

در مدح ضیاء الدین عراق وزیر

ای وزیر عالم و عادل ، ضیاء الدین عراق نیست مانند تو در صدر خراسان و عراق عاقبت ملک عراق را آید بزیر کلک تو…

ادامه مطلب

در فتح جند و مدح علاء الدوله نصرت دین ابوالمظفر اتسز خوارزمشاه

ای سمن ساق ترک سیم عذار تیغ از کف بنه ، قدح بردار وقت باده است ، باره را بر بند روز مهر است ،…

ادامه مطلب

از زبان علاءالدوله اتسز خوارزمشاه گوید

منم ، که نیست مرا در جهان نظیر و همال ببزم دشمن مالم ، برزم دشمن مال منم ، که جز بمدیحم زبان نجنباند هر…

ادامه مطلب

در مدح ابوالفضل نصر بن خلف پادشاه نیمروز

پادشاهی کوست ایمان را کنف پادشاهان را به جاه او شرف تاج دین، بوالفضل ، شاه نیمروز ناصر اسلام، نصر بن خلف اوست امروز آن…

ادامه مطلب

هم در مدح علاء دوله اتسز گوید

خدایگانا، بتو گرفت جمال شکفته شد بخصال تو روضه ‌های جلال کمال یافت بمردانگیت دین هدی که دور باد ز مردانگیت عین کمال ز عهد…

ادامه مطلب

قصیده یازدهم در مدح اتسز

دیدار تو ، ای جان جهان ، راحت جانست روی تو تماشاگه عشاق جهانست در خد تو ، آفت دین ، زایش دینست در جعد…

ادامه مطلب

قصیده هشتادم در مدح اتسز

ای زمان را پادشاه و ای زمین را شهریار پادشاه نامداری ، شهریار کامگار ملک و ملت را ز رأی و رایت تو انتظام دین…

ادامه مطلب

قصیده نود و سوم در مدح اتسز

جانا فکنده ام ز غم تو سپر بر آب وز اشک دیده ساخته‌ام مستقر در آب آتش علم گرفت مرا در میان دل تا من…

ادامه مطلب

قصیده صد و دوم در مدح اتسز

تویی، شها، که جهان را به جاه تو طربست اعطای کف تو ارزاق خلق را سببست جهان ز جاه رفیع تو همچو جنت شد اگر…

ادامه مطلب

قصیده شصت و دوم در مدح اتسز

ای غریو کوس تو در گوش بانگ ارغنون جزع گشت فام از گرد خیلت گنبد فیروزه گون با سر تیغ تو عمر سرکشان گشته هبا…

ادامه مطلب

قصیده سوم در مدح اتسز

شاها! زمان مجد و معالی زمان تست ملک زمان و ملک زمین جمله ز آن تست هر سو که تو عنان کشی ، ای شاه…

ادامه مطلب

قصیده چهارم در مدح شمس الدین وزیر

کریمی ، که رسم معلی نهاد بزرگی ، که راه ایادی گشاد اجل شمس دین پیمبر ، کزوست رخ فضل تازه ، دل عقل شاد…

ادامه مطلب

قصیده بیست و یکم در مدح اتسز

جانا ، لب چون شراب داری رخساره چو آفتاب داری در پیش ضیای آفتابت از ظلمت شب نقاب داری جمله نمکی و جان ما را…

ادامه مطلب

درمدح تاج الدین رافع بن علی شیبانی

ای پناه همه مسلمانی رافع بن علی شیبانی تاج دینی و از مکارم تو همه اصحاب دین بآسانی در معالی بلند مرتبتی در معانی فراخ…

ادامه مطلب

در مدح شمس الدین محمد بن علی

مراست عشقی افتاده با تو ، لم یزلی غزل تو گویم ، که لایق غزلی ز حکم لم یزلی عشق تو رسید بمن چگونه دفع…

ادامه مطلب

در ستایش مجیر الدین

ای مجیر دین ایزد ، کایزدت بادا مجیر در معالی بی عدیلی ، در مکارم بی نظیر داعی اعمال را کف جواد تو مجیب خایف…

ادامه مطلب

از زبان علاء الدوله اتسز خوارزمشاه

ای عادت تو همه جفای من یک باره گذاشته وفای من اندیشهٔ مکن همه وفای تو و اندیشهٔ تو همه جفای من ای در طلب…

ادامه مطلب

هم در مدح اتسز و تهنیت ورود او به سرای کمال الدین گوید

ای زتیغ بی قرار تو ممالک را قرار صفحهٔ دولت ز آثار حمیدت پر نگار اختران کی بود جز بر هوای تو مسیر؟ و آسمان…

ادامه مطلب

قصیدۀ ذو بحرین در مدح علاء الدوله اتسز خوارزمشاه

ای در تو مقصد اهل هنر بر در تو حادثه نکند گذر منهزم از خلق تو خیل فساد منتظم از نطق تو عقد گهر خدمت…

ادامه مطلب

قصیده هشتاد و یکم در مدح اتسز

خدایگانا ، تیغ تو صورت ظفرست دل کریم تو گنج بدایع هنرست فضایل تو بجسم خرد درون جانست شمایل تو بچشم کرم درون بصرست کف…

ادامه مطلب

قصیده نود و دوم در مدح اتسز

جانا ، رهی ز مهر تو بردل رقم زدست مردانه وار در صف عشقت قدم زدست بر جان ز حادث زمانه رقم زدند آنرا که…

ادامه مطلب

قصیده صد و ششم در مدح اتسز

ای در کف عزیمت تو خنجر چو آب جان عدو سؤال حسام ترا جواب بحریست خاطر تو پر از گوهر هنر چرخیست فکرت تو پر…

ادامه مطلب

قصیده شصت و پنجم در مدح اتسز

مفخر ملک عرصهٔ عالم گوهر تاج گوهر آدم شاه غازی علاء دولت و دین آن فلک حشمت ستاره حشم شهریاری ، که طبع بازل او…

ادامه مطلب

قصیده دوم در مدح خاقان کمال الدین محمود

سپهر ملک عجم ، آفتاب دین عرب بلند نام و نشان و بزرگ اصل و نصب کمال دین هدی ، قطب ملک و دین محمود…

ادامه مطلب

قصیده چهارم در مدح اتسز

بنشاند باد فتنه ز شمشیر آبدار فرمانده ملوک ، خداوند روزگار خورشید خسروان ، ملک اتسز، که تیغ او اندر جهان معالم حق کرده آشکار…

ادامه مطلب

قصیده بیست و هشتم در مدح اتسز

ای هوای تو مرا بی سر و سامان کرده روضهٔ عیش مرا کلبهٔ احزان کرده من ترا چون دل و جان کرده گرامی و مرا…

ادامه مطلب