نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را

نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را چراغی کش تو باشی نور با مردن چه کار او را؟ اگر نه دامن از…

ادامه مطلب

نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی

نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی گذر کنی ز بر من به نزد آنکه تو دانی پیام من برسانی، بدان صفت که…

ادامه مطلب

من نخواهم برد جان از دست دل

من نخواهم برد جان از دست دل ای مسلمانان، فغان از دست دل سینه میسوزد نهان از جور چشم دیده میگرید روان از دست دل…

ادامه مطلب

من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم

من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم که رویت میکند هشیار و بویت میکند مستم صدم دشمن به شمشیر ملامت خون همی ریزد کدامین…

ادامه مطلب

مستیم و مستی ما از جام عشق باشد

مستیم و مستی ما از جام عشق باشد وین نام اگر بر آریم، از نام عشق باشد خوابی دگر ببینیم هر شب هلاک خود را…

ادامه مطلب

مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی

مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب…

ادامه مطلب

ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار

ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار اختیار اولین یارست و کردیم اختیار هر زمان مهری و پیوندی نباشد سودمند هر زمان عهدی و…

ادامه مطلب

گفتم به چابکی ببرم جان ز دست عشق

گفتم به چابکی ببرم جان ز دست عشق خود هیچ یاد و هوش نیاورد مست عشق صد گونه مرهم ار بنهی سودمند نیست آنرا که…

ادامه مطلب

گر ز من جان طلبد دوست، روانی بدهم

گر ز من جان طلبد دوست، روانی بدهم پیش جانان نبود حیف؟ که جانی بدهم غلطم، چیست سر و جان و دل و دین و…

ادامه مطلب

گر آن کاری که من دانم بر آید

گر آن کاری که من دانم بر آید بهل تا در وفا جانم برآید من آن ایام دولت را چه گویم؟ که گوی او به…

ادامه مطلب

کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز

کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز و آن درد را که بود نکردم دوا هنوز بیگانه گشتم از همه خوبان به مهر تو وآن…

ادامه مطلب

غیر ازو هر چه هست بازی بود

غیر ازو هر چه هست بازی بود ما و من قصهٔ مجازی بود زود بگذر، که اصل ذات یکیست وین صفت‌ها بهانه‌سازی بود تو ز…

ادامه مطلب

عشق روی تو نه در خورد دل خام منست

عشق روی تو نه در خورد دل خام منست کاول حسن تو و آخر ایام منست از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی راه…

ادامه مطلب

صورت او را ز معنی آشنایی با دلست

صورت او را ز معنی آشنایی با دلست ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی بت پرست…

ادامه مطلب

شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده

شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم روی…

ادامه مطلب

سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد

سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد دلم با راهب دیرش جرس جنبان عشق آمد بز ناری میان بستم که هرگز باز نگشایم که…

ادامه مطلب

ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری

ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری نتوان شراب خوردن بی‌مطربی و یاری یاری لطیف باید، گوینده‌ای موافق تا می‌تواند از تن کردن بدل گذاری آن…

ادامه مطلب

زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت

زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت هر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت بر بوی باد زلف تو شب روز می‌کنم…

ادامه مطلب

ز تورانیان تنگ چشمی سواری

ز تورانیان تنگ چشمی سواری در ایران به زلف سیه کرد کاری که کافر نکردست بر دین پرستی که دشمن نکردست با دوستداری دهانش خموشی،…

ادامه مطلب

روز وداع گریه نه در حد دیده بود

روز وداع گریه نه در حد دیده بود توفان اشک تا به گریبان رسیده بود نزدیک بود کز غم من ناله برکشد از دور هر…

ادامه مطلب

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم وقتست کز وصال تو جانی بپروریم نه‌نه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار این مایه بس…

ادامه مطلب

دوش چون چشم او کمان برداشت

دوش چون چشم او کمان برداشت دلم از درد او فغان برداشت حیرت او زبان من در بست غیرتش بندم از زبان برداشت بنشینم به…

ادامه مطلب

دلم جز تو آهنگ یاری نکرد

دلم جز تو آهنگ یاری نکرد به غیر از تو میل کناری نکرد به طرف چمن در خزانی نرفت تماشای گل در بهاری نکرد به…

ادامه مطلب

دل من خستهٔ یاریست بی‌تو

دل من خستهٔ یاریست بی‌تو تنم در قید بیماریست بی‌تو مرا گوییکه بی‌من جان همی ده کرا خود غیر ازین کاریست بی‌تو؟ ترا در سر…

ادامه مطلب

دل از فراق شما دردمند خواهد بود

دل از فراق شما دردمند خواهد بود زمان هجر ندانم که چند خواهد بود؟ دریغم آید از آن، گوهر پسندیده که در تصرف هر ناپسند…

ادامه مطلب

در هر ولایتی ز شرف نام ما رود

در هر ولایتی ز شرف نام ما رود گر دوست بر متابعت کام ما رود ای باد صبح دم، خبر او بیار تو آنجا مجال…

ادامه مطلب

خیز، که در میرسد موکب سلطان گل

خیز، که در میرسد موکب سلطان گل چارهٔ بزمی بساز، تا بنهی خوان گل گل دو سه روزی مقام بیش نگیرد به باغ این دو…

ادامه مطلب

حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات

حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو…

ادامه مطلب

چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت

چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت گر هجر ما، گزینی، دوری ز حسن عادت شبهاست تا دلم را تب دارد از غم…

ادامه مطلب

چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم

چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم حکایت دگران سر به سر زیاد بهشتم اگر چه نام مرا دور کرده‌ای تو ز دفتر به…

ادامه مطلب

چشم جان بر اثرت می‌دارم

چشم جان بر اثرت می‌دارم گوش دل بر خبرت می‌دارم میکنم جای تو در جان، گر چه گفتی از دل بدرت می‌دارم همچو خاکم بدر…

ادامه مطلب

جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت

جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت آخر چه شد، که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟ نزد تو نامه‌ای ننوشتم، که سوز دل صد…

ادامه مطلب

تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم

تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم کسی دیگر نبیند اندر آنرو، آنکه من دیدم نه امکان آنچه من دیدم که در…

ادامه مطلب

تا ندانی ز جسم و جان مردن

تا ندانی ز جسم و جان مردن پیش آن رخ کجا توان مردن؟ عاشقی چیست؟ زنده بودن فاش وآنگه از عشق او نهان مردن از…

ادامه مطلب

تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان

تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان نقش مرا فرو شست از لوح نیک نامان ای همرهان، به منزل گر بازگشت باشد با قوم ما…

ادامه مطلب

بی‌روی تو جان در تن بیمار همی باشد

بی‌روی تو جان در تن بیمار همی باشد دل شیفته می‌گردد، تن زار همی باشد خو کرد دل ریشم با روی تو وین ساعت روزی…

ادامه مطلب

به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد

به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد کارم از لعل گهربار تو چون زر می‌شد دوش گفتم بتوان دید به خوابت، لیکن با فراق…

ادامه مطلب

به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔ‌چون خور

به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔ‌چون خور ببردی از بر من دل، بخوردی از دل من بر ز رشک طلعت خوبت بریزد اختر…

ادامه مطلب

بگذاشته‌ام، تا چه کند نرگس مستت؟

بگذاشته‌ام، تا چه کند نرگس مستت؟ با یار پسندیده که پیمان نواستت رای دو دلی کردن و آهنگ جدایی گفتی که ندارم من و می‌بینم…

ادامه مطلب

بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی

بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی از میان بنگریزی، در کنار ما باشی دل چو در بلا افتد، رحمتی کنی بر دل…

ادامه مطلب

باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟

باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟ وین دل و دیدهٔ مرا پر تف و نم که میکنی؟ رنج دل شعیف من…

ادامه مطلب

با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی

با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی چون ترا از دل من نیست خبر هیچ مگوی چند گویی که حدیث تو به زر…

ادامه مطلب

ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن

ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن جان عزیز من تویی، برجان من خواری مکن با چشم تو تقریر کن کآهنگ جان بیدلان گر پیش…

ادامه مطلب

ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی

ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی گل وام کرده از رخ خوب تو خرمی زلف و رخ ترا ز دل و دیده…

ادامه مطلب

ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم

ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی من خرقهٔ پوشیده…

ادامه مطلب

ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟

ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟ سودیت نمی‌باید چندین به سفر بودن اندر پی بهبودی باید شدنت، کین جا بیماری بد باشد هر…

ادامه مطلب

ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو

ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو بس می‌خروشد آن سخن دل‌خراش تو زرقی همی فروشی و شهری همی خری دخل گزاف بنگر و…

ادامه مطلب

او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری

او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری در بها بیفزایی، تا بهانه بر گیری سنگ و شانه‌ای باید تا ز پا و…

ادامه مطلب

آن دل که مرا بود و توی دیده سلبوه

آن دل که مرا بود و توی دیده سلبوه و آن تن که کشیدی به کمنمدش جذبوه و آن دیدهٔ دریا شده را درد و…

ادامه مطلب

آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست

آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست ساقی، می شبانه بیاور، که روز ماست در باغ شد شکفته به هر جانبی گلی فریاد…

ادامه مطلب