غزلیات رکنالدین اوحدی مراغهای
نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را
نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را چراغی کش تو باشی نور با مردن چه کار او را؟ اگر نه دامن از…
نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی
نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی گذر کنی ز بر من به نزد آنکه تو دانی پیام من برسانی، بدان صفت که…
من نخواهم برد جان از دست دل
من نخواهم برد جان از دست دل ای مسلمانان، فغان از دست دل سینه میسوزد نهان از جور چشم دیده میگرید روان از دست دل…
من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم
من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم که رویت میکند هشیار و بویت میکند مستم صدم دشمن به شمشیر ملامت خون همی ریزد کدامین…
مستیم و مستی ما از جام عشق باشد
مستیم و مستی ما از جام عشق باشد وین نام اگر بر آریم، از نام عشق باشد خوابی دگر ببینیم هر شب هلاک خود را…
مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی
مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب…
ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار اختیار اولین یارست و کردیم اختیار هر زمان مهری و پیوندی نباشد سودمند هر زمان عهدی و…
گفتم به چابکی ببرم جان ز دست عشق
گفتم به چابکی ببرم جان ز دست عشق خود هیچ یاد و هوش نیاورد مست عشق صد گونه مرهم ار بنهی سودمند نیست آنرا که…
گر ز من جان طلبد دوست، روانی بدهم
گر ز من جان طلبد دوست، روانی بدهم پیش جانان نبود حیف؟ که جانی بدهم غلطم، چیست سر و جان و دل و دین و…
گر آن کاری که من دانم بر آید
گر آن کاری که من دانم بر آید بهل تا در وفا جانم برآید من آن ایام دولت را چه گویم؟ که گوی او به…
کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز
کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز و آن درد را که بود نکردم دوا هنوز بیگانه گشتم از همه خوبان به مهر تو وآن…
غیر ازو هر چه هست بازی بود
غیر ازو هر چه هست بازی بود ما و من قصهٔ مجازی بود زود بگذر، که اصل ذات یکیست وین صفتها بهانهسازی بود تو ز…
عشق روی تو نه در خورد دل خام منست
عشق روی تو نه در خورد دل خام منست کاول حسن تو و آخر ایام منست از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی راه…
صورت او را ز معنی آشنایی با دلست
صورت او را ز معنی آشنایی با دلست ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی بت پرست…
شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده
شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم روی…
سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد
سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد دلم با راهب دیرش جرس جنبان عشق آمد بز ناری میان بستم که هرگز باز نگشایم که…
ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری
ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری نتوان شراب خوردن بیمطربی و یاری یاری لطیف باید، گویندهای موافق تا میتواند از تن کردن بدل گذاری آن…
زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت
زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت هر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت بر بوی باد زلف تو شب روز میکنم…
ز تورانیان تنگ چشمی سواری
ز تورانیان تنگ چشمی سواری در ایران به زلف سیه کرد کاری که کافر نکردست بر دین پرستی که دشمن نکردست با دوستداری دهانش خموشی،…
روز وداع گریه نه در حد دیده بود
روز وداع گریه نه در حد دیده بود توفان اشک تا به گریبان رسیده بود نزدیک بود کز غم من ناله برکشد از دور هر…
دیریست تا ز دست غمت جان نمیبریم
دیریست تا ز دست غمت جان نمیبریم وقتست کز وصال تو جانی بپروریم نهنه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار این مایه بس…
دوش چون چشم او کمان برداشت
دوش چون چشم او کمان برداشت دلم از درد او فغان برداشت حیرت او زبان من در بست غیرتش بندم از زبان برداشت بنشینم به…
دلم جز تو آهنگ یاری نکرد
دلم جز تو آهنگ یاری نکرد به غیر از تو میل کناری نکرد به طرف چمن در خزانی نرفت تماشای گل در بهاری نکرد به…
دل من خستهٔ یاریست بیتو
دل من خستهٔ یاریست بیتو تنم در قید بیماریست بیتو مرا گوییکه بیمن جان همی ده کرا خود غیر ازین کاریست بیتو؟ ترا در سر…
دل از فراق شما دردمند خواهد بود
دل از فراق شما دردمند خواهد بود زمان هجر ندانم که چند خواهد بود؟ دریغم آید از آن، گوهر پسندیده که در تصرف هر ناپسند…
در هر ولایتی ز شرف نام ما رود
در هر ولایتی ز شرف نام ما رود گر دوست بر متابعت کام ما رود ای باد صبح دم، خبر او بیار تو آنجا مجال…
خیز، که در میرسد موکب سلطان گل
خیز، که در میرسد موکب سلطان گل چارهٔ بزمی بساز، تا بنهی خوان گل گل دو سه روزی مقام بیش نگیرد به باغ این دو…
حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات
حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو…
چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت
چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت گر هجر ما، گزینی، دوری ز حسن عادت شبهاست تا دلم را تب دارد از غم…
چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم
چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم حکایت دگران سر به سر زیاد بهشتم اگر چه نام مرا دور کردهای تو ز دفتر به…
چشم جان بر اثرت میدارم
چشم جان بر اثرت میدارم گوش دل بر خبرت میدارم میکنم جای تو در جان، گر چه گفتی از دل بدرت میدارم همچو خاکم بدر…
جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت
جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت آخر چه شد، که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟ نزد تو نامهای ننوشتم، که سوز دل صد…
تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم
تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم کسی دیگر نبیند اندر آنرو، آنکه من دیدم نه امکان آنچه من دیدم که در…
تا ندانی ز جسم و جان مردن
تا ندانی ز جسم و جان مردن پیش آن رخ کجا توان مردن؟ عاشقی چیست؟ زنده بودن فاش وآنگه از عشق او نهان مردن از…
تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان
تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان نقش مرا فرو شست از لوح نیک نامان ای همرهان، به منزل گر بازگشت باشد با قوم ما…
بیروی تو جان در تن بیمار همی باشد
بیروی تو جان در تن بیمار همی باشد دل شیفته میگردد، تن زار همی باشد خو کرد دل ریشم با روی تو وین ساعت روزی…
به من از دولت وصل تو مقرر میشد
به من از دولت وصل تو مقرر میشد کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد دوش گفتم بتوان دید به خوابت، لیکن با فراق…
به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔچون خور
به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔچون خور ببردی از بر من دل، بخوردی از دل من بر ز رشک طلعت خوبت بریزد اختر…
بگذاشتهام، تا چه کند نرگس مستت؟
بگذاشتهام، تا چه کند نرگس مستت؟ با یار پسندیده که پیمان نواستت رای دو دلی کردن و آهنگ جدایی گفتی که ندارم من و میبینم…
بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی
بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی از میان بنگریزی، در کنار ما باشی دل چو در بلا افتد، رحمتی کنی بر دل…
باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟
باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟ وین دل و دیدهٔ مرا پر تف و نم که میکنی؟ رنج دل شعیف من…
با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی چون ترا از دل من نیست خبر هیچ مگوی چند گویی که حدیث تو به زر…
ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن
ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن جان عزیز من تویی، برجان من خواری مکن با چشم تو تقریر کن کآهنگ جان بیدلان گر پیش…
ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی
ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی گل وام کرده از رخ خوب تو خرمی زلف و رخ ترا ز دل و دیده…
ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم
ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی من خرقهٔ پوشیده…
ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟
ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟ سودیت نمیباید چندین به سفر بودن اندر پی بهبودی باید شدنت، کین جا بیماری بد باشد هر…
ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو
ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو بس میخروشد آن سخن دلخراش تو زرقی همی فروشی و شهری همی خری دخل گزاف بنگر و…
او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری
او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری در بها بیفزایی، تا بهانه بر گیری سنگ و شانهای باید تا ز پا و…
آن دل که مرا بود و توی دیده سلبوه
آن دل که مرا بود و توی دیده سلبوه و آن تن که کشیدی به کمنمدش جذبوه و آن دیدهٔ دریا شده را درد و…
آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست
آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست ساقی، می شبانه بیاور، که روز ماست در باغ شد شکفته به هر جانبی گلی فریاد…