هرکجا عشاق را درد طلب منظور شد

هرکجا عشاق را درد طلب منظور شد رفتن رنگ دو عالم خون یک ناسور شد رنگ منت برنمی‌دارد دل اهل صفا صبح‌ ، زخم خویش…

ادامه مطلب

هرکه زین انجمن آثار صفا می‌بیند

هرکه زین انجمن آثار صفا می‌بیند نشئه از باده و از تار صدا می‌بیند روغن از پردهٔ بادام تواند دیدن هرکه از نرگس مست تو…

ادامه مطلب

همت ‌از هر دو جهان ‌جست ‌و ز دل در نگذشت

همت ‌از هر دو جهان ‌جست ‌و ز دل در نگذشت موج بگذشت ز دریا و ز گوهر نگذشت آمد و رفت نفس‌،‌گرد پی یکتایی‌ست…

ادامه مطلب

همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمارما

همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمارما چه قیامتی‌که نمی‌رسی زکنار ما به‌کنار ما چو غبار ناله به نیستان نزدیم‌گامی از امتحان…

ادامه مطلب

هوس وداع بهار خیال امکان باش

هوس وداع بهار خیال امکان باش چو رنگ رفته به‌باغ دگر گل‌افشان باش کناره‌جویی ازین بحر عافیت دارد وداع مجلسیان‌کن ز دور گردان باش گرفتم…

ادامه مطلب

وحشتی‌ کو تا وداع اینهمه غوغا کنم

وحشتی‌ کو تا وداع اینهمه غوغا کنم نغمهٔ ساز دو عالم را صدای پا کنم هیچ موجی از کنار این محیط آگاه نیست من ز…

ادامه مطلب

وقت‌ست کنم شور جنون عام و بگریم

وقت‌ست کنم شور جنون عام و بگریم چون ابر بر آیم به سر بام و بگریم تا گرد ره هرزه دوی‌ها بنشیند از آبله چشمی…

ادامه مطلب

یاران به رنگ رفته دو روزم مثل‌ کنید

یاران به رنگ رفته دو روزم مثل‌ کنید تمثال من‌کم است‌گر آیینه تل‌کنید انجام این بساط در آغاز خفته است شام ابد تصور صبح ازل…

ادامه مطلب

یک سر مو گر هوس از فکر جاهی بگذرد

یک سر مو گر هوس از فکر جاهی بگذرد پشم ما بالد به حدی ‌کز کلاهی بگذرد شمع محفل داغ می‌گردد کز آهی بگذرد آه…

ادامه مطلب

آخر از بار تعلق‌های اسباب جهان

آخر از بار تعلق‌های اسباب جهان عبرتی بستیم بر دوش نگاه ناتوان از خم‌ گردون مهیا شو به ایمای بلا تیر می‌باشد اشارتهای ابروی کمان…

ادامه مطلب

آرزوی دل‌، چو اشک از چشم ما افتاده است

آرزوی دل‌، چو اشک از چشم ما افتاده است مدعا چون سایه‌ای در پیش پا افتاده است گوهر امید ما قعر توکل‌کرده ساز کشتی تدبیر…

ادامه مطلب

از چرخ بار منت تا کی توان کشیدن

از چرخ بار منت تا کی توان کشیدن باید به‌پای مردی دست از جهان کشیدن توفان‌ کن و برانگیز گرد از بنای هستی دامان مقصد…

ادامه مطلب

از ره و منزل تحقیق اگر دوری نیست

از ره و منزل تحقیق اگر دوری نیست جستن خانهٔ خورشید بجزکوری نیست گرد هرکوچه علمدار جنون دگر است نیست خاکی‌که در او رایت منصوری…

ادامه مطلب

از قناعت خاک باید کرد در انبان حرص

از قناعت خاک باید کرد در انبان حرص آبرو تا کی شود صرف خمیر نان حرص هیچ دشتی نیست‌ کز ریگ روان باشد تهی بر…

ادامه مطلب

ازکتاب آرزو بابی دگر نگشوده‌ام

ازکتاب آرزو بابی دگر نگشوده‌ام همچو آه بیدلان سطری به خون آلوده‌ام موج را قرب محیط از فهم معنی دور داشت قدردان خود نی‌ام از…

ادامه مطلب

اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت

اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت خوشه‌خشکی‌داشت اینجادانه‌نشکست‌و نریخت زیرگردون صدهزاران سر به باد فتنه رفت کهنه خشتی زین ندمتخانه نشکست و نریخت…

ادامه مطلب

افتاده‌ام به راهت چون اشک بی‌روانی

افتاده‌ام به راهت چون اشک بی‌روانی مکتوب انتظارم شاید مرا بخوانی از ساز حیرت من مضمون ناله درباب گرد نگاه دارد فریاد ناتوانی آنجا که…

ادامه مطلب

اگر خضر خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد

اگر خضر خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد عقیق لب چرا چون تشنگان زیر زبان دارد نمی‌دانم شهادتگاه شوق کیست این وادی که رفتنهای خون…

ادامه مطلب

الفت تن باعث فکر پریشان دل است

الفت تن باعث فکر پریشان دل است دانه صاحب ریشه از آمیزش آب وگل است عمرراکوتاهی سعی نفس آسودگی‌ست پیچ و تاب جاده هرجا محوگردد…

ادامه مطلب

امشب غبار نالهٔ دل سرمه رنگ بود

امشب غبار نالهٔ دل سرمه رنگ بود یا رب شکست‌شیشهٔ‌ من از چه سنگ بود از کشتنم نشد شفقی طرف دامنی خونم درپن ستمکده نومید…

ادامه مطلب

آنچه نذر درگه آوردیم ما

آنچه نذر درگه آوردیم ما تحفه‌، شیئالله آوردیم ما جان محزون پیشتاز عجز بود آه بر لب هرگه آوردیم ما خاک پست و دامن گردون…

ادامه مطلب

آه نومیدم‌ کجا تأثیر من پیدا شود

آه نومیدم‌ کجا تأثیر من پیدا شود خاک‌گردم تا نشان تیر من پیدا شود صدگلو بندد جنون چون حلقه در پهلوی هم تا صدای بسمل…

ادامه مطلب

ای آینهٔ حسن تمنای تو جانها

ای آینهٔ حسن تمنای تو جانها اوراق‌گلستان ثنای تو زبانها بی‌زمزمهٔ حمد تو قانون سخن را افسرده چو خون رگ تار است بیانها از حسرت…

ادامه مطلب

ای تماشایت چمن‌پرور به چشم آینه

ای تماشایت چمن‌پرور به چشم آینه بی توخس می‌پرورد جوهربه چشم آینه تا جدا افتاده است از دولت دیدار تو می‌زند مشاطه خاکستر به چشم…

ادامه مطلب

ای ز شوخیهای حسنت محوییچ وتابها

ای ز شوخیهای حسنت محوییچ وتابها حیرت اندر آینه چون موج درگردابها بی‌خراش‌زخم‌عشق اسراردل معلوم‌نیست خواندن این لفظ موقوف است بر اعرابها صاحب تسلیم را…

ادامه مطلب

ای غرهٔ اقبال سرانجام تو شوم است

ای غرهٔ اقبال سرانجام تو شوم است مرگت به ته بال هما سایهٔ بوم است چون پیر شدی از امل پوچ حیاکن یکسر خط تقویم‌کهن…

ادامه مطلب

ای هستی از قصر غنا افکنده در ویرانه‌ات

ای هستی از قصر غنا افکنده در ویرانه‌ات گل‌کرده از هر موی تو ادبار چینی خانه‌ات می‌باید از دست نفس جمعیت دل باختن تا ریشه…

ادامه مطلب

این دور، دور حیز است‌، وضع متی‌‌که دارد

این دور، دور حیز است‌، وضع متی‌‌که دارد باد بروت مردی غیر از سرین‌که دارد آثار حق‌پرستی ختم است بر مخنث غیر از دبر سرشتان…

ادامه مطلب

آیینهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت

آیینهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت فریادکه روشن‌نشد این آتش و خس سوخت واداشت ز آزادی‌ام الفتکدهٔ جسم پرواز من زگرمی آغوش قفس…

ادامه مطلب

با همه بی‌دست و پایی اندکی همت‌گمار

با همه بی‌دست و پایی اندکی همت‌گمار آسمان می‌بالد اینجا کودک دامن سوار وضع بیکاری دلیل انفعال کس مباد تا ز سعی ناخنت ‌کاری‌ گشاید…

ادامه مطلب

باز بیتابی‌ام احرام چه در می‌بندد

باز بیتابی‌ام احرام چه در می‌بندد کز غبارم نفس صبح ‌کمر می‌بندد فکر جولان‌ همه تشویش عبارت‌ سازی‌ ست فطرت آبله مسضمون دگر می‌بندد غیر…

ادامه مطلب

باغ هستی نیست جز رنگی‌ که‌ گرداند عدم

باغ هستی نیست جز رنگی‌ که‌ گرداند عدم ما و این پرواز تا هر جا پر افشاند عدم چون سحر نشو و نماها یک قلم…

ادامه مطلب

بر اهل فضل دانش و فن‌گریه می‌کند

بر اهل فضل دانش و فن‌گریه می‌کند تا خامه لب گشود سخن گریه می‌کند پر بیکسیم ‌کز نم چشم مسامها هرچند مو دمد ز بدن…

ادامه مطلب

بر شعله تا چند نازیدن‌کاه

بر شعله تا چند نازیدن‌کاه در دولت تیز مرگی‌ست ناگاه صد نقص دارد سازکمالت چندین هلال است پیش وپس ماه در فکر خویشیم آزادگی‌کو ما…

ادامه مطلب

برق حسنی در نظر دارم به خود پیچیده‌ام

برق حسنی در نظر دارم به خود پیچیده‌ام جوهر آیینه یعنی موی آتش دیده‌ام نادمیدن زین شبستان پاس ناموس حیاست چون سحر عمریست خود را…

ادامه مطلب

بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش

بزم امکان بسکه عام افتاده دور ساغرش هرکه را سرمایهٔ رنگی‌ست می‌گردد سرش مغز آسایش چسان بندد سر فرماندهی کز خیال سایهٔ بالی‌ست بالین پرش…

ادامه مطلب

بسکه امشب بی‌توام سامان اعضا آتش است

بسکه امشب بی‌توام سامان اعضا آتش است گر همه اشکی فشانم تا ثریا آتش است شوخی آهم به دل سرمایهٔ آرام نیست سوختن صهباست نرمی…

ادامه مطلب

بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است

بسکه در بزم توام حسرت جنون پیمانه است هرکه را رنگی بگردد لغزش مستانه است اهل معنی از حوادث مست خواب راحتند شور موج بحر…

ادامه مطلب

بسکه‌وحشت کرده‌است آزاد، مجنون‌مرا

بسکه‌وحشت کرده‌است آزاد، مجنون‌مرا لفظ نتواندکند زنجیر،مضمون مرا در سر از شوخی نمی‌گنجدگل سودای من خم حبابی می‌کند شور فلاطون مرا داغ هم در سینه‌ام…

ادامه مطلب

بلا‌کشان محبت‌ گل چه نیرنگند

بلا‌کشان محبت‌ گل چه نیرنگند شکسته‌اند به رنگی‌ که عالم رنگند چه شیشه و چه پری خانه‌زاد حیرت ماست به آرمیدگی دل‌که بیخودان سنگند ز…

ادامه مطلب

به این موهومی‌ام یا رب‌ که‌ کرد آیینه‌دار او

به این موهومی‌ام یا رب‌ که‌ کرد آیینه‌دار او تحیر تا کجا گیرد ز صفر من شمار او سراغ خویش یابم تا ره تحقیق او…

ادامه مطلب

به حسرت غنچه‌ام یعنی به دلتنگی وطن دارم

به حسرت غنچه‌ام یعنی به دلتنگی وطن دارم خیالی در نفس خون می‌کنم طرح چمن دارم سپند من به نومیدی قناعت‌ کرد از این محفل…

ادامه مطلب

به دعوت هم‌کسی راکس نمی‌گوید بیا اینجا

به دعوت هم‌کسی راکس نمی‌گوید بیا اینجا صدای نان شکستن‌گشت بانگ آسیا اینجا اگربااین نگوبیهاست خوان جود سرپوشش ز وضع تاج برکشکول می‌گریدگدا اینجا فلک…

ادامه مطلب

به رنگ‌گلشن ازفیض حضورت عشرت آهنگم

به رنگ‌گلشن ازفیض حضورت عشرت آهنگم مشو غایب‌ که چون آیینه از رخ می‌پرد رنگم حیا را کرده‌ام قفل در دکان رسوایی به رنگ غنچه…

ادامه مطلب

به صد غبار درین دشت مبتلا شده‌ام

به صد غبار درین دشت مبتلا شده‌ام به دامن ‌که زنم دست از او جدا شده‌ام جنون ‌به هر بن ‌مویم ‌خروش دیگر داشت چه…

ادامه مطلب

به غبار عالم جستجو ز چه یاس خسته نشسته‌ای

به غبار عالم جستجو ز چه یاس خسته نشسته‌ای که به پیش پای تو یکدل است و هزار شیشه شکسته‌ای نبری ز خیال کسان حسد…

ادامه مطلب

به ناقوسی دل امشب از جنون خورده‌ست پهلویی

به ناقوسی دل امشب از جنون خورده‌ست پهلویی بر این نُه دیر آتش می‌زنم سر می‌دهم هویی ز فیض وحشتم همسایهٔ جمعیت عنقا چو دل…

ادامه مطلب

به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ می‌گردد

به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ می‌گردد به موج یک عرق صد آسیای رنگ می‌گردد نگردد ضعف پیری مانع بیتابی شوقت نوا از پا نیفتد…

ادامه مطلب

به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری

به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری دل شکستهٔ ماکرد ناله معماری در آن بساط ‌که موجود بودن‌ست غرض چو ذره اندکی ما بس است بسیاری…

ادامه مطلب

به‌شوخی زد طرب‌غم آفریدند

به‌شوخی زد طرب‌غم آفریدند مکرر شد عسان سم آفریدند نثار نازی از اندیشه گل کرد دو عالم جان به یک دم آفریدند به زخم اضطراب…

ادامه مطلب