کشیدم از تو دو تا کوه، بعد، چند کلاغ

کشیدم از تو دو تا کوه، بعد، چند کلاغ غروب کردم تا هر غروب گریه کنی برای من که تمامی قصّه بد بودم کجاست آغوشی…

ادامه مطلب

سعی کردم! شبیه موشی پیر

سعی کردم! شبیه موشی پیر وسط راه های پیچاپیچ خسته از هیچ راه افتاده در نهایت رسیده است به هیچ! قصّه را هر کجا شروع…

ادامه مطلب

دوباره حامله ام… بچّه ی کدام شماست؟!

دوباره حامله ام… بچّه ی کدام شماست؟! کسی لگد زده از توو به پوست شکمم مرا به حبس بینداز توی آغوشت که منحرف شده ام…

ادامه مطلب

اتّفاق است اینکه با یک شعر

اتّفاق است اینکه با یک شعر، آنکه با یک نگاه می افتد می زند زل به «چشم» غمگینی… و به روز «سیاه» می افتد سال…

ادامه مطلب

از پشت شیشه، دختر جذّابی‌ست

از پشت شیشه، دختر جذّابی‌ست با چشم‌های قهوه‌ایِ تیره که زل زده به وحشتِ آینده [انبوه عابران به تنش خیره!] . شاید برادرش سرطان دارد…

ادامه مطلب

پس کجا خواب مانده‌ای سهراب؟! کفش هایت کجای این قصّه ست؟!

پس کجا خواب مانده‌ای سهراب؟! «کفش هایت کجای این قصّه ست؟!» «عاقبت آب را گل‌آلوده» یا گل‌آلوده، آب را کردند یک، دو، سه، چار، پنج،…

ادامه مطلب

پاییز آمده‌ست که خود را ببارمت!

پاییز آمده‌ست که خود را ببارمت! پاییز: نامِ دیگرِ «من دوست دارمت» بر باد می‌دهم همه ی بودِ خویش را یعنی تو را به دست…

ادامه مطلب

ای ساکِ بسته‌ی سفر از رؤیا

ای ساکِ بسته‌ی سفر از رؤیا موهای خیسِ شعله‌ور از رؤیا! ای اسبِ شاخدارتر از رؤیا من جز تو هیچ‌چیز نمی‌دانم شب‌ها صدای زنگ، برای…

ادامه مطلب

از خودم مثل مرگ می ترسم ، مثل ِ از زندگی شدن با هم

از خودم مثل مرگ می ترسم ، مثل ِ از زندگی شدن با هم هیچ چی واقعاً نمی فهمم! هیچ چی واقعاً نمی خواهم! دارم…

ادامه مطلب

خسته تر از هرچه بگویند درست و غلط

خسته تر از هرچه بگویند درست و غلط توی سرم بود نباشم که نباشم فقط خسته ِ تر از لمس ِ جنون در دل وابستگی…

ادامه مطلب

جبر می‌کرد تا پیاده شوم

جبر می‌کرد تا پیاده شوم توی یک ایستگاه نامعلوم ترس دارم از این شب مشکوک مثل بچه از امتحان علوم ترس دارد به خواب می‌چسبد…

ادامه مطلب

حسّی شبیه غم بدنت را گرفته بود

حسّی شبیه غم بدنت را گرفته بود از خانه ای که بوی تنت را گرفته بود می خواستی که جیغ شوی: خسته ام عزیز! یک…

ادامه مطلب

خون می‌جهد از گردنت با عشق و بی‌رحمی

خون می‌جهد از گردنت با عشق و بی‌رحمی در من دراکولای غمگینی‌ست… می‌فهمی؟! خون می‌خورم از آن کبودی‌ها که دیگر نیست در می‌روم این خانه…

ادامه مطلب

پس کجا خواب مانده‌ای سهراب؟!کفش هایت کجای این قصّه ست؟

پس کجا خواب مانده‌ای سهراب؟!کفش هایت کجای این قصّه ست؟ «عاقبت آب را گل‌آلوده» یا گل‌آلوده، آب را کردند یک، دو، سه، چار، پنج، شش…

ادامه مطلب

دست یک مرد توی تاریکی

دست یک مرد توی تاریکی می‌زند توی صورت خیسم خواسته قبل خودکشی کردن نامه‌ای عاشقانه! بنویسم: . «کارم از بچّگی جنایت بود مادرم چند جور…

ادامه مطلب

من هاشمم! که کارگر کارخانه ام

من هاشمم! که کارگر کارخانه ام با یک زن و چهار پسر، چند دخترِ… بی اتّفاق خاص به جز مرگ مادرم بی هیچ عاشقانه و…

ادامه مطلب