اشتراک و ملوکیت

صاحب سرمایه از نسل خلیل یعنی آن پیغمبری بی جبرئیل زانکه حق در باطل او مضمر است قلب او مؤمن دماغش کافر است غربیان گم…

ادامه مطلب

حکمت خیرکثیر است

گفت حکمت را خدا خیر کثیر هر کجا این خیر را بینی بگیر علم حرف و صوت را شهپر دهد پاکی گوهر به نا گوهر…

ادامه مطلب

عارف هندی که به یکی از غار های قمر خلوت گرفته ، و اهل هند او را «جهان دوست» میگویند

من چوکوران دست بر دوش رفیق پا نهادم اندر آن غار عمیق ماه را از ظلمتش دل داغ داغ اندرو خورشید محتاج چراغ وهم و…

ادامه مطلب

نغمهٔ بعل

آدم این نیلی تتق را بر درید آنسوی گردون خدائی را ندید در دل آدم بجز افکار چیست همچو موج این سر کشید و آن…

ادامه مطلب

احوال دوشیزهٔ مریخ که دعوی رسالت کرده

در گذشتیم از هزاران کوی و کاخ بر کنار شهر میدان فراخ اندر آن میدان هجوم مرد و زن در میان یک زن قدش چون…

ادامه مطلب

حکومت الهی

بندهٔ حق بی نیاز از هر مقام نی غلام او را نه او کس را غلام رسم و راه و دین و آئینش ز حق…

ادامه مطلب

غزل زنده رود

این گل و لاله تو گوئی که مقیم اند همه راه پیما صفت موج نسیم اند همه معنی تازه که جوئیم و نیابیم کجاست مسجد…

ادامه مطلب

نالهٔ ابلیس

ای خداوند صواب و ناصواب من شدم از صحبت آدم خراب هیچگه از حکم من سر بر نتافت چشم از خود بست و خود را…

ادامه مطلب

آن سوی افلاک – مقام حکیم آلمانی نیچه

هر کجا استیزه ی بود و نبود کس نداند سر این چرخ کبود هر کجا مرگ آورد پیغام زیست ایخوش آنمردی که داند مرگ چیست…

ادامه مطلب

دین و وطن

لرد مغرب آن سراپا مکر و فن اهل دین را داد تعلیم وطن او بفکر مرکز و تو در نفاق بگذر از شام و فلسطین…

ادامه مطلب

فرو رفتن بدریای زهره و دیدن ارواح فرعون و کشنر را

پیر روم آن صاحب «ذکر جمیل» ضرب او را سطوت ضرب خلیل این غزل در عالم مستی سرود هر خدای کهنه آمد در سجود غزل…

ادامه مطلب

نمودار شدن خواجهٔ اهل فراق ابلیس

صحبت روشندلان یک دم ، دو دم آن دو دم سرمایهٔ بود و عدم عشق را شوریده تر کرد و گذشت عقل را صاحب نظر…

ادامه مطلب

ارض ملک خداست

سر گذشت آدم اندر شرق و غرب بهر خاکی فتنه های حرب و ضرب یک عروس و شوهر او ما همه آن فسونگر بی همه…

ادامه مطلب

خطاب به جاوید

سخنی به نژاد نو این سخن آراستن بیحاصل است بر نیاید آنچه در قعر دل است گرچه من صد نکته گفتم بی حجاب نکته ئی…

ادامه مطلب

فریاد یکی از زورق نشینان قلزم خونین

«نی عدم ما را پذیرد نی وجود وای از بی مهری بود و نبود تا گذشتیم از جهان شرق و غرب بر در دوزخ شدیم…

ادامه مطلب

نمودار شدن درویش سودانی

برق بیتابانه رخشید اندر آب موجها بالید و غلطید اندر آب بوی خوش از گلشن جنت رسید روح آن درویش مصر آمد پدید در صدف…

ادامه مطلب

آشکارا می شود روح هندوستان

آسمان شق گشت و حوری پاک زاد پرده را از چهره خود بر گشاد در جبینش نار و نور لایزال در دو چشم او سرور…

ادامه مطلب

در حضور شاه همدان

زنده رود از تو خواهم سر یزدان را کلید طاعت از ما جست و شیطان آفرید زشت و ناخوش را چنان آراستن در عمل از…

ادامه مطلب

فلک قمر

این زمین و آسمان ملک خداست این مه و پروین همه میراث ماست اندرین ره هر چه آید در نظر با نگاه محرمی او را…

ادامه مطلب

نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود

«دست را چون مرکب تیغ و قلم کردی مدار هیچ غم گر مرکب تن لنگ باشد یا عرن از سر شمشیر و از نوک قلم…

ادامه مطلب

برآمدن انجم شناس مریخی از رصدگاه

پیر مردی ریش او مانند برف سالها در علم و حکمت کرده صرف تیز بین مانند دانایان غرب کسوتش چون پیر ترسایان غرب دیر سال…

ادامه مطلب

دیباچه

خیال من به تماشای آسمان بود است بدوش ماه و به آغوش کهکشان بود است گمان مبر که همین خاکدان نشیمن ماست که هر ستاره…

ادامه مطلب

فلک عطارد – زیارت ارواح جمال الدین افغانی و سعید حلیم پاشا

مشت خاکی کار خود را برده پیش در تماشای تجلی های خویش یا من افتادم بدام هست و بود یا بدام من اسیر آمد وجود…

ادامه مطلب

نغمه ملائک

فروغ مشت خاک از نوریان افزون شود روزی زمین ازکوکب تقدیر او گردون شود روزی خیال او که از سیل حوادث پرورش گیرد ز گرداب…

ادامه مطلب

پیغام افغانی با ملت روسیه

منزل و مقصود قرآن دیگر است رسم و آئین مسلمان دیگر است در دل او آتش سوزنده نیست مصطفی در سینه او زنده نیست بنده…

ادامه مطلب

زروان که روح زمان و مکان است مسافر را بسیاحت عالم علوی میبرد

از کلامش جان من بیتاب شد در تنم هر ذره چون سیماب شد ناگهان دیدم میان غرب و شرق آسمان در یک سحاب نور غرق…

ادامه مطلب

فلک زهره

در میان ما و نور آفتاب از فضای تو بتو چندین حجاب پیش ما صد پرده را آویختند جلوه های آتشین را بیختند تا ز…

ادامه مطلب

نوای حلاج

ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست تجلی دگری در خور تقاضا نیست نظر بخویش چنان بسته ام که جلوه دوست جهان گرفت و…

ادامه مطلب

تذکیر نبیهٔ مریخ

ای زنان ای مادران ای خواهران زیستن تا کی مثال دلبران دلبری اندر جهان مظلومی است دلبری محکومی و محرومی است در دو گیسو شانه…

ادامه مطلب

زنده رود رخصت میشود از فردوس برین و تقاضای حوران بهشتی

شیشهٔ صبر و سکونم ریز ریز پیر رومی گفت در گوشم که خیز آن حدیث شوق و آن جذب و یقین آه آن ایوان و…

ادامه مطلب

فلک مریخ – اهل مریخ

چشم را یک لحظه بستم اندر آب اندکی از خود گسستم اندر آب رخت بردم زی جهانی دیگری با زمان و با مکانی دیگری آفتاب…

ادامه مطلب

نوای سروش

ترسم که تو میرانی زورق به سراب اندر زادی به حجاب اندر میری به حجاب اندر چون سرمه رازی را از دیده فروشستم تقدیر امم…

ادامه مطلب

تمهید آسمانی – نخستین روز آفرینش نکوهش می کند آسمان زمین را

زندگی از لذت غیب و حضور بست نقش این جهان نزد و دور آنچنان تار نفس از هم گسیخت رنگ حیرت خانهٔ ایام ریخت هر…

ادامه مطلب

زمزمهٔ انجم

عقل تو حاصل حیات ، عشق تو سر کائنات پیکر خاک خوش بیا ، این سوی عالم جهات زهره و ماه و مشتری از تو…

ادامه مطلب

فلک زحل – ارواح رذیله که با ملک و ملت غداری کرده و دوزخ ایشانرا قبول نکرده

پیر رومی آن امام راستان آشنای هر مقام راستان گفت ای گردون نورد سخت کوش دیده ئی آن عالم زنار پوش آنچه بر گرد کمر…

ادامه مطلب

نه تا سخن از عارف هندی

ذات حق را نیست این عالم حجاب غوطه را حایل نگردد نقش آب زادن اندر عالمی دیگر خوش است تا شباب دیگری آید بدست حق…

ادامه مطلب

تمهید زمینی – آشکارا می شود روح حضرت رومی و شرح میدهد اسرار معراج را

عشق شور انگیز بی پروای شهر شعلهٔ او میرد از غوغای شهر خلوتی جوید بدشت و کوهسار یا لب دریای ناپیدا کنار من که در…

ادامه مطلب

زنده رود مشکلات خود را پیش ارواح بزرگ میگوید

از مقام مؤمنان دوری چرا یعنی از فردوس مهجوری چرا حلاج مرد آزادی که داند خوب و زشت می نگنجد روح او اندر بهشت جنت…

ادامه مطلب

فلک مشتری – ارواح جلیلهٔ حلاج و غالب و قرة العین طاهره که به نشیمن بهشتی نگرویدند «و بگردش جاودان گرائیدند

من فدای این دل دیوانه ئی هر زمان بخشد دگر ویرانه ئی چون بگیرم منزلی گوید که خیز مرد خود رس بحر را داند قفیز…

ادامه مطلب

نوای طاهره

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو از پی دیدن…

ادامه مطلب

جلوهٔ سروش

مرد عارف گفتگو را در ببست مست خود گردید و از عالم گسست ذوق و شوق او را ز دست او ربود در وجود آمد…

ادامه مطلب

شرق و غرب

غربیان را زیرکی ساز حیات شرقیان را عشق راز کائنات زیرکی از عشق گردد حق شناس کار عشق از زیرکی محکم اساس عشق چون با…

ادامه مطلب

قلزم خونین

آنچه دیدم می نگنجد در بیان تن ز سهمش بیخبر گردد ز جان من چه دیدم قلزمی دیدم ز خون قلزمی ، طوفان برون ،…

ادامه مطلب

نوای غالب

«بیا که قاعدهٔ آسمان بگردانیم قضا بگردش رطل گران بگردانیم اگر ز شحنه بود گیر و دار نندیشیم وگر ز شاه رسد ارمغان بگردانیم اگر…

ادامه مطلب

پیغام سلطان شهید به رود کاویری

حقیقت حیات و مرگ و شهادت رود کاویری یکی نرمک خرام خسته ئی شاید که از سیر دوام در کهستان عمر ها نالیده ئی راه…

ادامه مطلب

روح هندوستان ناله و فریاد می کند

شمع جان افسرد در فانوس هند هندیان بیگانه از ناموس هند مردک نامحرم از اسرار خویش زخمهٔ خود کم زند بر تار خویش بر زمان…

ادامه مطلب

گردش در شهر مرغدین

مرغدین و آن عمارات بلند من چه گویم زان مقام ارجمند ساکنانش در سخن شیرین جو نوش خوب روی و نرم خوی و ساده پوش…

ادامه مطلب

حرکت به و وادی یرغمید که ملائکه او را وادی طواسین مینامند

رومی آن عشق و محبت را دلیل تشنه کامان را کلامش سلسبیل گفت «آن شعری که آتش اندروست اصل او از گرمی الله هوست آن…

ادامه مطلب

صحبت با شاعر هندی برتری هری

حوریان را در قصور و در خیام ناله من دعوت سوز تمام آن یکی از خیمه سر بیرون کشید وان دگر از غرفه رخ بنمود…

ادامه مطلب

قصر شرف النسا

گفتم این کاشانه ئی از لعل ناب آنکه میگیرد خراج از آفتاب این مقام این منزل این کاخ بلند حوریان بر درگهش احرام بند ای…

ادامه مطلب