بچشم اندرون دیده از رون اوست

بچشم اندرون دیده از رون اوست بجسم اندرون جنبش از خون اوست

ادامه مطلب

پریچهرگان رزم را دلپسند

پریچهرگان رزم را دلپسند بپولاد پوشیده چینی پرند

ادامه مطلب

چو میروک را بال گردد هزار

چو میروک را بال گردد هزار برآرد پر از گردش روزگار بکاوید کالاش را سر بسر که داند که چه یافت زرّو گهر برآرندۀ گرد…

ادامه مطلب

سزد ار چه او نیز تکبر کند

سزد ار چه او نیز تکبر کند که شه نیکویی با کسندر کند

ادامه مطلب

مرا هرچه ملک و سپاهست و گنج

مرا هرچه ملک و سپاهست و گنج همی زان تست و ترا زوست خنج

ادامه مطلب

همی گفت و پیچید بر خشک خاک

همی گفت و پیچید بر خشک خاک ز خون دلش خاک همرنگ لاک

ادامه مطلب

بدل گفت اگر جنگجوئی کنم

بدل گفت اگر جنگجوئی کنم بپیکار او سرخ رویی کنم بگریند مر دوده و میهنم که بی سر ببینند خسته تنم

ادامه مطلب

پدر گفت هر مس چرائی دژم

پدر گفت هر مس چرائی دژم نه همچون منی دلت مانده بغم که این آلت من که شد ساخته نگردد همی هیچ پرداخته

ادامه مطلب

درآمد در آن خانۀ چون بهشت

درآمد در آن خانۀ چون بهشت بروز رش از ماه اردیبهشت

ادامه مطلب

سپه پهلوان بود با شاه جم

سپه پهلوان بود با شاه جم بخّم اندرون شاد و خرّم ببم

ادامه مطلب

مرا در دل این بود رای و گمان

مرا در دل این بود رای و گمان که کار من و تو بود همچنان کجا پیش از این کار افروتشال که بود الفتیشش هماره…

ادامه مطلب

یکی پادشا بود در نیمروز

یکی پادشا بود در نیمروز که از داد دیدی بزرگی و روز بگنج اندرش ساخته خواسته بجنگ اندرش لشکر آراسته

ادامه مطلب

بفرمود تا آسنستان پگاه

بفرمود تا آسنستان پگاه بیامد بنزدیک رخشنده ماه بدو داد فرخنده دخترش را بگوهر بیاراست اخترش را

ادامه مطلب

ترا هست محشر رسول حجاز

ترا هست محشر رسول حجاز دهنده بپول چنیوت جواز

ادامه مطلب

حکیمی بد و نام او مخسنوس

حکیمی بد و نام او مخسنوس که دانش همی دست او داد بوس

ادامه مطلب

سلیسون شه فرّخ اخترش بود

سلیسون شه فرّخ اخترش بود فلقراط شه را برادرش بود

ادامه مطلب

مکن روز بر خویشتن بر بنفش

مکن روز بر خویشتن بر بنفش به بازیچه پنجه مزن بر درفش

ادامه مطلب

یکی تیز پائی و دانوش نام

یکی تیز پائی و دانوش نام گذشته برو بر بسی کام و دام

ادامه مطلب

بزرینه جام اندرون لعل مل

بزرینه جام اندرون لعل مل فروزنده چون لاله بر زرد گل

ادامه مطلب

تنی چند از موج دریا برست

تنی چند از موج دریا برست رسیدند نزدیکی آبخوست

ادامه مطلب

درو آب چشمه ، در او آب جوی

درو آب چشمه ، در او آب جوی که رنجه نبودی درو آب جوی

ادامه مطلب

سخن مر سری را کند تاجدار

سخن مر سری را کند تاجدار سری را کند هم سخن چاه دار

ادامه مطلب

ندید و نبیند ترا هیچکس

ندید و نبیند ترا هیچکس گه رزم مثل و گه بزم دس

ادامه مطلب

یکی شاه بدنام او بخسلوس

یکی شاه بدنام او بخسلوس که با حیله و رنگ بود و فسوس

ادامه مطلب

بسی خیم ها کرده بود او درست

بسی خیم ها کرده بود او درست مر این خیم های و را چاره جست

ادامه مطلب

جزیره یکی بد بیونان زمین

جزیره یکی بد بیونان زمین کروتیس بدنام [و] شهری گزین

ادامه مطلب

دل دمخسینوس شد ناشکیب

دل دمخسینوس شد ناشکیب کخ در کار عذار چه سازد فریب

ادامه مطلب

شمید و دلش موج بر زد ز جوش

شمید و دلش موج بر زد ز جوش ز دل هوش و از جان رمیده خروش

ادامه مطلب

نشستند بر گاه ، ماه شاه

نشستند بر گاه ، ماه شاه چه نیکو بود گاه را شاه و ماه

ادامه مطلب

یکی مهره بازست گیتی که دیو

یکی مهره بازست گیتی که دیو ندارد بترفند او هیچ تیو

ادامه مطلب

بصد جای تخم اندر افکند سخت

بصد جای تخم اندر افکند سخت بتندید شاخ برآور درخت

ادامه مطلب

جهان خیره ماند ز فرهنگ او

جهان خیره ماند ز فرهنگ او از آن برز و بالا و اورنگ او

ادامه مطلب

ز بس کش بخاک اندرون گنج بود

ز بس کش بخاک اندرون گنج بود ازو خاک پی خسته (خوسته) را رنج بود

ادامه مطلب

فرو کوفتند آن بتان را بگزر

فرو کوفتند آن بتان را بگزر نه شان رنگ ماند و نه فرّ و نه برز

ادامه مطلب

نگاری کزو بت نمونه شود

نگاری کزو بت نمونه شود بیارایی او را چگونه شود

ادامه مطلب

ابا ویژگان ماند وامق بجنگ

ابا ویژگان ماند وامق بجنگ نه روی گریز و نه جای درنگ

ادامه مطلب

بمردن به آب اندرون چنگلوک

بمردن به آب اندرون چنگلوک به از رستگاری به نیروی غوک

ادامه مطلب

جهاندیده‌ای نام او ذی‌فنوس

جهاندیده‌ای نام او ذی‌فنوس که کردی بر آوای بلبل فسوس

ادامه مطلب

دمان همچنان کشتی مارسار

دمان همچنان کشتی مارسار که لرزان بود مانده اندر سنار

ادامه مطلب

فزاینده شان خوبی از چهر ولاف

فزاینده شان خوبی از چهر ولاف سراینده شان از گلو زند واف

ادامه مطلب

نه از خواب و از خورد بودش مزه

نه از خواب و از خورد بودش مزه نه بگسست از چشم او نایزه

ادامه مطلب

اگر بر سر مرد زد در نبرد

اگر بر سر مرد زد در نبرد سرو قامتش بر زمین پخچ کرد

ادامه مطلب

برو جست عذرا چو شیر نژند

برو جست عذرا چو شیر نژند بزد دست و چشم ادانوش کند

ادامه مطلب

چنان دان که این هیکل از پهلوی

چنان دان که این هیکل از پهلوی بود نام بتخانه ار بشنوی

ادامه مطلب

ز بس کینه جوی و دژ آهنگ بود

ز بس کینه جوی و دژ آهنگ بود فراخای گیتی برو تنگ بود

ادامه مطلب

فلاطوس برگشت و آمد براه

فلاطوس برگشت و آمد براه بر حجرۀ وامق نیکخواه

ادامه مطلب

نیابد همی کوهکان سیم پاک

نیابد همی کوهکان سیم پاک بکان اندرون گوهرش گشته خاک

ادامه مطلب

بآیین یکی شهر شامس بنام

بآیین یکی شهر شامس بنام یکی شهریار اندرو شادکام فلقراط نام از در مهتری هم از تخم آقوس بن مشتری

ادامه مطلب

به افرنجه افراطن نامدار

به افرنجه افراطن نامدار یکی پادشاهی بدی کامکار

ادامه مطلب

تو شیری و شیران بکردار غرم

تو شیری و شیران بکردار غرم برو تا رهانی دلم را ز گرم

ادامه مطلب