زاری کردن فرنگیس در فراق والده بلقیس بانوی خود

زاری کردن فرنگیس در فراق والده بلقیس بانوی خود از آن سو فرنگیس ژولیده موی خروشیده جان و خراشیده روی بزد قفلی از آهن اندر…

ادامه مطلب

رفتن بانو از حصار برای زینهار بخانه حاجی میرزا باقر جاور سیانی

رفتن بانو از حصار برای زینهار بخانه حاجی میرزا باقر جاور سیانی پس آنگه یکی توسنی تند خواست بر آمد ببالای او گشت راست همی…

ادامه مطلب

ترجمه کلمات مزبوره بفارسی با بانوی خانقاه

ترجمه کلمات مزبوره بفارسی با بانوی خانقاه نشستی بایوان ونازی ببخت ندانی که وارون شدت تخت و بخت توئی خفته اکنون بچرم پلنک ندانی که…

ادامه مطلب

رفتن حسنخان به دربار ظل السطان در شکایت از بانوی خود

رفتن حسنخان به دربار ظل السطان در شکایت از بانوی خود خروشان و جوشان و گریان و زار روان شد سوی درگه شهریار بغلطید بر…

ادامه مطلب

ارائه دادن رقم ظل السلطان به حاکم عراق و فرستادن مأمور به خانقاه سفلی

ارائه دادن رقم ظل السلطان به حاکم عراق و فرستادن مأمور به خانقاه سفلی ستمدیده برداشت فرمان شاه بصد شکر بیرون شد از بارگاه روان…

ادامه مطلب

عزیمت سپاه و خبردادن فیض الله به بانوی خانقاه

عزیمت سپاه و خبردادن فیض الله به بانوی خانقاه سحرگاه چون اختر اورمزد برون آمد از شبروی همچو دزد خور افتاد چون عابدی زرد چهر…

ادامه مطلب

پاسخ دادن ظل السلطان حسنخان را

پاسخ دادن ظل السلطان حسنخان را شه پاک دل ظل السلطان راد خداوند اورنگ و فرهنگ و داد بپاسخ چنین گفت جوشنده را همان ابر…

ادامه مطلب

شورشنامه

شورشنامه سراینده داستان نوی رقم زد بر این صفحه بانوی که دانند مردان این کهنه دز زنان را نباشد سزاوار عز بجز کجروی نیست در…

ادامه مطلب

پاسخ دادن بانو بفیض الله

پاسخ دادن بانو بفیض الله چه بانو نیوشید پیغام او درافتاد لرزه بر اندام او بغرید همچو یکی ماده شیر نظر کرد در روی او…

ادامه مطلب

گریستن اهالی مشکو در فراق بانو

گریستن اهالی مشکو در فراق بانو همه اهل مشکو ز جا خواستند میان را به خدمت بیاراستند کنیزان سیمین بر سر و قد غلامان مه…

ادامه مطلب

پاسخ بانوی خانقاه به محمد و خواستن پهلوانان را

پاسخ بانوی خانقاه به محمد و خواستن پهلوانان را چو بشنید بانو چنین داستان بدو گفت احسنت ایا پهلوان که گشته است گیتی به ما…

ادامه مطلب

فرستادن قاصد بداین برای احضار میرزا یحیی پسر حسن خان

فرستادن قاصد بداین برای احضار میرزا یحیی پسر حسن خان وز آن سو فرستاد خان اجل یکی قاصدی تند پا چون اجل به داین به…

ادامه مطلب

پاسخ بانو بیاران و وداع با دوستداران

پاسخ بانو بیاران و وداع با دوستداران چنین گفت بانوی شیرین زبان که ای جمله با من چو جان مهربان مرا نیست دیگر توانای زیست…

ادامه مطلب

گفتار فیض الله بزبان مردم خانقاه

گفتار فیض الله بزبان مردم خانقاه چه نشتی که رانئا زن خیننه ایواره مچاپن کور سیننه خنقای دامن میشه تل خاک تواته گرفتن به قصد…

ادامه مطلب

خواستن میرزایحیی آقاخان بیک را از آدشته

خواستن میرزایحیی آقاخان بیک را از آدشته و زان پس روان شد یکی تند مرد به آدشته نزد آقاخان چو گرد که ای سالها آب…

ادامه مطلب

گفتگوی بانوی یگانه هنگام وداع با خانه

گفتگوی بانوی یگانه هنگام وداع با خانه پس آنگه در ایوان خود بنگریست برآورد آهی و از جان گریست ندانستم ای خانه ویران شوی ابا…

ادامه مطلب

خواستن دبیر و صدور حکم بحکمران عراق

خواستن دبیر و صدور حکم بحکمران عراق ببر خواند شهزاده دانا دبیر بدو گفت کی شخص روشن ضمیر یکی چامه بنویس چون روی حور که…

ادامه مطلب

نالیدن حسنخان حضور ظل السلطان

نالیدن حسنخان حضور ظل السلطان ستمدیده برداشت فریاد و آه که ای رفته عدلت ز ماهی بماه ز جفتم که با ناله جفت آمدم شب…

ادامه مطلب

خبر رسانیدن جاسوس ببانوی پرافسوس

خبر رسانیدن جاسوس ببانوی پرافسوس در این کار بودند کارآگهان که ناگاه جاسوسی آمد نهان فرود آمد آنجا به مانند پیک بگفتا که خانم سلام…

ادامه مطلب

درآمدن سپاه نصرت پناه و ورود آنها بجانب خانقاه

درآمدن سپاه نصرت پناه و ورود آنها بجانب خانقاه در این گفتگو بود آن خوبچهر که آواز غم شد بلند از سپهر تبیره زن خیل…

ادامه مطلب

حرکت کردن میرزایحیی با سپاه از داین به کشور خانقاه

حرکت کردن میرزایحیی با سپاه از داین به کشور خانقاه بفرمود تا زین بر اسبان نهند نوید بشارت بکیوان دهند بر آرند چون باد پای…

ادامه مطلب

ترجمه کلمات مزبوره بفارسی

ترجمه کلمات مزبوره بفارسی رسیدند گردان خونخوار یل نشان شد تنت پیش تیر اجل کنون حکم و مأمور سلطان رسید فراوان سپاه از فراهان رسید…

ادامه مطلب

دلداری دادن محمد بانو را

دلداری دادن محمد بانو را محمد بدو گفت مخروش هیچ که دشمن نیارد در اینجا بسیج من آنم که خود آزمودی مرا شناسیده زین پیش…

ادامه مطلب

سفارش بانو با کدخدا و رئیس و وصیت او با فرنگیس و بلقیس

سفارش بانو با کدخدا و رئیس و وصیت او با فرنگیس و بلقیس چو بانو شنید این حکایت تمام تو گفتی نشاندند زهرش بکام چنین…

ادامه مطلب