شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود

شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود ساخت بیدار دل آن صبح بناگوش مرا

ادامه مطلب

شکر توام ز تیغ زبان موج می‌زند

شکر توام ز تیغ زبان موج می‌زند چون آب اگر چه خون مرا نوش کرده‌ای

ادامه مطلب

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است سیلاب عقل گریهٔ مستانه بوده است

ادامه مطلب

صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد

صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد آب در روغن چو باشد، می‌کند شیون چراغ

ادامه مطلب

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار وقت شباب دامن فرصت نگاه دار

ادامه مطلب

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد دیده خون می‌خورد آن‌جا که نگهبانی هست

ادامه مطلب

عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد

عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد نعرهٔ مستانه‌ای در کار گردون کرده‌ایم!

ادامه مطلب

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است

ادامه مطلب

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من همیشه روزی من رزق دیگران باشد

ادامه مطلب

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم ندانستم که این‌جامحتسب هشیار می‌گیرد

ادامه مطلب

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند به من خسته بجز چشم پریدن نرسد

ادامه مطلب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد

ادامه مطلب

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را در آغوش وصال از بیم هجران بیش می‌لرزم

ادامه مطلب

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟ بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا

ادامه مطلب

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم رهروی نیست درین راه که نشکست مرا

ادامه مطلب

گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی

گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی به یک پیمانه از سر عقل را وا می‌توان کردن

ادامه مطلب

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود دست در گردن هم، شادی و غم سبز شود

ادامه مطلب

ما به امید عطای تو چنین بیکاریم

ما به امید عطای تو چنین بیکاریم کار ما را به امید دگران نگذاری

ادامه مطلب

مجوی در سفر بیخودی مقام از من

مجوی در سفر بیخودی مقام از من که در محیط، کمر باز می‌کند سیلاب

ادامه مطلب

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است که روی مردم عالم دو بار باید دید!

ادامه مطلب

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد

ادامه مطلب

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من نمی‌توانم ازین لقمه حلال گذشت!

ادامه مطلب

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین عشقبازی پله‌ای از دار بالاتر نداشت

ادامه مطلب

منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند

منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند ما به جای سفره، خجلت پیش مهمان می‌کشیم!

ادامه مطلب

می‌دهم جان در بهای حسن تا در پرده است

می‌دهم جان در بهای حسن تا در پرده است من گل این باغ را در غنچگی بو می‌کنم

ادامه مطلب

میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست

میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست کج بنا کردند از اول، قبلهٔ این خانه را

ادامه مطلب

نخل صنوبرم که درین باغ دلفریب

نخل صنوبرم که درین باغ دلفریب خوشوقت می‌شوند حریفان ز شیونم

ادامه مطلب

نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد

نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد مکن نومید از درگاه خود امیدواران را

ادامه مطلب

نگردید از سفیدیهای مو آیینه‌ام روشن

نگردید از سفیدیهای مو آیینه‌ام روشن زهی غفلت که در صبح قیامت می‌برد خوابم

ادامه مطلب

نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب

نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب تا بوسهٔ من بر لب بام تو نویسند

ادامه مطلب

نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را

نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را از قفس مرغ به هر جا که رود بستان است

ادامه مطلب

نیست یک جبهه واکرده درین وحشتگاه

نیست یک جبهه واکرده درین وحشتگاه ننهم روی خود از شهر به صحرا چه کنم؟

ادامه مطلب

هر دم از ماتم برگی نتوان آه کشید

هر دم از ماتم برگی نتوان آه کشید چار تکبیر برین نخل خزان دیده زدیم

ادامه مطلب

هر گنه عذری و هر تقصیر دارد توبه‌ای

هر گنه عذری و هر تقصیر دارد توبه‌ای نیست غیر از زود رفتن، عذر بیجا آمدن

ادامه مطلب

همچو شمع صبح می‌لرزد به جان خویشتن

همچو شمع صبح می‌لرزد به جان خویشتن از سفیدیهای موی من چراغ زندگی

ادامه مطلب

هیچ کس عقده‌ای از کار جهان باز نکرد

هیچ کس عقده‌ای از کار جهان باز نکرد هر که آمد گرهی چند برین کار افزود

ادامه مطلب

یک جبهه گشاده ندیدیم در جهان

یک جبهه گشاده ندیدیم در جهان پوشیده بود، روی به هر در گذاشتیم

ادامه مطلب

از باده توبه کردن مشکل بود، وگرنه

از باده توبه کردن مشکل بود، وگرنه سهل است دست شستن، از آب زندگانی

ادامه مطلب

از جهان آب و گل بگذر سبک چون گردباد

از جهان آب و گل بگذر سبک چون گردباد چون ره خوابیده، بار خاطر صحرا مشو

ادامه مطلب

از خود برون نرفته هوای سفر مکن

از خود برون نرفته هوای سفر مکن این راه را به پای زمین گیر سر مکن

ادامه مطلب

از سنگلاخ دنیا، ای شیشه بار بگذر

از سنگلاخ دنیا، ای شیشه بار بگذر چون سیل نو بهاران، زین کوهسار بگذر

ادامه مطلب

از عمر رفته حاصل من آه حسرت است

از عمر رفته حاصل من آه حسرت است جز زنگ از شمردن این زر به دست نیست

ادامه مطلب

از هایهای گریهٔ من، چون صدای آب

از هایهای گریهٔ من، چون صدای آب خواب غرور گشت گرانسنگ، ناز را

ادامه مطلب

آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد

آسایش تن غافلم از یاد خدا کرد همواری این راه مرا سر به هوا کرد

ادامه مطلب

امید من به خاموشی، یکی ده گشت تا دیدم

امید من به خاموشی، یکی ده گشت تا دیدم که سامان می‌دهد دست از اشارت، کار لالان را

ادامه مطلب

اندیشه از شکست ندارم، که همچو موج

اندیشه از شکست ندارم، که همچو موج افزوده می‌شود ز شکستن سپاه من

ادامه مطلب

ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟

ای سکندر تا به کی حسرت خوری بر حال خضر؟ عمر جاویدان او، یک آب خوردن بیش نیست !

ادامه مطلب

ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان

ایمن نیم ز سرزنش پای رهروان کشت مرا به راهگذر سبز کرده‌اند

ادامه مطلب

با خرابیهای ظاهر، دلنشین افتاده‌ام

با خرابیهای ظاهر، دلنشین افتاده‌ام سیل نتواند گذشت از خاک دامنگیر من

ادامه مطلب

بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها

بازیچهٔ نسیم خزانند لاله‌ها دامن اگر به دامن کهسار بسته‌اند

ادامه مطلب